Über mich

Mein Bild
به همه زنانی که از نابرابری در رنجند برای لغو کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان متحد شويم! ای هم جنس و هم تبار من! بیا آگاه باشیم- بیا استوار همچون سخره ها و پرشور چون پیوند رودهای خروشان برای رفع تبعیض و برابر حقوقی از یکدیگر حمایت کنیم. ما انسانیم وتمامی حقوق انسانی" حق مسلم" ماست . قطعا روزی می رسد که میلیون ها زن ایرانی ابعاد تحقیری را که روزانه بر آن ها می رود، درک کرده و دیگر آن را تحمل نمی کنند. روزی می رسد که میلیون ها زن می دانند، چگونه بر سرنوشت خود حاکم شوند. یکی از وظایف مهم جنبش زنان در شرایط کنونی، ارتباط و تماس با این نیروی میلیونی است تا بتواند به اعتراض خود نسبت به قوانین ضد زن، جنبه واقعی و عملی دهد. تا زمانی که نیروی پایه ای زنان پشت جنبش زنان نایستد، هیچ قانونی تغییر نخواهد کرد .باید یک میلیون امضاء را به یک میلیون فریاد تبدیل کرد

Donnerstag, 13. Mai 2010

براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛


براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛
مجيد توکلي؛ فعال دانشجويي و زنداني سياسي

اعلام کرده بودند که علي اعزام به ۲۰۹ است. تلفن هاي سالن آن ها قطع بود. رفتم از سالن خودم تماس بگيرم ولي تلفن هاي آنجا هم قطع بود. بالا که برگشتم فرزاد گفت که اعلام کرده اند او هم اعزام به ۲۰۹ است (و دروغ بود و به ۲۴۰ منتقل شدند).

اين اعزام عصر شنبه همه ي ما را نگران کرده بود؛ معمولا اعزام براي اعدام هاي سياسي عصر شنبه بوده است. ناراحتي ديوانه کننده اي سراسر وجودمان را فرا گرفته بود ولي فرزاد مي گفت چيزي نيست و احتمالا چند سوال مي خواهند بپرسند. او مي دانست ولي مثل هميشه چنان پرروحيه بود که اصلا به روي خودش نمي آورد. باورکردني نبود؛ تا چند دقيقه قبل با هم در کتابخانه بوديم. علي هم که واليبال را نيمه کاره رها کرده بود و سر و رويش را شسته بود و داشت آماده مي شد. خيلي سخت و دردناک بود؛ معمولا همين ساعت هر روز، علي پس از ورزش مي آمد تا با هم فيزيک بخوانيم. مي خواست يکي دو درس باقيمانده از ديپلمش را در خرداد امتحان دهد و براي کنکور خودش را آماده کند. با آن روحيه کسي باور نمي کرد که او حکم اعدام داشته باشد. اگر در مورد علي مي پذيرفتند، فرزاد به هيچ وجه قابل باور نبود. او هم براي امتحانات دانشگاه خودش را آماده مي کرد. ماجراي نامزدي و ازدواجش هم بي نظير بود. در مقابل اين همه روحيه و انرژي آن دختري که ازدواج با يک اعدامي را مي پذيرفت، احساس حقارت تمام وجودم را فرا مي گيرد.اين اولين باري نبود که اين چنين دوستان را ديده بودم. تابستان ۸۶ و ديدار با دوستان در بند ۲۰۹ اوين. اولين کسي که بعد از روزهاي سخت انفرادي ديدم فرهاد بود که از قنديل مي گفت و نقاشي هاي پسر خردسالش و اراده عزمش، پشتوانه اي براي همه ي ما بود. بعد از چندي علي و فرزاد را هم ديدم؛ علي که آرامش و متانتش آرامش بخش بود و فرزاد که اسطوره اي بود در ميان ما. ملتي بود به تنهايي و ايستاده. هميشه خندان و اميد بخش در برابر همه ي سختي ها و در لحظه هاي سخت اشک و خون و بازجويي و احکام ناعادلانه ي دادگاه انقلاب… و باز او را ديدم در روزهاي مکرر. آن هنگام که از بازداشتگاه خوفناک سنندج براي دومين بار فرزاد به اوين آمد. گردنش را آتل بسته و کتفش در رفته بود و دندان هايش شکسته بود اما اراده و ايستادگي اش استوار تر شده بود. همان چند روز حضورش در هفت، باعث مي شد به بهانه هايي سخت از هشت براي ديدنش با دوستان عازم شويم و سال گذشته نيز هنگامي که علي و فرزاد را از رجايي شهر براي اعدام به ۲۴۰ اوين آوردند. در حاليکه در سلول انفرادي منتظر ساعت ۴ صبح نشسته بودند – و من در حال اعتصاب غذا با تواني کم مي دانستم که آن ها را براي چه آورده اند، دستم کوتاه تر از هميشه بود- فرزاد به من روحيه مي داد که همه چيز خوب است و علي باز آرامشي بود در برابر همه ي سختي ها.

در همه ي روزهاي آزادي ام با تماس هاي روحيه بخش فرزاد و با صداي گرمش که مادرم را در روزهاي انفرادي من تنها نمي گذاشت، ديدم که يک انسان اگر در بدترين شرايط هم باشد مي تواند بزرگترن کارها را انجام دهد.
…و برادر بزرگم را کشتند. برادري کرد که او را عاشقانه دوست داشتم. برادر و معلم من. معلمي براي مقاومت و معلمي براي همه ي فرزندان ايران. آن روزها که الفباي ايستادگي در مقابل بدترين شکنجه ها و پرونده سازي ها را از او آموختم؛ آموختم که ايمان و اعتقاد انسان در برابر اين مشکلات ارزشمندترين داشته است؛ آموختم مي توان بارها در اتاق بازجويي و سلول هاي تنگ انفرادي جان را تسليم کرد و عقيده را پاس داشت. او معلم من بود. معلمي که آموخت مي توان هميشه لبخند زد و به همه ي انسان ها – فارغ از هر اختلاف و تفاوتي- انساني نگريست.
حال او رفته است در حالي که حاضر نبود خداحافظي کند و مي گفت فردا مي بينمت. نگذاشت ببوسمش و در آغوشش بگيرم و گفت فردا مي بينمت. مي دانم گام هاي استوارش را با گام هاي استوار دوستانش برداشته و به ميدانگاه نزديک شده. او بارها قول داده بود که نگذارد قوم پر کينه ي استبداد چهارپايه را از زير پايش بکشند. او قول داده بود که خودش چهارپايه را خواهد زد. او نمي گذاشت دستان پليد استبداد جان او را بگيرد و من مي دانم او به قولش عمل کرده است. من مي دانم به مرگ هم لبخند زده است؛ لبخندي که فرياد برآورده اسطوره اي از ميان ما رفته تا جاويدان شود.
او و ديگر ياران بي گناهش رفتند و يادشان به نيکي براي هميشه ماند. او خوشنام رفت و معلمي جاودان شد. معلمي جاودان براي هميشه ي تاريخ ايستادگي و مقاومت. اسطوره اي براي اميدواري. نشانه اي براي هميشه ي روحيه بخشي به انسان هاي آزادي خواه.
او اينک نيست تا با هم از خاطرات خوش گذشته بگوييم. آن هنگام که وزارت اطلاعات در برابر روحيه ي يک نسل زانو زد. وزارتي که عاجزانه لب به اعتراف گشود تا در بازگشت هاي بعد فرزاد به ۲۰۹ بگويد که ديگر آن تابستان ۸۶ را در ۲۰۹ تکرار نکند. ديوارهاي هواخوري را سنگ کرده بودند و آن صندوق پستي ما را برداشته بودند! گويا توانسته بودند پس از آن تابستان سرودهاي دسته جمعي را سرکوب کنند اما فرزاد باز هم لبخند زده بود تا بگويد تا هميشه ي هميشه ايستاده ايم.
… و اينک گروگان ها را بردند تا بگويند از ايستادگي چنين زندانياني خسته شده اند. بگويند قدرت استبداد در برابر عزم و اراده ي فرزندان کردستان هيچ است. بگويند تحمل زنده بودن مظهر شکستشان را ندارند. فرزاد مي گفت که بازجويش گفته “شما به ريش ما وزارتي ها مي خنديد که الان در زندان درس مي خوانيد و مي خواهيد ازدواج کنيد” اين روحيه ي جنگندگي فرزاد و علي و فرهاد بي نظير بود. امروز در سوگ چند دوست نشسته ام که فقط چند “نفر” نبودند. فرزاد که خود يک ملت بود، علي رفيع و بزرگ و فرهاد چون کوه قنديل استوار و سخت، فرزاد يک ملت بود؛ اينگونه بود که در روزهاي ناراحتي با توجه به دستور جدا ماندن از ديگر سياسيون خبر حضور فرزاد در اندرزگاه هفت برايم اميد بخش بود. همان چند ساعت به بهانه ي کتابخانه براي در کنار ملتي بودن کافي بود.
فرزاد اگرچه با اميد به آينده از ما جدا شد و رفت اما دلخوري هايي هم داشت؛ از باند بازي هايي که هنوز برچيده نشده. از اينکه عده اي همه کس و همه چيز را مي خواهند مصادره کنند. اين روزها داشت يادداشتي مي نوشت که عنوانش اين بود: “من يک ايراني هستم؛ من يک ايراني کرد هستم” و مي خواست بگويد که هر چند کرد بودن يعني تحت ظلم و محروميت اما از سويي قومي کردن مبارزه ي کرد ها نيز ظلم و محروميتي ديگر است. او همه ي تلاشش را کرد تا نگاه حقوق بشري و نگاه انساني در مساله ي کرد و اساس حقوق قوميت ها و اقليت ها حاکم شود. او تا آخربن لحظات ناراحت و نگران بود از اين که فارغ از اختلاف و تفاوت، نگاه حقوق بشري به مسائل و مشکلات مردم کرد صورت نگيرد. او فرزند ملت کرد بود و ولي قصه دگرگونه شد تا اين بار او که خود يک ملت بود براي مردمش نگران باشد. او مي رفت در حالي که دوست داشت کسي به او بگويد مطمئن باشد که آرمان هايش به سرانجام مي رسد و درس هايش ثمربخش خواهد بود. او مي خواست همه بدانند که اگر قصه ي خشونت و محروميت و ظلم در کردستان به پايان نرسد هم چنان بي گناهاني چون خود او و دوستانش قرباني پرونده سازي ها و گروگان گيري ها مي شوند. او مي خواست همه بدانند اگر خشونتي هم در آن ديار است، خشونت آفريني تنگ نظران و تماميت خواهي قوم استبداد است.
آه، آه که چه پليد است استبداد که ترسيد از اينکه فردا نتواند جنايت کند. ترسيد از اينکه جنايت هاي تا امروزش ايستادگي فرزاد ما را بيش تر کرده است. ترسيد از لبخند و ايستادگي او و ترسيد که تلفن ها را قطع کرد. ترسيد که گرفتن مراسم و خواندن فاتحه و پخش حلوا و خرما را ممنوع کرد. ترسيد که بارها ما را احضار کرد که يادي از او نکنيم؛ غافل از اينکه همه از آن ها گفتند و يادشان را گرامي داشتند. ترسيد که حکومت نظامي راه انداختند. ترسيد که مدام فرياد بلند کرده که تروريست ها را اعدام کرده و حال آنکه همه مي دانند تروريستي در کار نبوده. مي دانند که بمب و بمب گذاري در کار نبوده. مي دانند که چگونه فرزاد را در ان پرونده وارد کردند و به چه علت او را متهم کرده اند. ولي مرگ، او نيز پايان نبود؛ آغازي براي فهم اين مسئله که ديگر استبداد نمي تواند فرزندان سرزمينمان را بي بها بر دار برد.
…و امروز باز به کتابخانه رفتم. فرزاد و علي نبودند. فرزاد نبود تا از خاطرات گذشته و دوستانمان بگوييم؛ اميد و شادي را بيدار کنيم و به مشورت بنشينيم و چاره اي براي درد استبداد بيابيم. آينده اي روشن ترسيم کنيم و ترانه اي براي آزادي بخوانيم. علي نبود که در ميان صفحات کتاب ها آرامش و روحيه را ورق بزنيم. اما ياد فرزاد و علي و فرهاد مانده است. به فرزاد قول داده ام گريه و شکوه نکنم که از استبداد جز بيداد انتظاري نيست. اما برادرم فرزاد بداند که چون همه ي فرزندان اين ملت عهدي بسته ام که راهش را فراموش نکنم.

مجيد توکلي
زندان اوين
۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹

Freitag, 1. Mai 2009

زنان بزفروش ميناب : كارگر ؟ چوپان ؟ همسر ؟ مادر؟ ...


