گزارش تصویری

Über mich

Mein Bild
به همه زنانی که از نابرابری در رنجند برای لغو کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان متحد شويم! ای هم جنس و هم تبار من! بیا آگاه باشیم- بیا استوار همچون سخره ها و پرشور چون پیوند رودهای خروشان برای رفع تبعیض و برابر حقوقی از یکدیگر حمایت کنیم. ما انسانیم وتمامی حقوق انسانی" حق مسلم" ماست . قطعا روزی می رسد که میلیون ها زن ایرانی ابعاد تحقیری را که روزانه بر آن ها می رود، درک کرده و دیگر آن را تحمل نمی کنند. روزی می رسد که میلیون ها زن می دانند، چگونه بر سرنوشت خود حاکم شوند. یکی از وظایف مهم جنبش زنان در شرایط کنونی، ارتباط و تماس با این نیروی میلیونی است تا بتواند به اعتراض خود نسبت به قوانین ضد زن، جنبه واقعی و عملی دهد. تا زمانی که نیروی پایه ای زنان پشت جنبش زنان نایستد، هیچ قانونی تغییر نخواهد کرد .باید یک میلیون امضاء را به یک میلیون فریاد تبدیل کرد

Mittwoch, 7. Juli 2010

چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها پیش می رویم / گفت و گو با جلوه جواهری


چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها پیش می رویم / گفت و گو با جلوه جواهری


گفتگو با جلوه جواهری

چهار شنبه۹ تیر ۱۳۸۹


مصاحبه کودیر (کمیته دفاع از حقوق مردم ایران) با جلوه جواهری

کودیر: نقش و حضور پررنگ زنان در جنبش سبز را چگونه ارزیابی میکنید؟

جلوه جواهری: البته این اولین باری نیست که زنان حضور پر رنگی در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی دارند. در مبارزات نهضت مشروطه نیز زنان حضور پررنگی داشتند. در زمان انقلاب ۵۷ هم همین طور و شاید به همین دلیل هم پس از انقلاب ۵۷ بسیاری از سیاست گذاری های جمهوری اسلامی در رابطه با زنان متناقض بود. به این شکل که از یک طرف رهبران سیاسی به ویژه روحانیونی هم چون آیت الله خمینی در پی بسیج زنان برای اهداف نظام بودند و از طرف دیگر سعی در مهار زنان داشتند. یعنی سیاست متناقضی که به نظر من جمهوری اسلامی در قبال زنان پیش گرفت ناشی از ترس از حضور گسترده آنها از یک طرف و نیاز به بسیج آنها از سوی دیگر بود. در جنبش سبز هم حضور زنان بسیار نمایان و غیرقابل چشم پوشی است و البته که این حضور از انقلاب ۵۷ بیشتر است. این مسئله به نظر من در طول زمان به دلیل ارتقاء آگاهی زنان و فاصله بین خواسته ها و تحقق این خواسته ها به وجود آمده است. نوع دیگری از این حضور را در انتخابات ۱۳۷۶ می بینیم که زنان به صندوق های رای هجوم آوردند تا بلکه بتوانند از این طریق به خواسته های شان نزدیکتر شوند و در همه انتخابات بعد از آن این حضور در کنار صندوق ها نمایان بوده برای اینکه زنان خواسته هایی ملموس داشتند. ولی نه تنها به خواسته های آنها پاسخی داده نمی شد بلکه این خواسته ها به صورت آشکار و پنهان مهار می شدند. این گپ و فاصله عمیقی که میان عینیت و ذهنیت خواسته های زنان ایجاد شد باعث شده تا بسیاری از زنان ایرانی در این سال ها در طول زندگی روزمره شان در حال مبارزه باشند. همین امر باعث شده تا جنبش اجتماعی زنان در سال های گذشته مبارزات خود را گسترده تر سازد چرا که مسئله های آن عمیق تر و عمومی تر از گذشته در میان بوده. و همین مبارزان فردی و اجتماعی به نوعی به زنان هم امید به تغییر بخشیده و هم نیروی مقاومت و پایداری در مبارزه شان افریده است تا انها در کنار جنبش سبز که خواهان تغییراتی است حضور پررنگ و چشم گیری داشته باشند.

کودیر: رابطه جنبش سبز و جنبش زنان چیست و چگونه میتوان مبارزات برابرخواهانه و جنسیتی را با میارزات دمکراتیک مردم پیوند زد بدون اینکه از خواسته های مستقل زنان چشم پوشی و به تعمیق مبارزات دمکراتیک و آزایخواهانه کمک کرد؟

جلوه جواهری: دموکراسی پیامد حقوق به دست آمده در زمینه زنان، حقوق بشر، محیط زیست و … است. به همین دلیل زنان خواه ناخواه برای مبارزه در راه به دست آوردن حقوق شان، در مبارزات دموکراتیک نیز وارد می شوند. با این وجود باید بر روی خواسته های خود به صورت مستقل تاکید داشته باشند. و فکر نکنیم اگر بر فرض در راه مبارزات دموکراتیک گام بر می داریم لزوما به خواسته های زنان می رسیم.