زنان بزفروش ميناب : كارگر ؟ چوپان ؟ همسر ؟ مادر؟

منصوره شجاعی / عكس علي گلشن ، مسعود ناصری-10 اردیبهشت 1388
مدرسه فمینیستی: به مناسبت اول ماه می روز جهانی کارگر نگاهی داریم به گروهی اززنان که بی هیچ مزد و پاداشی به کاری طاقت فرسا روزگار می گذرانند: زنان پنجشنبه بازارمیناب.
***********
كهره (1)ها را به بازار آورده بودند. كهره ها را به زار(2) خون نمي ريختند. كهره ها را براي فروش آورده بودند . پنجشنبه بازار زنان بز فروش ميناب همين جا بود.
خاک بود و آب نبود . رمه بود وعلف نبود . غبار بود و سوار نبود. اما، ... صداي خلخال و نرم نرم راه رفتن زنان باد و سريدن پنهان ومغروراین سايه هاي بلند گارم زنگي (3) ، گواه حضور زناني بود كه بي انتظارسواری،که به نجات از ره برسد، به فروش كهره ای از ميان گله نه چندان فراخ خويش آمده بودند.
زنانی خاموش و صورت پوشیده در برقع های رنگین امابا دست هایی توانا و قدم هایی آهنگین و پرمنت بر زمینی سخت که قدم این زنان بر سرش فخر اوست. زنان روستایی و گاه حاشیه نشینی که ارزش مادی کار آنها در سراسر این زمین سخت، نا نوشته مانده اما خانه و کاشانه در انتظار حضور پرنعمت آنان است ، بدان گاهی که بازگردند و دستان جادویی خویش بر سفره خالی خانواده برکشند و شوهر وبچه و حتی هووی خویش را از این خوان مهر، سیر و پر گردانند.
*****************
پیش از این، پنجشنبه بازارمیناب(4) را بارها دیده بودم. رنگارنگی سبدهای بافته شده و سرخی سوراغ(5) و قرمزی برقع های زنان ، فقرو سیاهی و سختی این زندگی طاقت فرسا را دمادمي با خود مي برد. صدای دریا می آمد انگار از میان شاخ و برگ بافته شده تا سبد، ...بوی آبهای پرچین وشکن خلیج می آمد انگاراز عطر نه چندان خوشایند سوراغ، ... قصه های دریا را می شنیدی انگار از رازهای ناگفته برقع ها که خود گاه زیباتر از چشمان دریا زده رخ می نمود.
اما، حکایت بازار زنان بزفروش چیز دیگر بود.....باد داغ مي آمد و زارمي رسيد انگار . خيزران با باد مي شكست و باد دريا را برده بود وكهره ها در انتظار خون شدن بر طشت زار(6) له له مي زدند انگار. وهم در دل ها لانه مي كرد و خيزران بر مصيبت مي كوفت و دلواپسي زنان از بخشيده شدن و برخون نا نشستن كهره ها بود و تهي ماندن سفره هاي در انتظار انگار.....!
به یقین، اینجا پنجشنبه بازار زنان بزفروش محله " پری تکی" میناب بود.
******************
از صبح چندتا بز فروختي ؟ بد نبوده پنج شش تا. دانه اي چند؟ بزنر براي قربوني 40 تومان ، بز ماده 60 تومان ، ... راضي هستي ؟ بد نيست خوبه شوهرت چيكار ميكنه؟ چوپاني چندتا بچه دارين ؟ مال من 5 تا مگه به جز تو كس ديگري هم هست ؟ دوتازن ديگه هم هستند با بچه هاشون ... ناراحت نيستي ؟ چيكار كنم .... خرج ميگذره؟ نه خيلي خب شوهرت چرا دوباره زن گرفته ؟ من خودم زن سوم هستم .... پس خودت خواستی ؟ ....................... چرا انقدر بچه داري ؟ اگر نداشتم شوهرم نگهم نمي داشت .....
*****************
همين يك دونه بز را آوردي براي فروش ؟ آره اينو خريدم كه تا ظهر بفروشم و برم..... از كجا خريدي ؟ از توي روستا چقدر برای خودت ميمونه ؟ 10-15 تومان شوهرداري ؟ آره اون چيكار ميكنه فراش مدرسه است. حقوقش خيلي كمه، زندگي مون نمي گذره، اگر حقوق ها رازياد كنند اين همه سختي نمي كشيم. بچه هم داري ؟ آره دوتا. خب پس ديگه تا وضع اينجوريه بچه دار نشو اقلا.... دختر ندارم دوتا پسر دارم دلم دختر ميخواد شوهرت هم ميخواد؟ آره ... شوهرت زن دیگه نداره ؟ نه نه الحمدالله اهلش نيست
*****************
به جز بزفروشي كار ديگه هم ميكني؟ كاركه زياد ميكنم كجا؟ خانه ، صحرا ،.... اما از اون كارها پول در نمياد كه .... پس فقط اينجا كار ميكني ؟ اينجا که كار نميكنم بز مي فروشم...(!) چندتا بز از صبح تا حالا فروختي ؟ دوتا چندتا مونده؟ هيچي اين يكي مال پسرمه پسرت هم اينجاست؟ آره چرا خودش نمياد بفروشه؟ اون هنوز بلد نيست مگه بلدي ميخواد؟ حالا تا ياد بگيره چندسالشه ؟ 24 سال شوهرت چرا نمياد؟ كار اون نيست زن ديگه هم داره؟ خب بله. چرا؟ اين مردا خب دوست دارن زن زياد داشته باشن به نظرت چه جوري بهشون بگيم كه زن دوم نگيرن.. ....... خب دولت بهشون اجازه داده این قانونه.... خب حالا ما می خواهیم بگيم دولت خودش با يك قانون ديگه جلوشونو بگيره دولت خودش هم میخواد ...شما چه جوری میتونین جلوشو بگیرین؟....
*****************
شوهرت كجاست ؟ مريضه بچه ها ؟ نيستند شوهرت تنهاست ؟ نه زنش هست پس تو ؟ ............. چرا شوهرت دوباره زن گرفته؟ خب مردا اينجوري دوست دارن. تو نگفتي چرا ؟ نه خب ناراحت نيستي ؟ نه عادت كردم به چي ؟ ...... دوست داشتي كه زن نمي گرفت ؟ خب بله دوست داري كه يك قانون باشه كه اجازه نده شوهرت زن ديگه ای بگيره؟ خب بله
***************
شوهرت كجاست ؟ خانه چرا او نمي آيد ؟ كار او نيست ... بچه ها چي ؟ به صحرا...
****************
شوهرت كجاست ؟ كاردريا(7) ميكند... بچه ها ؟ توي خانه كوچيك هستند ؟ آره تنها گذاشتيشون؟ نه ..... مادرت ؟ نه همسايه ها ؟ پيش هوويم گذاشتم كمكت ميكنه؟ .آره، خب منم کمکش می کنم دوستش داري ؟ ......... شوهرت را چي ؟ نه!نه!خیلی بوالهوسه!! فکر میکنی چه جوری جلوی بوالهوسی اشو میشه گرفت؟ قانون بذارن که مردا دیگه نتونن چندتا زن بگیرن...
****************
اینجا كسي اذيتت نمي كنه ؟ براي چي ؟ خب يك زن تنها اومدي داري دوتا دونه بز مي فروشي ؟ همه دارن ميفروشن مردها اذيتت نمي كنند؟ عرضه شو ندارن... شوهر نداري؟ نه ، مرده.... تو كه خيلي جووني ديگه شوهر نكردي ؟ نه هنوز. حالا بابام كه هست بابا ت هم بز مي فروشه؟ نه اون پيره مريضه من بز ميارم چه كسي بزها را به صحرا ميبره؟ من خودم وقتي مياي شهر چي ؟ خب هرروز كه نميام مي سپرم به كسي ... برادرات؟ نه اونا نيستند كار دريا ميكنن
*****************
كارگران خانگي ؟ كارگران بیابانی ؟ كارگران بي مزد ؟ دهقان ؟ چوپان ؟ واسطه ؟ مادر ؟ همسر؟ هوو؟ به كدام نام خوانده مي شوند اين بي نامان روزگار كه خود فخر روزگارند...ملغمه اي از ابتدايي ترين شكل زندگي و فرهنگ و بينش از يك سو و قانوني كه نه خيلي پيش تركه گاه حتي بسيار پس تر از اين فرهنگ گام بر ميدارد از سوي ديگر، تعريف زندگي اين اقشار فرودست است.
اينان حتي صاحبان گله هم نيستند .....يا واسطه اند و بسيار فقير که به دلالی فروش یکی دو بز در هفته روزگارمی گذرانند و يا چوپانان دلسوز گله هاي شوهران ،پسران ، پدران خودند بی هیچ ادعایی... تا كه با كدامين مرگ اين اندك را نيز از دست دهند و تهي دست وبي پناه ، اما پرغرورو مهربان همچنان خاموش وعاشقانه دوست داشته باشند ....
انگار چاره اي جز اين نيست كه اين چوپان- زنان صحرايي خيزران مصيبت بر خود بكوبند و ختم بوالهوسي شوي را از دولتي بخواهند كه خود سوار بر بادهاي سياه مردانه مي تازد ....... انگار چاره اي جز اين نيست كه اين رازداران سواحل ، باد نوبان(8) به زير آورند و سهم برابر از مالي را كه برادران به سفرِِ دريا رها كرده اند و اينان به تيمارش نشسته اند از دولتي بخواهند كه خود مردانه قسمت ميكند و نابرابر.....
باري ، اينان زنان بزفروش ميناب بودند ..... زناني كه حاضرشدند انگشت هاي كشيده به رنج خود را به عهد، بر پاي ورقي زنند كه فرياد دادخواهي شان را پنهان ازبادسرخ و نوبان و شیخ شنگر(9) به گوش كساني مي رساند. زناني كه هيچ نداشتند و همه زندگي بر دوششان بود... زناني كه ديرو زودي خود به باد سپرده مي شوند و از اينك، به پروردن كهره هايي نشسته اند كه در مجلس زارشان بر طشت خونش فتاده خواهند شد.
پانوشت ها:
1. کهره به زبان محلی به معنای بز 2 . اشاره به بیماری زار که در مراسم شفای آن کهره قربانی می کنند 3. گارم زنگی درخت بومی خوش قواره و کشیده منطقه هرمزگان و بنادر 4 . پنجشنبه بازار زنان میناب .منصوره شجاعی . سایت تریبون فمینیستی . (1383) www.iftibune.com 5 . نوعی خوراک بومی منطقه با ترکیبات ماهی و خاک سرخ و ادویه جات محلی 6. اشاره به مراسم زار که بزی را درطشتی بزرگ سر می برند و مریض را به ضرب خیزران وا میدارند که خون داغ بز را بخورد 7. کاردریا در منطقه هرمزگان از ماهیگیری تا قاچاق را شامل میشود که به نسبت موقعیت و فرد معنی می شود 8 . نام یکی از بادها که اهالی ساحل را گرفتار خود می کند 9 . این هم نام یکی دیگر از بادهاست



Montag, 2. März 2009

فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيد


هزاروهفتصد نفر و ۷۰ گروه و کمپين و سايت خواهان آزادی عاليه اقدام دوست شدند
فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيد
دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۲ مارس ۲۰۰۹

ما امضا کنندگان اين بيانيه مصرانه خواستار توقف اينگونه برخوردهای غيرقانونی و قهرآميز با فعالان جنبش زنان و کنشگران کمپين يک ميليون امضا هستيم و از قانونگزاران و مسئولين قضايی کشور می خواهيم بازنگری در قوانين تبعيض آميز عليه زنان را جايگزين اين برخوردهای غيرقانونی كنند و با تجديدنظر در احكام حبس و زندان، همراهان جنبش زنان و كنشگران كمپين يك ميليون امضا را آزاد كنند.
در پی انتشار بيانيه اعتراضی نسبت به اجرای قطعی حکم عاليه اقدام دوست و درخواست آزادی او، تاکنون بيش از ۱۷۰۰ نفر در ايران و خارج کشور و حدود ۷۰ گروه، سايت و وبلاگ و کمپين و...خواستار آزادی اقدام دوست شده اند. جمع آوری امضا برای آزادی عاليه اقدام دوست همچنان ادامه دارد. متن بيانيه اعتراضی:فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيدآمادگی برای پيشواز روزجهانی زن ازهردو سو آغاز شده است؛ هم ازسوی فعالان جنبش زنان و هم از سوی بازدارندگان جنبش زنان. گويا بايد به استقبال فشار و زندان و تعليق و تعزير برويم وشادی بزرگداشت روز جهانی زن با اندوه اسارت زنان حق طلب جنبش زنان برايمان تيره و غمناک شود. مبارزان مسالمت جوی صحنه عدالت خواهی درحالی به بند کشيده می شوند كه ندای حق طلبانه شان ذره ذره سنگ سخت قوانين ناعادلانه را نرم می کند تا بی حقوقی زنان اين ديار ذره ای جبران شود اما در عوض خود به بند کشيده می شوند. اجرای حکم عاليه اقدام دوست، اين زن تنها در آستانه فصلی سرد که زندگی اش را فدای عدالت خواهی اش کرده است و بايد سه سال از عمرش را در اوين بگذراند، نمونه ی عينی افزايش فشار بر زنان است.عاليه اقدام دوست از بازداشت شدگان تجمع مسالمت آميز ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۵ است. او در دادگاه بدوی به سه سال و چهار ماه حبس تعزيری و ۲۰ ضربه شلاق محکوم شد و دادگاه تجديد نظر حکم سه سال حبس او را تاييد کرد. او روز يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۷ تحت الحفظ از فومن، شهر محل زندگی اش به زندان اوين در تهران منتقل شد در حالی كه حتی فرصت تماس با دوستانش را نداشت تا برای بدرقه به زندان در کنارش باشيم. عاليه اقدام دوست اولين فعال حقوق زنان است که با حکم قطعی راهی زندان می شود. آيا اين آغازی است برای پايان دادن به فعاليت های مسالمت جويانه زنان؟اين قبيل برخوردهای بازدارنده در مقابله با فعالان زنان در حالی است که اقدامات آنان کاملا قانونی و در راستای قوانين کشور و حقوق شهروندی است.لذا ما امضا کنندگان اين بيانيه مصرانه خواستار توقف اينگونه برخوردهای غيرقانونی و قهرآميز با فعالان جنبش زنان و کنشگران کمپين يک ميليون امضا هستيم و از قانونگزاران و مسئولين قضايی کشور می خواهيم بازنگری در قوانين تبعيض آميز عليه زنان را جايگزين اين برخوردهای غيرقانونی كنند و با تجديدنظر در احكام حبس و زندان، همراهان جنبش زنان و كنشگران كمپين يك ميليون امضا را آزاد كنند.اشخاصآتش ارشادي، آتيلا توركوگلو، آخوندی، آدين مزدك، آذر ايران، آذر شاهوردي، آذر قند ريز، آذر معصوم خانی، آذر يعقوبي، آذرخش صادقزاده، آذرين صادق، آذين ميرسياح، آرام آرين، آرام ج، آرتميس حبيبی آزاد، آرزو حسيني، آرش ايروانی م.ساقي، آرش برزگر، آرش بهمني، آرش صادقي، آرش عنقايي، آرش گيتي، آرش گيتي، آرش مهرپرور، آرش نصيری اقبالي، آرش کمانگير، آرمان اماني، آرميتا آزاد، آرمين قهقائي، آرمين مشكال، آريا صديقي، آزاد حاجی آقايي، آزاد مراديان، آزادزن ايراني، آزاده آزاد، آزاده اشعاری (کمپين قبرس)، آزاده تاج پور، آزاده تاجپور، آزاده جمشيدي، آزاده سليماني، آزاده فرامرزيها، آزاده گودرزي، آزيتا داوران، آزيتا رضوان، آسو صالح، آسويا زندي، آسيه اميني، آسيه صديقيان، آقا فخر مير لوحي، آمانج پاکدل، آمنه شيرافكن، آمين روحاني، آناهيتا کوچمشگي، آنيتا ارفعي، آيدين حسنلو، آيدا سعادت، آيدا قجر، آيدين حاجی زاده، آينده آزاد، ابراهيم امدادي، ابوالفضل علی نژاد، احترام شادفر، احسان دهكردي، احسان صباغيان، احسان مخير، احسان نصر، احمد بيکلو، احمد رازاني، احمد رفعت، احمد رناسی، احمد سراجي، احمد گلازنگي، احمد نجاتي، احمد نظامي، اختر شير محمدی (کمپين آمل)، اختر قاسمي، اذر احمدي، ارژنگ نجاريان، ارش امامي، ارش انواري، اريا ايراندوست، استاطيرا آريا، اسمائيل گيتي، اسماعيل هوشيار، اسيه کاظمي، اشرف چيتگرزاده، اصلاح طلب، اعظم قريشي، افروز مغزي، افسانه اناركي، افسانه زراعتكاري، افسانه گودرزي، افشين بابازاده، افشين زندي، افشين عربي، افشين نيك روش، افشين ابراهيمی جم، افشين زارعي، افلاطون ايراني، اقبال اقبالي، اكرم حيدري، اكرم محمدي، الای آريامان، الما ژاله چيان، الميرا انصاري، الناز آزادي، الناز انصاري، الناز بابايي، الناز بيات، الناز پيراني، الناز طاهری فر، الناز ناطقي، الهام انصاري، الهام بنائي، الهام پاوه نژاد، الهام كاميابي، الهام هيبتي، الهه محمدي، الهه يدملتيان، اليا ماهان، اميد كوهي، امير آزادي، امير پويان توكلي، امير حسين بهادري، امير خالقي، امير خسروي، امير رسولي، امير عابدي، امير علی كاني، امير قادر مرزي، امير كلهر، امير م.معصومي، امير مقصودي، امير نصيري، امين علم الهدي، اميد اسدي، اميد ايران مهر، اميد زماني، اميد منتظري، امير اميرقلي، امير حسين آل شيخ، امير حسين گنج بخش، امير خالقي، امير رشيدي، امير شهابيه، امير فرشاد ابراهيمي، امير مظفر اميني، امير يعقوبعلي، امين درستي، امين قره حسنلو، امين موسوي، امينه تقوايي، ايرج اوراجی گيوي، ايمان رحيمي، اکبر دوستدار، اکبر شيرزادي، اکبر عطري، اکبر مرادي، اکرم پرنيا، اکرم خيرخواه، اکرم شهلايي، اکرم يزدانشناس، ايرج اديب زاده روزنامه نگار، ايرج فرهمند، ايلگار تبريزي، ايمان مهدی زاده، بـابـک مـنـو چـهـري، بابک يحيوي، بابك بهزادي، بابك خرمي، بابك فتح اللهي، بابك مهراني، بابک ابراهيمي، بابک پاکزاد، بابک پرهام، باريش جلال زاده، بانو صابري، بايز افروزي، بتول تبتي، بخشعلی مرادي، بعثت سلجوقي، بلال مرادويسي، بنفشه بندعلي، بنفشه حجازي، بهار پرتو، بهار خسور، بهار مجدزاده، بهاره صمدي، بهاره علوي، بهاره مختاري، بهاره مختاري، بهاره مرادي، بهاره ميرزاحسين، بهرام بهراميان، بهرام جم، بهرام رحيمي، بهرام شكراني، بهرنگ خجسته، بهرنگ سلطاني، بهروز برهمن، بهروز سورن، بهروز فدايي، بهروز فروخي، بهزاد اميري، بهزاد خوشحالي، بهزاد رضايي، بهزاد مهراني، بهزاد مهرداد، بهزاد هوشمندي، بهزاد کريمي، بهمن آرميتي، بهمن اميني، بهمن اميني، بهمن حسنوند، بهمن نيرومند، بهناز شکاريار، بهناز مهراني، بهنام زندي، بهنام سپهرمند، بی بی ناز اماني، بيژن پيرزاده، بيان محودي، بيتا طاهباز، بيتا مفرد، پاژند پارسي، پانته آ آذري، پدرام خزايي، پرتو نوری علا، پرديس حقاقيان، پرستو اله ياري، پرستو دوكوهكي، پرستو فروهر، پرناز علوي، پرويز زندنيا، پرويز صناعي، پروين ضرابي، پروين ابراهيم زاده، پروين اشرفي، پروين امامی - روزنامه نگار، پروين ذبيحي، پروين محسني، پروين اردلان، پروين طالبان پيرا، پريا پاك سرشت، پريچهر كرمي، پريسا احمديان، پريسا انصاري، پريسا شهروزي، پريسا علوي، پريسا كريمي، پريناز اتابكي، پريسا اميری الياسي، پريسا بختياري، پريسا تنکابني، پريسا کاکائي، پريوش کريمي، پژمان درخشان، پژمان موسوي، پژهان مختاري، پگاه سجادي، پوران کريمي، پونه همتي، پويا زندي، پويا رونق، پويا عزيزي، پويا ماهان، پويش عزيزالدين، پيام بيرجندي، پيروز كياني، پيمان زيركي، پيمانه اميري، پيام پدارمي، پيام روشنفکر، پيمان محتشمي، تارا عظيما، تارا نجد احمدي، تايماز منقبتي، ترانه آزاد، ترانه اميدي، ترانه اميرتيموري، ترگل اميدي، ترلان تمجيدي، تقی روزبه، تهمينه بستاني، توانا اميدي، توکا تبري، تينا دلجو ثابتي، تيرداد بنکدار، تيرداد کاوياني، تينا ديباج، ثريا آزادفر، ثريا فلاح، ثريا عزيز پناه، ثريا يعقوبي، جعفر پناهي، جعفر حسين زاده: فعال سياسی اجتماعي، جعفر يگانه -مهران اديب، جلوه جواهري، جمال عاملي، جمشيد اسدی، پاريس فرانسه، جمشيد آيين دار، جمشيد عارف، جميله نجفي، جهانبخش آموس، جهانشاه جاويد، جهانشاه رشيديان، جواد احساني، جواد رحيم پور، جواد روح، جواد شفايی از ايتاليا، جواد شفايی از ايتاليا، جواد لگزيان، جوانان ايرانی آزاد - پاريس، جيران رحمانيان، چياکو کاکايي، حامد يوسفي، حبيب تبريزيان، حسام ازازيل، حسام شريعت، حسام فيروزي، حسن اميري، حسن جعفري، حسن حسابي، حسن رحيمی بيات، حسن رسولي، حسن شريعت مداري، حسن عربزاده حجازي، حسن كنگرلو، حسن نايب هاشم، حسن کنگرلو، حسين زندي، حسين فقيه، حسين لاجوردي، حسين مشفق، حسين رونقی ملکي، حسين شيبان، حسين علوي، حسين غلامي، حسين غلامي، حسين فرحزاد، حسين قاضيان، حسين قرباني، حسين وليزاده، حسين يزدانشناس، حمد معروف زاده، حمزه نام آور، حميد آزرم منش، حميدرضا دربيدي، حميده تقی زاده، حميده سهرابي، حميد بی ازار، حميد پيماني، حميد حميدي، حميد رضا عسگری نژاد، حميد روحي، حميد عباسي، حميده ابدالي، حميده نظامي، حميده وطني، حنا رحيمي، حنيف نوحي، حوا تهراني، حورا وکيلي، حوری خسروشاهي، حيدر حسين دوست، خاطره عبداللهی دوركي، خاطره فرامرزيها، خديجه نبی الله، خديجه مقدم، خسرو بكتاش، خسرو خواجه نوري، داريوش اقبالي، داريوش پرتوي، دانش گيتي، داوود خاضعي، درسا سبحاني، درسا شرقي، دريا فرخ، دكتر حميد نصيري، دكتر فاطمه حقيقت جو، دكتر محمود راضي، دكتر مسعود امير خليلي، دكتر منصور رستمي، دكتر مهرداد ماجدي، دلارام آزاد، دلارام علي، دلارام قويدل، دنيا دستاران، دنيا مرادی منش، دوست بهمن، دکتر پرويز داورپناه، دکتر جلال جلالی زاده، دکتر حسن کيان زاد، دکتر محمد رضا صفايی - دانمارک، دکتر محمد علی توفيقي، دکتر مهرزاد بروجردي، دکتر هوشنگ سبحاني، ديانا ثاقب، راحله باقري، راحله عسگری زاده، رازيه نعمتي، راضيه ديلم صالحي، رامونا مينويی فر، رانی گلكنار، رحمان رحماني، رزا حسامي، رسان ايرانشهر، رستم شيراني، رضا احدي، رضا براهني، رضا بی شتاب، رضا پهلوان، رضا جرياني، رضا چرندابي، رضا حسين پور، رضا خاقاني، رضا دانش، رضا دهقان، رضا دهقان، رضا سياووشي، رضا سيدی پور، رضا شاه حسيني، رضا شاهين، رضا صفاتي، رضا صفايي، رضا صنعتي، رضا عزيز نژاد، رضا عليخاني، رضا غريب، رضا فرحيه، رضا فروغي، رضا كاوياني، رضا كريمي، رضا محمدي، رضا مرادي، رضا يميني، رضوان مقدم، ركسانا صفا، رها شريفي، رها نيكو، رها هاشمي، رها کاوه، روجا بندري، روحی شفيعي، رودابه اميديان، روزبه رحيميان، روزبه صف شكن، روزبه كريمي، روزبه كوثر، روژێن شريفي، روشن جاد، روناك جاد، روناک علوي، رويا عبدالحسن زاده، رويا كاشفي، رويا كوهان، رويا مدرسي، ريحانه طباطبايي، رکسانا ستايش، ريحانه حقيقي، زارا امجديان، زری احمدي، زری كافي، زهرا اكبرزاده، زهرا بی شتاب، زهرا توفيق عصري، زهرا درويي، زهرا سينايي، زهرا سينايي، زهرا صادقي، زهرا طالشي، زهرا قنبري، زهره ارزني، زهره اسدپور، زهره سلطاني، زهره شجاعي، زهره گل محمد زاده، زويا نيك، زويا اسکندريان، زيبا زمردي، زيبنب اكبرزاده، زکيه خسروشاهي، زيتون کشميري، زينب پيغمبرزاده، زينب نعمت زاده، ژاله دبيرسپهري، ژاله سالاري، ژاله گيتی فروز، ژاله کامل، ژانت آفاري، ژيلا شار، ژينا جواد نيا، ژيلا بنی يعقوب، ژينا مدرس گرجي، س. سليم نژاد، سارا ابطحي، سارا ابيوان، سارا افخمي، سارا ايمانيان، سارا جزايري، سارا دباغ، سارا زاهدي، سارا سومالي، سارا صباغيان، سارا طبايي، سارا كريمي، سارا نظري، سارا کريمي، سارا يوسفي، ساسان رضايي، ساسان فتحي، سالومه مرزي، سام قندچی، ناشر و سردبير ايرانسکوپ، سام نصرتي، سامان حمزه، سامان شاه محمدي، سامره مرادي، سامی حرير، سامی عزيزي، ساناز افتخار زاده، ساناز الله بداشتي، ساناز محسن پور، سپهر ياسمني، سپيده پورصفرقلي، سپيده يوسفي، ستاره سجادي، ستاره هاشمي، سجاد کناني، سحر رضايي، سحر رفيعي، سحر ساماني، سحر گيتي، سحر مرانلو، سحر مفخم، سحرصنيعي، سرور صاحبي، سروناز سلطاني، سروه پديدار، سعيد پريوندي، سعيد جلالی فر، سعيد علامه، سعيد وحيدي، سعيد آرمان، سعيد پورحيدر، سعيد پيوندي، سعيد دادشي، سعيد صحرايي، سعيد عبدي، سعيدحسوميان، سعيده صديقي، سعيده يوسفي، سعيده يوسفي، سكينه حاج مشهدي، سكينه هاديپور، سما دختر دريا، سمانه عابديني، سمانه گرامي، سمانه موسوي، سمنو پرورده، سميرا عبدي، سميه رشيدي، سميه نصيري، سميه نهاونديان اصفهاني، سميرا توکلي، سميرا درويشي، سميرا شکري، سميرا ميرزايي، سميه جادی گلي، سميه جعفري، سميه صمدي، سها کاشف، سهراب كريمي، سهيلا عزيزي، سهيل آصفي، سهيلا اکبري، سهيلا شکري، سهيلا يگانه، سودابه آزاد، سودابه اسكندري، سودابه فرخ نيا، سودابه منتظري، سوده راد، سورنا هاشمي، سوسن ايراني، سوسن طهماسبي، سوسن عطائيان، سوسن عمادي، سولماز ايکدر، سولماز حسينيون، سونا پورميرزاجاني، سونيا پورميرزاجاني، سياوش ابقري، سياوش فرمانفرمايان، سيد افشين اميرشاهي، سيروس مانسيني، سيروس ندايي، سيما صاحبي، سيما مقدم، سيامک ستوده، سيامک طاعتي، سيامک نفتچي، سياوش انصاري، سياوش خدايي، سياوش عبقري، سيد حميد صدر، سيد مهرداد ترابی زنجاني، سيد کوهزاد اسماعيلي، سيده هدی وزيری بزرگ، سيروان خوانچه زر، سيروس برهمن، سيما حسين زاده، سيمين بهبهاني، سيمين مرعشي، سيمين کريمي، سينا انصاري، سينا پورميرزاجاني، سينا دانشمند، شادی ستار بگلو، شادی صدر، شارلوت مجد نيا، شاهرخ آصفي، شاهين زينعلي، شاهين دلنشين، شايا بيكاهي، شبنم احدي، شبنم روشن، شبنم شاهپوری از رضائيه، شبنم لك سريل، شبنم کهنچي، شراراه فشنگچي، شراره سامي، شراره كنورتبريزي، شروين السادات پارسي، شفيقه حميد زاده، شقايق کمالي، شكوفه ساكي، شكوه سالاري، شلير انفرادي، شمس تولايي، شنگول طلا، شهاب الدين شيخي، شهاب شهين فر، شهباز نخعي، شهبال معروفي، شهرام رفيع زاده، شهره شهرضايي، شهره محولاتي، شهره موحدي، شهروز اميري، شهريار آچن، شهريار عظيمي، شهريار مندنی پور، شهريار محمددي، شهريارايازي، شهلا آبقري، شهلا انتصاري، شهلا باورصاد، شهلا بهاردوست، شهلا صفايي، شهلا فرجاد، شهلا فروزانفر، شهلا منبيني، شهنار غلامي، شهناز دري، شهناز قاروني، شهناز مشتعل، شهين شعار، شهين يزدان يار، شهين دوستدار، شهين منصوري، شوانا بختياري، شيدا هزاوه، شيرين دخت نورمنش، شيرين سرمدي، شيرين سهيلي، شيما اثنی عشري، شيما فرزادمنش، شيما گاد، شيوا آييني، شيوا اماني، شيوا بديهي، شيوا بديهی نژاد، شيوا صف، شکوفه امين، شيدا جهان بين، شيرانا محلوجي، شيرين اکبري، شيرين خمانيان، شيرين عبادي، شيرين فاميلي، شيرين کريمي، شيما پور قديري، شيما کلباسي، شيوا نظرآهاري، صادق شجاعي، صادق كار، صالح ناصري، صالح نصيري، صبا آقايي، صبا شفيعي، صبا ماني، صبرا رضايي، صبريه نجفي، صدراعبدالهي، صدف عليزاده، صديقه مصاءبي، صغری اروجلو، صفار ساعد، صفيه قره باقي، صلاح ايران دوست، ضيا هاشمي، ضياء الدين حسني، طاهر خسروشاهي، طاهره بهبويي، طاهره تام آور، طلعت تقی نيا، طليع حاج زرگرباشي، طناز زندي، طه ولی زاده، عابد افتابي، عاطفه گندم آبادي، عاطفه يوسفی امين، عاليه مطلب زاده، عاليه شادمان، عباس امير انتظام، عباس لک، عباس نوريفر، عبد المجيد مجيدي، عبداللطيف عبادي، عبدالله محمدي، عبدالله مسعود، عذرا طبري، عزت گوشه گير، عزرا صمدي، عسل اخوان، عسل پيرزاده، عسل شاهپوری پارسی از رضائيه، عشا مومني، عصمت نفيسي، عطار نيشابوري، عطراميز رضازادگان، عطيه هم روش، عطيه وحيدمنش، عفت ماهباز، عفت محمدپور، علی آزاد، علی افشاري، علی باريكاني، علی پور نقوي، علی پيشگاه، علی جعفري، علی خامنه اي، علی رحمتي، علی رحمتي، علی رحيمي، علی سالم، علی صمد پوري، علی قاسمي، علی محسني، علی معظمي، علی ملكزاده، علی يوسفي، عليرضا اميري، عليرضا بهرامي، عليرضا پير احمديان، عليرضا جباري، عليرضا رجايي، عليرضا صادقي، عليرضا فقاهتي، عليرضا مرداي، عليرضا مير مويدي، علی اتحاد، علی اجاقي، علی اسفاري، علی اشرافي، علی اصغر رمضان پور، علی افشاري، علی اميرقلي، علی اکبر قنبري، علی پرستو، علی جعفري، علی طايفي، علی عبدي، علی عليزاده، علی قائدی (وبلاگ همين جا روی زمين)، علی قادری سروش، علی مختاري، علی مختاري، علی نام آور، علی واعظی پور، علی کلائي، عليرضا اخوان، عليرضا جباري، عليرضا شريعت پناهي، عليرضا شيرخاني، عليرضا صرافي، عليرضا فوقاهتي، عليرضا فيروزي، عليرضا هدايت، عليشير نوايي، عماد پارسي، عيسی سحرخيز، غزال محسن پور، غزاله عسگری زاده، غزل رستمزاده، غزل گشنيزجاني، غزل مجدزاده، غلامعلی اميرابراهيمي، ف. ملكشاهي، فائزه اعظم کاري، فاطمه نيکو، فاطمه احمدي، فاطمه امين طوسي، فاطمه بهادري، فاطمه تهراني، فاطمه خياباني، فاطمه دري، فاطمه دوروديان، فاطمه شاه نظري، فاطمه صابري، فاطمه صفا، فاطمه فرهنگخواه، فاطمه گوارايي، فاطمه مسجدي، فايزه مدرس گرجي، فتانه صادقي، فتانه عباسي، فتانه فتحي، فتانه فراهاني، فتانه مردرخ، فخری شادفر، فخری حسيني، فخری شادفر، فراست ناصري، فرامرز محمدي، فرانك آييني، فرانک فريد، فربد ظهيری عراقي، فرح طاهري، فرح قنبري، فرحناز سلطانيان، فرخنده جبار زادگان، فرد صابري، فرزاد پورمرادي، فرزاد جليلي، فرزاد طلوعي، فرزاد عبدي، فرزان ژوله، فرزانه آزاد، فرزانه ايرانمنش، فرزانه ايل بيگي، فرزانه پرتوي، فرزانه پورياري، فرزانه جوانبخش، فرزانه طاهري، فرزانه عظيمي، فرشاد دوستی پور، فرشاد سر افراز راد، فرشته آزاري، فرشته اعظمي، فرشته حجازي، فرشته شيرازی از کمپين شهر آمل، فرشته صباحي، فرشته فراهاني، فرشته قاضي، فرشته كريم پور، فرشته مجيدي، فرشته موسوي، فرشته نصيرزاده، فرشيد صالحي، فرشيد عطايان، فرشيد مقدم كرماني، فرشيد قاسمي، فرناز سيفي، فرناز قراري، فرناز كمالي، فرناز کمالي، فرنازاسلامي، فرنوش مجتبی پور، فرهاد آگاه، فرهاد اميري، فرهاد فربد، فرهاد فرجاد آزاد، فرهاد نجفي، فرهاد ياوري، فرهنگ حسينی امين، فروغ توفيقي، فروغ سميع نيا، فروغ قره داغي، فری بهزادي، فريبا فرنوش، فريبا كياني، فريبا نجفي، فريبا يگانه آهنگ، فريبرز آرام، فريد نجفي، فريده پورعبدالله، فريده غائب، فريده يزدي، فريبا اسدي، فريبا اميني، فريبا داودی مهاجر، فريبا مختاري، فريد رستگار، فريده خسروشاهي، فريده هاشمی احمدي، فريده يزدي، فريما کشاورز، فريما کشاورز، فرين حسين روحانيان، فريناز آزادفر، فهيمه خضر حيدری، فهيمه كمالي، فواد پاشايی (حزب مشروطه ايران)، فواد خاکنژاد، فواد نجفي، فيروزه مهاجر، فيروزه فروردين، فيروزه فولادي، قاسم شيرازي، قاضی ربيحاوي، قدسی سرمست، قريده لايق، كاظم دوستي، كامران طاهباز، كاوه حيدري، كاوه قاسمی كرمانشاهي، كبری كريمي، كرامت عزيزي، كريم شمبياتي، كسری فروغی فر، كلارا مراديان، كوروش آريا منش، كوهيار بهدين، كيارش يوسفي، كيانوش جاسري، كيانوش عطائيان، كيانوش ياسايي، گرجی مرزبان، گلاره مستشاري، گلاره نصرتي، گلاله بهرامي، گلبرگ باشي، گلرخ نصيري، گلشن زمردي، گلناز بهگو، گلناز نظراوا، گندم احتشام، گوهر بيات، گوهر شميراني، گيتی سلامي، گيلدا صديقي، گيتی خيرخواه، گيل آوايی از هلند، لاله رضايي، لاله شاکري، لرنيك پارسا، لوا زند، ليزا زارع، ليزا عبدالحسن زاده، ليلا انصاري، ليلا قبادي، ليلا كرمي، ليلا كيهاني، ليلا ملک محمدي، ليلاابراهيمی فخاري، ليلی شريف، ليلا اسفاري، ليلا نظري، ليلا نوروزي، ليلاصحت، ليلی ارشد، ليلی بهبهاني، ليلی فرهادپور، م.خزري، م.نوروزپور، ماجد خاتم، مارال فرخي، ماريو عادلي، مازيار شيرازي، مازيار امرائي، مازيار سميعي، ماندانا احمدي، مانی طبايي، مجتبی سميع نژاد، مجتبی لچيناني، مجيد بوژآبادي، مجيد ميرزايي، مجيد نيكو جم، مجيد اينانلو، مجيد ملکي، محبوبه عباسقلی زاده، محبوبه كرمي، محبوبه محبي، محترم مومنی روحي، محدثه صابری، محسن بهرامي، محسن پری زاد مفدم، محسن پيماني، محسن سازگارا، محسن سعيدزاده، محسن صفائي، محسن صيرفی نژاد، محسن عيسی پور، محسن فرامرزيها، محسن فرد، محمد اسدي، محمد افراسيابي، محمد اميري، محمد برزنجه، محمد بهشتي، محمد پورعبدالله، محمد جلال زاده، محمد حسيني، محمد خردمند، محمد رستمي، محمد رضا رئي، محمد رضا شيخي، محمد رضا غياثي، محمد رضا كسراني، محمد رضا لطفی يزدي، محمد رضا مرزي، محمد رضايي، محمد سليماني، محمد شمس، محمد شوراب، محمد صابر، محمد صيادي، محمد عالی نيا، محمد عباس رضايي، محمد فتوحي، محمد قريشی فر، محمد قنادزاده، محمد گيلاني، محمد محمدي، محمد مهدوي، محمد ولايتي، محمدرضا يزداني، محمدصابر، محمود ارگي، محمود حسينی سجادي، محمود علوي، محمود فعال، محمود نوروزي، محمود کرد، مرتضی اسلام زاده، مرتضی پاكي، مرتضی عبدالعليان، مرتضی صادقي، مرجان قهرماني، مرجان كنجكاو، مرجان لقايي، مرجان مهدوي، مرجان نمازي، مرسده هاشمي، مرضيه بخشی زاده، مرضيه خسروشاهي، مرضيه دانا فر، مرضيه ديلم صالحي، مرضيه رضايي، مرضيه ملکی راد، مريم حجت، مريم حسين زاده، مريم رجا، مريم رحماني، مريم زندي، مريم سجادپور، مريم شريف، مريم فراهاني، مريم محمد زداه، مريم نعميمي، مريم اسفاري، مريم افشاري، مريم پيمانی فروشاني، مريم حسين خواه، مريم خدارحمي، مريم خسروشاهي، مريم رمضا نپور، مريم زندي، مريم سطوت، مريم سليماني، مريم شريفي، مريم صالحی زاده، مريم صدر، مريم عرب عامري، مريم مالک، مريم محمدي، مريم مرادي، مريم ميرزا، مريم نکودست، مريم هيبتي، مريم کسايي، مزدک ابراهيمي، مزدک دانشور، مژده کامل، مژگان ثروتي، مژگان جهانشاهي، مژگان خورشيدي، مژگان قائم مقامي، مژگان قهرماني، مژگان ملکان، مژگان نظري، مستوره برادران نصيري، مسعود اسفاري، مسعود بهرامي، مسعود بهنود، مسعود بهوندي، مسعود ثابت قدم، مسعود حميدي، مسعود سفيري، مسعود سوفي، مسعود فتحي، مسعود كريمي، مسعود ميري، مسلم ابراهميمي، مصطفی زند، مطهره حافظي، مطهره يوشي، معبود توحيدی نژاد، معصومه ثاني، معصومه ضياء، معصومه قليزاده، معصومه لقماني، مقصود رنجبر، ملوک ملاحسيني، مليحه زهتاب، مليحه محمدی، مليکا امينه، مليکا شيرزادي، منصور تيفوري، منصور خاتم، منصور رضايي، منصور همداني، منصوره رمرودي، منصوره شجاعي، منوچهر اناركي، منوچهر تقوی بيات، منوچهر سروش، منوچهر شفائي، منوچهر فريد، منوچهر گيتي، منيره برادران، منيره كاظمي، منيزه گازراني، منيژه شكوهی تبريزي، منيژه مرعشي، منيژه صدرپور، منيژه فرد ابراهيم نيا، مهتاب فاطمي، مهتاب فراهاني، مهتاب قادري، مهتاب وحيدي، مهدخت صنعتي، مهدی برزين، مهدی ده نوايي، مهدی رچبي، مهدی سياح، مهدی مداح، مهديس رهبر، مهديه فراهاني، مهدی الماسيان، مهدی اميني، مهدی جليلخاني، مهدی دلبري، مهدی صادقی خلخالي، مهدی فتاپور، مهدی فخرزاده، مهدی مجبوري، مهدی مختاري، مهدی معصومي، مهدی مفخمي، مهدی مهدوي، مهدی موبدي، مهذی الله ياري، مهر گان نام آور، مهران احمدي، مهران اديب، مهران اديب، مهران براتي، مهران شيرزادي، مهران فرجي، مهران نظري، مهربان ايراني، مهرخ علم شيري، مهرداد بزرگ، مهرداد حسينيان، مهرداد درويش پور، مهرداد روزبهان، مهرداد فروغي، مهرداد مشايخي، مهرداد مهربد، مهرزاد حمزلو، مهرزاد غنی پور، مهرنوش اعتمادي، مهرنوش زنوزي، مهرنوش طبري، مهری حسيني، مهری سالاري، مهری مولانايي، مهسا دهقاني، مهسا شوراب، مهسا شکرلو، مهسا طاهران، مهشيد پگاهي، مهشيد باران، مهشيد جوانمرد، مهشيد راستي، مهشيد يوشي، مهناز خزائي، مهناز رمضانپور، مهناز سبزي، مهناز عباسي، مهين خديوي، مهين آلويي، موريس باقری مطلق پاشاکي، مونا روحاني، مونا سالم، مونا محرر، مونا محمدزاده، مونا محمدزاده، ميترا فرد، ميترا نجفي، ميترا نهچيري، ميلاد رفيعي، مينا ربيعي، مينا زنوزي، مينا سروش، مينا شكري، مينا مانی غلام، مينا ميرزاحسين، مينو كيامان، مينو گرجي، مينو مرتاضی لنگرودي، مير حميد سالک، ميلاد اسدي، مينا بهروان، مينا جعفري، مينا حدادزاده، مينا حسين زاده، مينا راد، مينا غيرتمند، مينا مانی قلم، مينا محرر، مينا محمد، مينا مهدوي، مينا کريمي، مينو هميلی (همبندی سابق عاليه در سالهای ۶۲و۶۳)، ميهن جزني، ناهيدخيرابي، نادر حاج محسن، نادر سلطاني، ناديه فضل، نازلی فرخي، نازلی نيک نژاد، نازميك كريميان، نازنين افشين جم، نازنين تقوايي، نازنين مقدم، نازنين افشين جم، نازنين جواهری شلماني، نازنين حسين پور، نازی عظيما، ناصر نعيمي، ناهيد سرجويي، ناهيد قاسمي، ناهيد ميرحاج، ناهيد توسلي، ناهيد جعفري، ناهيد خيرابي، ناهيد دره شوري، ناهيد کشاورز، نجمه زارع، نجمه غفاري، نجيبه سبحاني، ندا حبيب اله، ندا رستمپور، ندا رهنمائي، ندا ناظمي، ندا نيکپورنيکنژاد، نرگس توسليان، نرگس خالصی مقدم، نرگس خسرو شاهي، نرگس سجادي، نرگس كرمانشاهی / راديو صدای زنان-كانادا، نرگس محمدي، نريمان رحيمي، نسترن موسوي، نسرين بصيري، نسرين پرواز، نسرين حسيني، نسرين صمدي، نسرين مختاري، نسرين اردلان، نسرين چنگيزيان، نسرين حميدي، نسرين ستوده، نسرين عظيمي، نسيم بهاري، نسيم مقدم، نسيم ناصري، نسيم نصر، نسيم بهمنيان، نسيم تنها، نسيم خسروی مقدم، نسيم سرابندي، نصور نقی پور، نظام كبوداني، نعيم يگانه، نفيسه پارسا، نفيسه آزاد، نگار آسماني، نگار انسان، نگار رهبر، نگار سماک نژاد، نگار محمدی زاده، نگين سنبلي، نگين عبدالهي، نگين فتح الله نژاد، نوری حبيبي، نوژن مدينه اي، نوشين تقوايي، نوشين تمجيد، نوشين تمجيدي، نوشين كشاورزنيا، نوشين آذري، نوشين احمدی خراساني، نوشين خاکي، نوشين سيد حسينی نوين، نوشين نظريان، نوشين نيکپورنيکنژاد، نويد فاضل، نويد محبي، نويد شريف زاده، نويد نوريفر، نياز تقوايي، نياز سليمي، نيره توحيدي، نيره تيامي، نيكلاس مجدنيا، نيكی ايراني، نيكی ميرزايي، نيلوفر زندوكيل، نيلوفر صدر، نيما هاشمي، نيوشا ژيناك، نيره توحيدي، نيلوفر انسان، نيلوفر بهرمن، نيلوفر بيضايي، نيلوفر جانميان، نيلوفر ذبيحي، نيلوفر گلکار، نيلوفر مهديان، نيما پوريعقوب / دانشجو، نينا مرتضوي، نينا وباب، نيوشا درخشان، نيکزاد زنگنه، هادی ابراهيمي، هادی ابراهيمي، هادی پرستو، هادی فيروزي، هاشم باروتي، هاله آگنج، هاله آگنج، هاله جامي، هاله ميرميري، هاله نوراني، هانا كاويان، هانيا اردلان، هانيه نيرو كسمايي، هانيه سليمي، هايده تابش، هايده قهرماني، هايده معيثي، هايده مغيثي، هدا امينيان، هديه توكلي، هديه رفيعي، هديل حامي، هديه رفيعي، هژير پلاسچي، هستی راد، هستی محمدي، هما نجفي، هما کاوياني، همايون اعتصامي، هنگامه مشهدي، هنگامه مظلومي، هنگامه هويدا، هوشنگ ملکي، هومن افسري، هومن کاظميان، واحده خوش سيرت، واهيز احمدي، وحيد رواندوست، وحيد صادقی شيرازي، وحيد خطيب، وحيد عباسي، وحيد ملکي، وحيده مدني، ورقا جمال رضا، ونوس پايدار، ونوس رضايي، وهاب دوستی دوكوشكاني، ويدا خسروي، ويدا سامعي، ويدا فرهودي، ويداقنبرپور، ويدا دهقانيان، ياسر عزيزي، يوسف كسراييان، کارمن کشيشيان، کارن جواهري، کاظم عملداري، کامبيز گرمستاني، کامران طاهباز، کامليا آتفي، کاوه آريا، کاوه رضائی شيراز، کاوه مظفري، کريم پورحمزاوي، کوروش شاهپوری پارسی از گروه فرزندان کوروش بزرگ از آذربايجان شهرستان رضائيه، کياماهان، کيانا حسيني، کيميا شجاعي، ياسمن جزايري، ياسمن دادور، ياسمن نيلفروشان، ياشار گرمستاني، ياشار محتشم، يلدا رستمي، يوسف قنداق سازpersons Amnesty International (the Netherlands), Asia Pacific Forum on Women Law and Development (APWLD), Association Iranian women in the Netherlands, aurelie mupepe, union congolaise de femmes de media, Ayten Ataman Kurdische gemeinschft Rhein seig vBonn e.V, boniyade Dr.mossadegh, boniyade Dr.mossadegh, campaineshiva.blogfa.com, campaineshiva.blogfa.com, Collectif de Pratiques et de Réflexions Féministes "Ruptures" (Paris France), Collectif Les Femmes en Noir - Paris, Cultural Connections President Josef Maguire PEACE AND LOVE FROM AMERICA, Femin & Art - Turkey, FIDH -International Federation for Human Rights, Filmmor Women’s Cooperative, http://akhbare-jahan.persianblog.ir, http://iranbbb.org, Human Rights First, Isis-Women’s International Cross Cultural Exchange (Isis-WICCE), Uganda., Jebhe Melli Iran N. California, Mouvements de Femmes asbl rue Blanche ۲۹, Narges Kermanshahi Voice of Women Radio Canada, Réseau Féministe "Ruptures" (France), saiete tribuneiran, tara az cloob ba esme ghasedak, Taraneh Roosta-Kavosh women’s gruop, women for women’s human rights-new ways, turkey, Women’s Learning Partnership (WLP)گروه ها و سازمان ها و جنبش ها...ائتلاف دانشجويان آزاديخواه مليجامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی (سوئد)بنياد دکتر مصدقتالار گفتگو سايت هفت تيرکميته حقوق زنان کرد آمريکاجامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ايرانجامعه مستقل زنان ايرانی مقيم اتريشجبهه ملی ايران (قبرسجبهه ملی ايران (کاليفرنيا)جمعی از فعالان دانشجويی دانشگاه بوعلی سيناجمعی از دانشجويان دانشگاه آزاد تبريزخبرنامه بوعلی سيناسازمان پاسداران فرهنگ ايرانسازمان دفاع از حقوق بشر كردستانسايت آگاهی - ترويج حقوق بشر در ايران Agahee.orgشبکه بين المللی همبستگی با مبارزات زنان ايرانشبکه مدافعين حقوق بشر در ايرانفدراسيون دانشجويان مدافع صلح و حقوق بشركميته اديان كانون دفاع از حقوق بشر –آلمانکانون دفاع از حقوق بشر در ايرانکانون دفاع از حقوق بشر در ايران „ نمايندگی گيسن „کانون دفاع از حقوق بشر در ايران کميته اقوام ومللکانون دفاع از حقوق بشر درايران (المان(نمايندگی تورينگنکانون ره آورد آخن /آلمانکانون زنان ايرانيکمپين زابلکمپين زنان درسوئدکمپين کرمانکمپين يک ميليون امضا در اتريشکمپين يک ميليون امضا در دوسلدورفکمپين يک ميليون امضا در کويتکمپين يک ميليون امضاء در آلمان (نمايندگی شهر های مونستر، فرايبورگ، هامبورگ، دوسلدورف، الدنبورگ)کميته زنان انجمن تلاشگران سلامتکميته زنان کانون دفاع از حقوق بشر در ايرانکميته زنان کانون دفاع از حقوق بشر در ايران (آلمان)کميته عليه خشونتهای ناموسيکميته گزارشگران حقوق بشرکميته مبارزه با سانسور در ايرانکميسيون زنان دفتر تحکيم وحدتگردانندگان سايت گزارشگرانگروه کار زنان سازمان فدائيان خلق ايران(اکثريت)مجموعه پژوهشی جامعه ايرانيان متحد-نيوزيلند و آمريکامدرسه فمينيستيمليون ايراننشريه آوای زنوبلاگ ايران واچوبلاگ بانگوبلاگ همين جا روی زمينOrganisationsAmnesty International (the Netherlands)Asia Pacific Forum on Women Law and Development (APWLD)Association Iranian women in the Netherlandsaurelie mupepe، union congolaise de femmes de mediaAyten Ataman Kurdische gemeinschft Rhein seig vBonn e.VCollectif de Pratiques et de Réflexions Féministes "Ruptures" (Paris France)Collectif Les Femmes en Noir – ParisCultural Connections President Josef Maguire Femin & Art – TurkeyFIDH -International Federation for Human RightsFilmmor Women’s CooperativeHuman Rights FirstIsis-Women’s International Cross Cultural Exchange (Isis-WICCE)، Uganda.Mouvements de Femmes asbl rue Blanche ۲۹Narges Kermanshahi Voice of Women Radio CanadaRéseau Féministe "Ruptures" (France)saiete tribuneiranTaraneh Roosta-Kavosh women’s groupwomen for women’s human rights-new ways، turkeyWomen’s Learning Partnership (WLP) United For a Free Iran

Freitag, 26. Dezember 2008

صیغه و عقوبت رابطه جنسی


صیغه و عقوبت رابطه جنسی
نوشین احمدی خراسانی-2 دی 1387
مدرسه فمینیستی: چندی پیش به دنبال طرح شدن نظرات آقای دکتر محمد برقعی در خصوص «صیغه» (که ایشان در گفتگوی شان با جواد موسوی خوزستانی در سایت مدرسه فمینیستی، به طور مختصر و در میزگرد «زن امروز» صدای آمریکا به طور مفصل به آن پرداخته است) نگارنده این سطور در نقد بحث ایشان، نامه حاضر را روانه ایمیل آقای برقعی کردم. ایشان با فروتنی و احساس مسئولیت، تاکید کردند که این نامه را منتشر سازم تا زمینه برای عمومی تر شدن این بحث فراهم آید. از این رو متن نامه ام را با افزوده هایی، منتشر می کنم به این امید که با مشارکت دیگران شاید بتوان به باز شدن ابعاد ناشناخته یا کمتر شناخته شده این موضوع، یاری رساند. چرا که بحث «صیغه» در مقام «قانون»، یکی از چالش هایی بوده است که از همان ابتدا، در میان برخی از اعضای کمپین یک میلیون امضاء نیز بحث هایی برانگیخت و البته پی گرفته نشد. از این منظر است که به نظر می رسد طرح این موضوع چالش برانگیز می تواند به هرچه روشن تر شدن مطالبات ما در کمپین یک میلیون امضاء نیز یاری رساند.
جناب آقای برقعی
ابتدا باید بگویم که با این بخش از نظر شما موافق هستم که باید در زمینه مسایل مربوط به صیغه و رابطه جنسی زن و مرد خارج از ازدواج، گفتگو و تبادل نظر شود بنابراین، بحث در مورد صیغه به عنوان یکی از ده ها مورد که در این زمینه مطرح است، می تواند کمک کند. البته یکی از جنبه های مهم رابطه جنسی زن و مرد در خارج از چارچوب ازدواج، همانطور که شما مطرح ساخته اید از زاویه آسیب شناسی اجتماعی است. از این رو به سهم خودم از شما که سعی دارید تا زمینه بحث و گفتگو درباره معضلی چنین بغرنج و مسئله ساز را فراهم آورید، سپاسگزارم.
با این وصف، به نظرم بررسی «صیغه» در لباس و هیئت «قانون»، بدون در نظر گرفتن دیگر قوانین موجود در ایران و نیز مسائل جانبی مربوط به «نظم جنسی حاکم بر کشور»، بعید است که حتا کاربرد آسیب شناسانه پیدا کند. یعنی به نظرم نمی توان طرز مواجهه شما را نسبت به این مشکل اجتماعی پذیرفت چراکه اساسا نمی توان مسئله تعدد زوجات، حق بلامنازع طلاق از سوی مردان، بحث حضانت کودکان، گسترش چند همسری در ایران بعد از انقلاب، و موضوعاتی از این دست را از یکدیگر جدا فرض کرد و فقط برای یکی از معضلات موجود (یعنی مسئله جنسی خارج از ازدواج) بحث صیغه را بدون در نظر گرفتن این موارد تبعیض آمیز _ که فجایع و نابرابری حاکم را پشتیبانی می کند _ مطرح ساخت. یعنی اگر این نوع برخورد یکجانبه را در دستور کارمان قرار دهیم مسلم بدانید که جامعه زنان واکنش منفی نشان خواهد داد و در نتیجه امکان ندارد این مسئله را به جز با قهر و زور و داغ و درفش به جامعه تحمیل کرد.
به نظر می رسد تنها وقتی می توان گفت که یک ماده قانونی و حقوقی (مثلا همین قانون صیغه)، مورد پذیرش عمومی قرار می گیرد که «اکثریت» یک جامعه بتوانند از آن منتفع شوند. منظورم این است که وقتی زنان حق طلاق ندارند، بچه هایشان را بعد از طلاق نمی توانند به راحتی سرپرستی کنند، اجازه و رخصت شغل بیرون از خانه دست شوهران شان است و بیکاری در میان آنان بسیار گسترده است و هزار و یک مشکل دیگر در زندگی خانوادگی پیش رویشان قرار گرفته، خیلی طبیعی است که در صورت تمایل همسرشان به زنی دیگر، زندگی و هستی شان در معرض نابودی قرار می گیرد و به راحتی با فروپاشی روحی و روانی دست بگریبان می شوند. شما معتقدید که این مسئله یعنی «تمایل به زنی دیگر غیر از همسر» از سوی مردان در جامعه یک واقعیت غیرقابل انکار است و مخصوص جامعه ما نیست و کتمان آن، راه حل نیست، اما آقای برقعی مسئله آن است که وقتی این «تمایل مردان» به وسیله قانون مشروعیت پیدا می کند، دیگر همه راه ها را بر روی زنانی که شوهرشان "تمایل " به زن دیگری دارند، می بندد و این نکته بسیار مهم و دردناک است.
در واقع با توجه به این وضع شکننده و جیوه ای، هیچ زنی نمی تواند بپذیرد که این وضع تحقیرآمیز، خشونت بار و لغزنده به وسیله قانون نیز مشروعیت پیدا کند. یعنی قانونی هم وجود داشته باشد که بر این تمایل مردان به زنی دیگر غیر از همسر (به صورت صیغه) صحه بگذارد و آن را از موضوعی که در حوزه «خیانت» است صد و هشتاد درجه بچرخاند و آن را تبدیل به موضوعی «مشروع» سازد.
جناب آقای برقعی شما نمی توانید این همه کمبودها و رفتارهای سخیف و قلدرمنشانه جامعه مردسالار که در زندگی روزمره نسبت به ما زنان روا می شود و زنان را به عنوان یک گروه بزرگ اجتماعی (نیمی از جمعیت) به حقارت و درماندگی می کشاند مثلا از قانون صیغه پشتیبانی نمایید و زنان هموطن تان را به این کار، راضی و مجاب سازید، و با حسن نیتی که دارید ضمانت «سلامت اجرای» آن را از «قانون فقهی ـ دولتی» جدا سازید و به «عرف و اخلاق جامعه» محول نمایید.
فی المثل اگر زنان سرزمین شما این مشکلات را در زندگی خانوادگی نداشتند و می توانستند راحت تر طلاق بگیرند، به لحاظ اقتصادی فرصت های برابر شغلی می داشتند، بعد از طلاق حداقل می توانستند فرزندان شان را سرپرستی کنند و بالاخره اگر جامعه و قانون ده ها پشتوانه دیگری برایشان فراهم می ساخت که در نتیجه آن، «حق انتخاب» متعددی برایشان مهیا می شد، آن هنگام در چنین وضعیت فرضی، می توانستیم فکر کنیم که زنی اگر شوهرش به زنی دیگر تمایل پیدا می کرد، چه قانون فقهی ـ دولتی بر این تمایل و تنوع طلبی صحه می گذاشت یا نمی گذاشت، زندگی این زن به طور کل نابود نمی شد، چرا که در آن شرایط فرضی، زنان نیز «حق انتخاب» می داشتند و تصمیم می گرفتند در برابر «تمایل شوهر خود به زنی دیگر»، از میان «انتخاب های متعدد» کدام یک را برگزینند.
اما متاسفانه این شرایط، فرضی است و در جامعه ما وجود ندارد، بنابراین حواله دادن «تنظیم چنین روابطی» به جامعه ای که در آن نیمی از جمعیت در سرپیچ های مهم زندگی خود، «حق انتخاب» بسیار محدودی دارند اما در مقابل این بی حقوقی، نیمی دیگر از جامعه دارای چنان گستره انتخابی هستند که با قوانین موجود می توانند به راحتی موضوعات «اخلاقی در جامعه» را با حوزه «موضوعات شرعی و قانونی» دستکاری کنند، آن گاه نمی توان به «تنظیمات خود به خودی» جامعه ای چنین دستکاری شده و معیوب امیدوار بود و با حسن نیت امید داشت که در جامعه ما، از پرتو این «تنظیمات اجتماعی» منفعتی هم به زنان برسد.
می خواهم بگویم که اگر در جامعه ما دایره حق اختیار و انتخاب برای زنان وسیع تر می شد و تمام زندگی شان منوط به انتخاب یک گزینه نبود که آن گزینه هم مثلا با وجود صیغه در تنگنای بیشتری قرار بگیرد و مشروعیت رفتار طرف مقابل شان (یعنی شوهرشان) را با حضور قانون صیغه افزایش دهد، آن گاه می توانستیم به «تنظیمات خود به خودی جامعه» به گونه ای که نفع همه بخش های جامعه را (یا بخش بزرگی از آنان را) تامین کند امیدوار باشیم. در كشور ما ایران، در دهساله بين سال 1355 تا 1365 جمعيت «مردان بيش از يك همسر» حدود 145 درصد افزايش داشته است، يعني اگر در سال 55 (که در آن زمان قانون تعدد زوجات در مجموعه قوانین خانواده با قید و بندهایی مهار شده بود)، از هر هزار مرد ، فقط 10 مرد بيش از يك زن داشت، اما در سال 1365، با برداشتن آن قید و بندها از قانون تعدد زوجات، از هر هزار مرد 24 مرد، چند زن داشته اند. [
1] این آمار نشان می دهد که آن «تنظیماتی» که شما از آن یاد می کنید و معتقدید که جامعه خودش می تواند مثلا در برابر «هوسرانی مردان» مانع ایجاد کند را تاحدودی نقض می کند، چرا که با تغییر یک قانون در فاصله بسیار کوتاه مردان چند زنه بیش از دو برابر شده اند. بنابراین اگر بگوییم از «قانون صیغه» حمایت کنیم و بقیه موارد و اشکالات آن را برعهده «تنظیمات جامعه» بگذاریم، به نظرم غیرواقع بینانه است چرا که «تنظیمات جامعه» از طریق عرف، معمولا به نفع یک گروه اجتماعی قدرتمند عمل می کند و در جامعه مردسالار ما بدون شک زنان از دایره نفع بری خارج می شوند.
موضوع «صیغه» در رابطه با «چند همسری» و «تعدد زوجات» است که به نظرم فاجعه آمیزترین بخش قضیه است و بی تردید نمی توان از آن پشتیبانی کرد. اما بحث «صیغه» در میان دختران و پسران مجرد نیز به رغم آن که می تواند از زاویه ستم بر زنان مطرح نباشد و چنین فاجعه آمیز قلمداد نشود، باز هم به نظرم مشکلات اجتماعی دیگری می آفریند. در واقع اگر فرض کنیم که می خواهیم در مورد قانون «صیغه» تحت «مجموعه قوانین تک همسری» یعنی در صورت لغو کامل «تعدد زوجات» بحث کنیم، باز هم چند اشکال اساسی می توان بر آن وارد کرد، از جمله مسئله بکارت.
«صیغه» و «پرده بکارت»
اگر فرض کنیم که ما در مورد «صیغه» بدون حضور «قانون تعدد زوجات» بحث می کنیم، با این وصف باید ببینیم این قانون به نفع چه گروه هایی از جامعه است و چگونه عمل می کند. «صیغه» حتا در حوزه روابط زنان و مردان مجرد نیز نفعی برای زنان ندارد، چرا که با وجود مسئله «پرده بکارت» که در جامعه ما هنوز موضوع بسیار مهم و حساسی است و نیز با توجه به کنترل شدید دختران توسط خانواده نمی توان امیدوار بود که دختران جوان و خانواده هایشان به این کار تن بدهند چرا که خود جنابعالی بهتر از من می دانید که امکان دختران (به ویژه از طبقات فرودست که دارای امکانات مالی نیستند که برای حل مسئله بکارت شان از جراحی های مرسوم استفاده کنند) برای ازدواج دائم، با حضور «ازدواج موقت» یا همان «صیغه»، کاملا در خطر قرار می گیرد.
در واقع مسئله «صیغه» در هر شکل و موردی تنها در حوزه اختیار و انتفاع مردان قرار می گیرد و نه زنان (با توجه به جوانب مختلفی که به طور مختصر در بالا ذکر شد). البته مسلم است که برای دختران و پسران جوانی که در خانواده های روشنفکر و مرفه زندگی می کنند و تا حدودی بحث بکارت دختران در این خانواده ها حل شده است و تا میزان معینی روابط آزاد جنسی دارند، به لحاظ «منافع فردی»، صیغه خواندن یا نخواندن برایشان فرق چندانی نمی کند و فقط به این وسیله آنان می توانند خود را از «بلایای طبیعی» و گیر و گرفتاری پلیس و ماموران منکراتی، نجات بدهند و این امر به خصوص برای برخی از گروه های اجتماعی (از جمله روسپیان) می تواند رهایی از مجازات های حکومتی قلمداد شود و راهکاری است برای کمتر آزار دیدن. ولی برای بخش های بزرگی از جامعه که در آن هنوز بحث پرده بکارت موضوع کاملا اساسی و مهم است انتظار این که صیغه در بین دختران و پسران مجرد گسترش بیابد و به این وسیله به «دختران جوان» این آزادی را بدهد، به راستی دور از واقعیت است.
اگر شما با نیت خیرخواهانه تان و تحت تاثیر مشاهده دردها و معضلات بغرنج کنونی تصور کنید این قانون حداقل می تواند برای قشر کوچکی از زنان یعنی زنان بیوه و مطلقه نفع داشته باشد و می تواند از آنان حمایت کند باید بگویم که این بخش از قضاوت مصلحانه تان در جای خود قابل تعمق است. با این حال تا وقتی دایره شمول انتفاع از یک قانون با توجه به شرایط دیگر یعنی با توجه به قوانین تبعیض آمیز و نیز عرف مردسالار جامعه، این همه نابرابر توزیع می شود مسلما نمی توان انتظار بهبود آسیب های اجتماعی را از طریق اجرای آن داشت و آن را راه حلی برای کاهش آسیب های اجتماعی در نظر گرفت. مگر آن که اولا مجموعه قوانین خانواده در ایران اساسا تعدد زوجات را به طور کامل ملغا کند و جامعه ما از زیر بار سنگین و ستمکار نظام حقوقی چند همسری رهایی یابد، آن گاه می توان فرض کرد که قانون صیغه در شرایطی به کل متفاوت، می تواند قابل بحث و تعمق باشد و شاید به تدریج به یک امر غیر دولتی (امری خصوصی و آزادانه) تبدیل شود و مورد پذیرش جوانان قرار بگیرد و امیدوار بود از طریق آن، حتا حساسیت نسبت به «بکارت» نیز در جامعه کمرنگ شود. ولی تا وقتی قانون تعدد زوجات و نظام حقوقی چند همسری بر کشور ما سلطه دارد، صیغه اساسا نمی تواند راهکاری آسیب شناسانه تلقی شود چرا که آسیب های متعدد دیگری را به وجود می آورد. و می دانیم که در تحلیل نهایی مُقوّم نظم نابرابر جنسی کنونی است. نظمی ویژه که هر گونه رابطه جنسی بیرون از قرارداد رسمی ازدواج را مستوجب عقوبت می داند.
صیغه و مجازات های مرتبط با آن
نقطه کانونی بحث شما در دفاع از قانون صیغه، آن طور که من برداشت کرده ام عمدتا حمایت از انبوه زنان روسپی در کشور و دغدغه شما برای نظم بخشیدن به رابطه «روسپیان و مشتریان» از طریق «صیغه» و به نفع تخفیف خشونت هایی است که معمولا در این نوع رابطه وجود دارد. اگر درست برداشت کرده باشم، در این مورد نیز می توان چند مسئله قابل تامل را مطرح ساخت.
اول آن که قانون «صیغه» را نمی توان فقط به رابطه «روسپی – مشتری» منحصر کرد بلکه دایره شمول قانون صیغه بسیار فراگیرتر است و به کلیه روابط جنسی بین زن و مرد باز می گردد. یعنی به کلیت ساختار و نظم جنسی حاکم بر روابط شهروندان ارتباط دارد. روشن است که با پذیرش صیغه به عنوان «قانون»، ما هر نوع رابطه جنسی در جامعه را به دو گروه «غیرقانونی» و «قانونی» تقسیم می کنیم و نسبت به کسانی که از نظر این قانون، روابط جنسی شان «غیرقانونی» تلقی می شود، مجازات هایی در نظر می گیریم.
در واقع هیچ قانونی بدون تضمین «کیفر»، معنای عملی نمی یابد. قانون «صیغه» کل روابط جنسی جامعه را در برمی گیرد و این قانون مانند هر قانون دیگری با «مجازات هایش» معنا پیدا می کند و مجازات هایی که برای عدم شمول روابط جنسی خارج از صیغه در نظر گرفته شده مجازات هایی عجیب و غریب همچون حبس و زندان و تعزیر و سنگسار و... است که وجود چنین عقوبت های خشنی حول قانون «صیغه» می تواند دلیلی برای آن باشد که این قانون نه تنها نمی تواند آسیب های اجتماعی را حل کند بلکه مشکلات و خشونت های دیگری را در جامعه ایجاد می کند. در واقع به نظر می رسد تکیه گاه بحث و استدلال شما در رابطه با صیغه آن است که با این قانون می توان بخش هایی از «اقشار آسیب پذیر جامعه» را تحت حمایت قانونی قرار داد اما صیغه که مجموعه ای از قوانین و مجازات های بسیار خشن را به همراه خود می آورد، هرچند در شکل بسیار محدودی برای بخش بسیار کوچکی از زنان ممکن است حمایت هایی ایجاد کند، اما در تحلیل نهایی به افزایش گروه ها و «اقشار آسیب پذیر» در جامعه ما کمک می کند. در واقع قانون صیغه بخشی از جامعه را دستی دستی در برابر این قانون، «آسیب پذیر» کرده است و مسلما پذیرش عمومی آن اتفاقا این امر را گسترش می دهد.
گذشته از ابعاد «آسیب شناسانه» حضور قانون صیغه در جامعه ما، از منظر دیگر نیز می توان به این موضوع پرداخت و آن، از زاویه حدود و میزان دخالت دولت ها در حوزه خصوصی شهروندان است. آقای دکتر به نظرم این مهم ترین نکته ای است که باید در مورد قانون صیغه به آن توجه کرد.
صیغه و حوزه خصوصی زندگی شهروندان
عملکرد قانون «صیغه» در کشور ما ایران در حقیقت کنترل، دخالت و مهار «کل روابط جنسی جامعه» به وسیله دولت است و نه بخشی از روابط میان «اقشار آسیب پذیر». درحالی که در دنیای امروز این مسئله که روابط جنسی شهروندان جامعه متعلق به حوزه خصوصی است امری پذیرفته شده است. منظور آن نیست که چون در اکثر کشورها پذیرفته شده است بنابراین ما هم باید بپذیریم، بلکه منظور آن است که در همه جای دنیا به این نتیجه رسیده اند که اگر دخالت دولت را در روابط جنسی گسترش دهند، تبعات فاجعه باری را به همراه دارد و این امر ناشی از یک تجربه جهانی و عموم بشری است.
روابط جنسی تا جایی که خود شهروندان مایل نباشند آن را رسمی کنند، در حوزه خصوصی افراد جامعه باقی می ماند یعنی چگونگی روابط جنسی در حوزه «انتخاب» فردی است و معادلات و تنظیمات آن نیز برعهده «انتخاب فردی» گذاشته شده است. دولت ها صرفا وقتی در این حوزه وارد می شوند که رابطه جنسی ای تحت «یک قرارداد» مشخص و مرضی الطرفین، تنظیم شده باشد. در واقع نظارت بر عملکرد درست این «قرارداد» است که مجوز ورود دولت ها به آن است و نه نفس «رابطه جنسی»! در نتیجه، «مجازات ها» نیز بر مبنای آن «قرارداد ها» تنظیم می شود.
اما اشکال اساسی قانون صیغه این است که علاوه بر این که ناظر بر «قرارداد» ازدواج موقت است، متاسفانه «حق انتخاب» را از افراد (به ویزه از زنان) می گیرد و کل «رابطه جنسی» شهروندان را تحت نظارت و مجازات قرار می دهد. در واقع مجازات های مرتبط با قانون صیغه، به نظارت بر «قرارداد صیغه» محدود نمی ماند و کل روابط جنسی که خارج از آن است را تحت امر آمران تعزیرات حکومتی قرار می دهد. نتیجه اش چیزی نیست به جز آن که حق انتخاب افراد از سوی دولت ها محدود می شود و با این کار مرزهای حوزه خصوصی به شدت آسیب پذیر و شکننده می گردد. اگر معتقد باشیم که قوانین استبدادی و تبعیض آمیز در ایران وجود دارد بی شک یکی از نقاط کلیدی استبداد موجود، همین «خدشه به مرزهای خصوصی» از طریق «قانون حجاب»، «قانون صیغه» و مجازات های متصل با آن است که با دستکاری مرزهای حوزه خصوصی، به شدت جامعه مدنی را ضربه پذیر کرده است. حتا اگر ما بتوانیم در مواردی نشان دهیم که گروه هایی از شهروندان می توانند از قانون صیغه نفع ببرند، اما نمی توانیم در برابر تبعات بسیار گسترده و منفی آن که سبب شده «روابط جنسی قانونی» را در حیطه اختیار دولت بگذارد و روابط خارج از آن را مشمول تعزیرات حکومتی قرار دهد، چشم بپوشیم.
بی شک منظور من آن نیست که نباید یک زن و مرد طبق «باورهای شخصی» و به «انتخاب خود» بخواهند رابطه جنسی شان را به لحاظ «شرعی» با حضور یک روحانی، برقرار و مشروع سازند، بی شک این هم یک «انتخاب» است. یعنی وقتی که «حق انتخاب» به رسمیت شناخته شود بی تردید این هم به عنوان یک انتخاب در حوزه شخصی پذیرفتنی است، اما بحث بر سر آن است که «قانون صیغه» حق انتخاب چگونگی رابطه جنسی را در کلیت اش از «فرد» به «دولت» واگذار کرده است یعنی از حوزه خصوصی به حوزه عمومی کشانده و این خطر بزرگی برای کل روابط اجتماعی ماست و سبب ساز گرفتاری هایی شده که امروز با آن درگیریم.
قانون «صیغه» با وجود قوانین مجازات و تعزیرات حکومتی مرتبط با آن، اساسا سبب می شود که بخشی از حوزه خصوصی به کنترل دولت درآید و این مسئله به راستی خطر مهمی برای «دموکراسی» در یک جامعه محسوب می شود. در حقیقت، یکی از ارکان مهم دموکراسی در جوامع ، احترام به حوزه خصوصی افراد است یعنی ماموران دولتی و افسران نیروی انتظامی حق دخالت در حوزه خصوصی زندگی شهروندان را ندارند چه برسد که برای توجیه این دخالت، قانون هم وضع کنند.
جوامعی به کسب دموکراسی و نهادینه کردن آن، توفیق یافته اند که مرزهای حوزه خصوصی را به رسمیت شناخته اند و برای هر موردی که بنابه دلایل خردپسندانه قرار بوده از حوزه خصوصی به حوزه عمومی وارد شود الزاما توسط یک «توافق عمومی و جمعی» انجام داده اند. برای نمونه این که دولت ها بتوانند در مواردی به خاطر حفظ حقوق کودکان و زنان، مرزهایی از حوزه خصوصی را تحت نظارت دولت درآورند، توافق گسترده خرد جمعی در افکار عمومی صورت گرفته است زیرا آنان می دانند که هر نوع «دست اندازی» به حوزه خصوصی افراد می تواند تبعات بسیار هولناکی داشته باشد و برای تغییر این مرزها باید با احتیاط عمل کرد یعنی کلیت یک جامعه باید آن را بپذیرند. می خواهم بگویم که اگر «ازدواج» تابع قانون شد و از سوی جامعه مورد پذیرش واقع گردید برای آن بود که مردم به این «توافق» رسیده بودند که در قرارداد ازدواج به دلیل این که منافع مادی و گسترده بین زن و شوهر (و نیز بین آنان با فرزندان شان) رد و بدل می شود که در صورت پایمال شدن منافع یکی از طرفین، باید کسی «واسطه» و داور شود تا حق و حقوق طرفین ـ و فرزندان ـ در این قرارداد رعایت شود، بنابراین ازدواج تابع قانون شد و مورد پذیرش عمومی هم قرار گرفت، این واسطه گری پیش از آن، توسط «بزرگان خانواده» و «ریش سفیدان» انجام می شد که با پیچیده شدن تقسیم کار اجتماعی و پیشرفت جامعه این حکمیت برعهده قوه قضاییه و دولت قرار گرفت. گرچه می دانیم که «ازدواج» در همه وجوه و کلیت اش نیز مورد نظارت دولت قرار نگرفت بلکه تضمین و نظارت بر حسن اجرای این قرارداد برعهده دولت ها قرار گرفت. اما در قانون صیغه ما با چرخشی به سمت و سویی متفاوت سروکار پیدا می کنیم. یعنی با این قانون به یک باره کل روابط جنسی مردم به حوزه عمومی و نظارت دولت درآمده است.
ورود به حوزه خصوصی افراد در واقع مرز و منطقه ای بسیار حساس و تعیین کننده است که متاسفانه پس از انقلاب با قانون صیغه، به یکباره کل روابط جنسی جامعه مورد تعرض واقع شد و اتفاقا تبعات و پیامدهای بسیاری را هم برای جامعه داشته و دارد، از جمله همین نوع قوانین آمرانه و غیر توافقی بوده است که مشروعیت حضور دولتیان را در هر جا و هر مکان خصوصی را فراهم کرده و سبب بی دفاع شدن مردم در برابر دولت شده است.
از این زاویه است که به نظرم اگر جنابعالی بحث «صیغه» را به خاطر تنظیم روابط بین «روسپی – مشتری» مثبت می دانید، باید متذکر شوم که قانون «صیغه» چه بخواهیم یا نخواهیم همه شمول است و در واقع، کل رابطه جنسی جامعه را به دو گروه «رابطه قانونی جنسی» و «رابطه غیرقانونی جنسی» تقسیم کرده است.
هرچند به نظرم در مورد رابطه زنان روسپی با مشتریان شان نیز همانطور که شما تاکید کرده اید می توان بحث و گفتگو و اندیشه کرد که مثلا برای تضمین و نظارت بر این رابطه (که معمولا زنان مورد «خشونت» قرار می گیرند) آن را تابع یک «قرارداد» اجتماعی درآورد که قوه قضاییه بتواند نظارت داشته باشد. و در نتیجه، چهارچوب های قانونی و حمایتی برای زنان روسپی به وجود آورد تا از آسیب های اجتماعی که در این حوزه وجود دارد کاسته شود. چرا که در رابطه «روسپی – مشتری»، یک «نفع عینی» و مادی وجود دارد که قراردادی است و دولت ها می توانند برای حسن انجام این قرارداد با ضابطه مند کردن آن، بر حسن اجرای آن نظارت کنند.
بنابراین می توان گفت که موضوع «صیغه» فراتر از «ضابطه مند» کردن چنین روابطی است و به رابطه های گوناگون از جمله رابطه بین یک دختر و پسر، یا یک رابطه دوستانه و عاشقانه بین یک زن و مرد و... نیز تسری می یابد. یعنی به حوزه روابطی نفوذ کرده که در چنین روابطی، «نفع» عینی و انتفاع مادی طرفین مطرح نیست و بین آن ها قراردادی که ضامن یکسری منافع «قابل مبادله» و «مشخص» برای نظارت باشد وجود ندارد که مثلا حکمیت و واسطه گری دولت را الزام آور نماید زیرا روابط دوستی میان دختران با پسران، از جنس و جنمی دیگر است یا حداقل از نوعی نیست که ضوابط آن قابلیت کنترل «قانونی» داشته باشد. در نتیجه ضوابط حاکم بر این نوع روابط عاطفی به نظرم در حوزه های دیگر همچون حوزه «اخلاق» قابل طرح و قضاوت است و اگر قضاوت درباره «معیارها و ضوابط اخلاقی» نیز به دولت واگذار شود (همانطور که امروز در جامعه ما با شدت دنبال می شود) فجایعی که می بینیم می آفریند. یعنی وقتی «مسائل و اصول اخلاقی» نیز به حوزه نظارت دولت در می آید نه تنها فاجعه می آفریند، بلکه غیراخلاقی ترین جامعه را به ارمغان می آورد.
بنابراین به نظرم روابط جنسی شهروندان به استناد تجارب بشری موجود باید در حوزه خصوصی باقی بماند و مشکل اساسی «قانون صیغه» نیز این است که کلیت روابط جنسی را از حوزه خصوصی به حوزه عمومی وارد می کند. درحالی که دولت ها اساسا مجاز نیستند که به سلیقه و تشخیص خود (یا بنا به مصلحت ایدئولوژیک)، در هر حوزه ای، به وضع قانون بپردازند. مگر آن که جامعه در یک فضای سیاسی آزاد و توافق وسیع جمعی از دل سال ها بحث و گفتگو در مورد آن، مرزهای دقیق آن را مشخص سازد. همانطور که برای نمونه در حوزه «خشونت علیه زنان» و «حقوق کودکان»، جامعه جهانی طی دهه ها بحث و گفتگو و جمع بندی تجارب گوناگون بشری توانسته چگونگی ورود و دخالت در حوزه خصوصی و حد و مرزهای آن را برای جلوگیری از فجایع انسانی که در این حوزه اتفاق می افتد تاحدودی مشخص کند.
پانوشت:
[
1] جنبش یک میلیون امضاء: روایتی از درون ، نوشین احمدی خراسانی، شهریور 1386

Sonntag, 21. Dezember 2008

صدور قطعنامه و اظهار نگرانی ژرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد در باره وضعیت حقوق بشر در ایران


صدور قطعنامه و اظهار نگرانی ژرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد در باره وضعیت حقوق بشر در ایران
مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر اساس گزارش دبیر کل این سازمان قطعنامه صادر کرد. ۲۸ آذر ۱۳۸۷ - امروز مجمع عمومی سازمان ملل متحد با ۶۹ رای موافق و ۵۴ رای مخالف با صدور قطعنامه ای نگرانیهای عمیق خود را از نقض حقوق بشر در ایران ابراز کرد. اعضای این مجمع در کنار همه موارد نقض حقوق بشر، نسبت به موارد مستند شده شکنجه، اعدامهای وسیع و اعدام نوجوانان بدون اینکه از روند حقوقی عادلانه بهره مند شده باشند، محاکمه فعالان زن که خواستار حقوق برابر خود هستند، تبعیض علیه اقلیتها و حمله به گروههای اقلیت از جمله بهائیان در رسانه های دولتی، و نقض وسیع حقوق سیاسی در ایران عمیقا ابراز نگرانی کرد.ارون رودز؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در این زمینه گفت: “اقدامات حقوق بشر در ایران ناقض کرامت انسانی است و این گونه اقدامات باعث می شود که توافق های بین المللی درمورد عزت و کرامت انسانی و شیوه های حفاظت از آن تضعیف شوند.” رودز در مورد رای مجمع عمومی سازمان ملل متحد اضافه کرد که “این رای نشان می دهد که یک توافق وسیع در سطح جهان وجود دارد در اینکه دولت ایران مردم را از حقوق بشر خودشان محروم می کند و این توافق بر این موضوع تاکید دارد که مقامات ایرانی سیاستهایی را دنبال می کنند که دولت و مردم را در بهره مندی از همکاری ها و مشارکتهای بین المللی منزوی می کند.”در این قطعنامه از حکومت ایران خواسته شده است که برای سفر و تحقیق و تفحص گزارشگاران ویژه سازمان ملل به ایران اقدام کند. همچنین مجمع عمومی از حکومت ایران خواست که به مجازاتهای خشن و غیر انسانی، اعدام در ملا عام، اعدام نوجوانان، سنگسار، تبعیض علیه زنان و اقلیتها و آزار و اذیت بهاییان پایان دهد. حکومت ایران به همکاری با کمیسیار عالی حقوق بشر سازمان ملل برای احترام به حقوق بشر و اصلاح سیستم قضایی ترغیب شده است.این قطعنامه بدنبال گزارش دبیر کل سازمان ملل متحد در باره حقوق بشر در ایران است که در آبان ماه ۱۳۸۷ ارائه شده است. در قطعنامه ای که در سال ۲۰۰۷ میلادی صادر شد از دبیر کل سازمان ملل متحد خواسته شده بود که در باره وضعیت حقوق بشر در ایران گزارشی تهیه کند. گزارش منتشره دبیر کل نقد مبسوطی است از فقدان سیستم قضایی مستقل در ایران و در آن خاطر نشان شده است که کمیسیون حقوق بشر اسلامی در ایران با اصول پاریس انطباق ندارد. اصول پاریس ضوابطی است که سازمان ملل متحد نهادهای ملی حقوق بشری را بر اساس آن ارزیابی می کند. در این گزارش از صدور حکم اعدام در مورد ارتداد در پیش نویس قانون مجازات در ایران انتقاد شده است. در این گزارش همچنین به “افزایش ناگهانی اعدام” از جمله اعدام ۲۹ نفر فقط در یک روز در تیرماه ۱۳۸۷ اشاره شده است. در مورد آمار بالای اعدام نوجوانان، این گزارش یادآور می شود که “تعلیق” اخیرا اعلام شده در مورد اعدام نوجوانان، قانونا مانع اعدام نوجوانان نشده است.(کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران و سایر سازمانهای مستقل حقوق بشر خاطر نشان شده اند که این تعلیق دربرگیرنده موارد قتل، که بسیاری از نوجوانان بخاطر آن حکم اعدام گرفته اند، نمی شود.) گزارش دبیر کل سازمان ملل متحد از اجرای قانون مجازات در ایران نیز انتقاد کرده و به موارد وسیع استفاده از زندانهای انفرادی و بی ارتباط با دنیای خارج اشاره می کند و یادآور می شود که موارد متعدد شکنجه گزارش شده توسط گزارشگر ویژه سازمان ملل فقط با تکذیب مقامات روبرو شده است. در این گزارش همچنین به تبعیض علیه اقلیتها و سرکوب فعالان آن از جمله بهائیان و فعالان حقوق زن تاکید شده است و موارد وسیعی از نقض حقوق سیاسی از جمله آزادی بیان و عقیده ارائه شده است.اخیرا در آذرماه ۱۳۸۷، گزارشگران ویژه سازمان ملل متحد درحوزه مدافعان حقوق بشر وخشونت علیه زنان از آزار و اذیت فعالان حقوق زن از جمله اعضای کمپین یک میلیون امضا برای برابری که فعالیت مسالمت جویانه آنها قانون شکنی نیست، انتقاد کرده است. این گزارشگران عدم همکاری مقامات ایرانی را نیز یادآور شده اند.کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران اعلام کرد که گزارشها و بیانیه هایی که توسط هئیت های سازمان ملل متحد صادر می شوند باید بعنوان یک تلاش مثبت تلقی شوند که به دولت ایران کمک می کند تا تعهدات قانونی بین المللی خود را بعنوان عضو جامعه جهانی و امضاء کننده پیمان های اصلی حقوق بشر تحقق ببخشد.کمپین بین المللی حقوق بشر بر این باور است که “جامعه بین المللی هیچ علاقه ای ندارد که ایران راجدا کند و بخاطر نگرانی های حقوق بشری این کشور را منزوی کند. از نظر جامعه بین الملل، این گزارشها اسنادی هستند که خانواده ملل متحد بخاطر مراقبت از ایران و مردم آن صادر می کند و برای تحقق آن توصیه های سازنده ارائه می کندمتن کامل این قطعنامه به فارسی در این پیوند موجود است:
http://www.iranhumanrights.org/farsi/ungares۱۸dec۲۰۰۸.htmlمتن کامل گزارش جامع دبیر کل سازمان ملل در زمینه وضعیت حقوق بشر در ایران به فارسی در این پیوند موجود است:http://www.iranhumanrights.org/farsi/unsgreportpersian.htmlآرای موافق:(۶۹)آلبانی، آندورا، آرژانتین، استرالیا، اتریش، باهاماس، بلژیک، بوسنی و هرزگوین، بوتسووانی، بلغارستان، کانادا، شیلی، کوستاریکا، کرواسی، قبرس، جمهوری چک، دانمارک، السالوادور، استونی، فیجی، فنلاند، فرانسه، آلمان، یونان، هندوراس، مجارستان، ایرلند، ایسلند، اسرائیل، ایتالیا، ژاپن، کیریباتی، لیتونی، لیبریا، لیختن اشتاین، لیتوانی، لوکزامبورگ، مالتا، جزایر مارشال، مکزیک، ایالات فدرال میکرونزیا، موناکو، مونته نگرو، نائورو، هلند، زلاند نو، نروژ، پالائو، پاناما، پرو، لهستان، پرتغال، جمهوری مولداوی، رومانی، سنت لوسیا،ساموئا، سن مارینو، اسلواکی، اسلوانیا، اسپانیا، سوئد، سوئیس، چمهوری ماسودونیا یوگسلاوی سابق، تیمور شرقی، تووالو، اوکراین، بریتانیای کبیر، ایالت متحده، وانوآتوآرای مخالف : (۵۴)افغانستان، الجزایر، ارمنستان، آذربایجان، بحرین، بنگلادش، بلاروس، بلیز، چین، کومور، کوبا، کنگو، جمهوری خلق کره، اکوادور، مصر، اریتره، گامبیا، گینه، هند، اندونزیِ، ایران، قزاقستان، کویت، قرقیزستان، لبنان، لیبی، مالاوی، مالزی، موریتانی،مراکش، میانمار، نیکاراگوئه، نیجریه، عمان، پاکستان، قطر، فدراسیون روسیه، عربستان سعودی، سنگال، صربستان، سومالی، آفریقای جنوبی، سریلانکا، سودان، سوریه، تاجیکستان، توگو، تونس، ترکمنستان، ازبکستان، ونزوئلا، ویتنام، یمن، زیمباوهآرای ممتنع:(۵۷)آنگولا، آنتیگوا و باربودا، باربادوس، بنین، بوتان،بولیوی، برزیل، برونئی، بورکینا فاسو، بوروندی، کامرون، کپ ورد، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد، کلمبیا، ساحل عاج، دومینیکا، جمهوری دومینیکن، اتیوپی، گرجستان، غنا، گرانادا، گواتمالا، گوینا بیسو، گویان، هائیتی، جامائیکا، اردن، کنیا، جمهوری دموکراتیک مردمی لائو، لسوتو، مالی، موریس، مغولستان، موزامبیک، نامبیا، نپال، نیجریه، گینه جدید پاپوآ، پاراگوئه، فیلیپین، جمهوری کره، رواندا، سنت کیتس و نویس، سنت وینسن و گرنادین، سائوتومه و پرنسیب، سیرا لئون، سنگاپور، جزایرسلیمان، سورینام، سوازیلند، تایلند، اوگاندا، امارات متحده عربی، جمهوری متحد تانزانیا، اروگوئه، زامبیاغائبین: (۱۲)کامبوج، جمهوری دموکراتیک کنگو، جیبوتی، گینی، گابن، عراق، ماداگاسکار، مالدیو، مسیشن،تانگو، ترینیداد و توباگو، ترکیهگزارش رادیو دویچه وله: نگرانی مجمع عمومی سازمان ملل از وضعیت حقوق بشر در ایرانمجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامه‌ای، از نقض حقوق بشر در ایران، از جمله وجود شکنجه در زندان‌ها، اعدام‌های وسیع و اعدام نوجوانان، پیگرد فعالان حقوق زنان، تبعیض علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی و نقض وسیع حقوق سیاسی شهروندان، ابراز نگرانی کرد.شصت و سومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز پنجشنبه ۱۸ دسامبر (۲۸ آذر) با تصویب قطعنامه‌ای، از نقض حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی کرد. این قطعنامه از ایران می‌خواهد به شکنجه و آزار بازداشت‌شدگان، اعدام نوجوانان، سنگسار، سرکوب خشونت‌بار فعالان حقوق زنان، تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی، آزار بهائیان و محدودیت آزادی مذهب و عقیده پایان دهد.قطعنامه با ۶۹ رای موافق و ۵۴ رای مخالف به تصویب رسید. ۵۷ کشور به آن رای ممتنع داد. این قطعنامه‌ الزام‌آورنیست اما تصویب آن از اهمیت معنوی، سیاسی و اخلاقی برخوردار است و به اعتبار و حیثیت بین‌المللی کشورهای ناقض حقوق بشر لطمه می‌زند.قطعنامه‌ی مصوب مجمع عمومی براساس گزارش دبیر کل سازمان ملل متحد در باره و ضعیت حقوق بشر در ایران تنظیم شده است. گزارش بان کی مون روز اول اکتبر ۲۰۰۸ انتشار یافت. در این گزارش، طیف وسیعی از موارد جدی نقض حقوق بشر، شکاف‌های قانونی و موانع اساسی رعایت حقوق بشر در ایران مطرح شده است.گزارش بان کی مون در ماه نوامبر در کمیته‌ی سوم مجمع عمومی سازمان ملل مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه‌ی بررسی‌ها تصویب قطعنامه‌ای در کمیته‌ی سوم بود که روز گذشته در مجمع عمومی به تصویب رسید.در گزارش بان کی مون درباره‌ی ایران، به ویژه به “قانون مجازات اسلامی” و مجازات‌هایی که به عنوان “حدود اسلامی” تعیین شده‌اند، اشاره شده که در بسیار موارد مجازات مرگ در پی دارند. زنای محصنه، ارتداد، همجنس‌گرایی، رابطه جنسی مرد غیرمسلمان با زن مسلمان مشمول چنین مجازات‌هایی می‌شوند.دبیرکل سازمان ملل در گزارش خود همچنین از شمار بالای اعدام نوجوانان در ایران به شدت انتقاد کرده است. بان کی مون می‌گوید، بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶ نیمی از اعدام‌های نوجوانان در جهان در ایران صورت گرفته است. بازداشت‌های خودسرانه، محدودیت‌های آزادی عقیده و بیان، اعمال فشار مستمر بر اقلیت‌های قومی و مذهبی و از جمله جامعه بهاییان، از دیگر مواردی است که در گزارش دبیرکل سازمان ملل به آنها اشاره شده است.قطعنامه‌ای که روز گذشته (۱۸ دسامبر ۲۰۰۸) در مجمع عمومی به تصویب رسید، از دولت جمهوری اسلامی ایران خواسته است به نگرانی‌های اساسی مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل متحد توجه نماید.مجمع عمومی سازمان ملل همچنین دولت ایران را به همکاری با کمیسیار عالی حقوق بشر سازمان ملل برای احترام به حقوق بشر و اصلاح سیستم قضایی فراخوانده است. قطعنامه از ایران خواسته است اقدام‌های لازم را برای سفر گزارشگران ویژه سازمان ملل به ایران و تحقیق و تفحص آنها به عمل آورد.«کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران» در اطلاعیه‌ای که به مناسبت تصویب قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل منتشر کرده، نوشته است: «رای مجمع عمومی سازمان ملل متحد نشان می‌دهد که یک توافق وسیع در سطح جهان وجود دارد در اینکه، دولت ایران مردم را از حقوق بشر خودشان محروم می‌کند و این توافق بر این موضوع تاکید دارد که مقامات ایرانی سیاست‌هایی را دنبال می‌کنند که دولت و مردم را در بهره‌مندی از همکاری‌ها و مشارکت‌های بین‌المللی منزوی می‌کند.»رادیو دویچه وله