بسیاری از کنشگران جنبش زنان فکر می کنند که خواسته های مردم گسترده تر و رادیکال تر شده است و دیگر جنبش زنان به ویژه کمپین یک میلیون امضاء نمی تواند جوابگوی توقعات مردم باشد. برخی نیز فکر می کنند به دلیل فشارهای امنیتی، کار با دشواری مواجه است و ممکن است مردم ناامید از تغییر باشند. من تصور دیگری دارم و فکر می کنم که اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری در قالب جنبش سبز، فضای پویا و کنشگرانه ای ایجاد کرده است که برای بحث در مورد حقوق زنان هم جامعه را می تواند آماده تر کند. به ویژه که در کنار حضور پر رنگ زنان در این اعتراضات گسترده مردمی، بارها بر المان های تبعیض علیه زنان تاکید شده است و برفرض ندا اقا سلطان نمادی بود از تبعیض علیه زنان و شجاعت و مقاومت زنان در برابر آن. در هر حال من فکر می کنم الان مردم بیشتر به سرنوشتشان حساس هستند ضمن آنکه مبارزات سالیان گذشته زنان باعث شده تا حضور زنان در مبارزات مردمی، تبعیض علیه زنان را به ذهن ها متبادر سازد. از طرف دیگر، عملا هم که تغییری در وضعیت زنان حاصل نشده یعنی همچنان خواسته هایی مانند تغییر قوانین تبعیض آمیز برجا هستند. بنابراین با تدبیر به موقع و درست می توان از این پتانسیل بالای مردم برای کنش جمعی استفاده کرد و به ویژه زنان را که آمادگی برای تغییر سرنوشتشان دارند با این حرکت همراه کرد. بنابراین نه تنها جنبش های اجتماعی در کنار هم می توانند در فضای کنونی اعتراضاتشان را رساتر کنند و این خود به خود هم به این جنبش ها و گسترده ساختن آنها کمک خواهد کرد و هم بر تنوع و پویایی فضای کنونی می افزاید و خواسته های ملموس تر و مرتبط با گروه های مختلف از جمله زنان، کارگران، دانشجویان و … را مطرح می کند. خواسته هایی که مردم از قشرها و طبقات مختلف به خاطر رسیدن به آنها وارد مبارزات دموکراتیک شده اند. برآیند این حرکت های جمعی اگر که در حمایت از هم باشد، میتواند به رشد دموکراسی کمک کند. در واقع اکنون میان جنبش های مختلف موجود در ایران نقطه مشترکی ایجاد شده که پیوند دهنده همه ما برای یک عمل مشترک است. در واقع ما همه خواهان رسیدن به ابزاری دموکراتیک از جمله نهادهای مدنی، اجتماعات آزاد و رسانه های مردمی هستیم.

کودیر: آیا در اشکال متنوع مبارزاتی قبلی مثل تجربه کمپین یک میلیون امضا یا کمپین های دیگر که تجربه مثبت در سازماندهی و بردن گفتمان جنسیتی در جامعه بجای گذاشتند را باید در شرایط فعلی بازبینی کرد و روش های دیگری را جایگزین کرد؟

جلوه جواهری: به نظر من هم بله و هم خیر. یعنی به ویژه در کمپین یک میلیون امضاء می توان هم بر کنش قبلی تاکید کرد چرا که به نظر من در نبود رسانه های عمومی مردمی، رفتن و چهره به چهره با مردم سخن راندن هم چنان کارآمدیِ بالاتری دارد، کما آنکه این روش مقبول جنبش سبز نیز واقع شد و حتا پیش از انتخابات نیز به کار گرفته شد. در اعتراضات بعد از انتخابات نیز بسیاری از مردم سینه به سینه همدیگر را از حضور در تجمعات آگاه می کردند. و نه به این لحاظ که بالاخره ما هیچ گاه نباید تهی از فضا حرکت کنیم و در فضاهای جدید باید تاکتیک های جدیدی را در کنار روش های کارآمد پیشین در پیش گیریم.

کودیر: با توجه به اینکه جنبش صد ساله زنان در همگانی کردن خواسته های جنسیتی در اقشار معینی موفق بوده است لطفاٌ در مورد خواسته های زنان زحمتکش و کارگر و زمینه های سازماندهی و بردن آگاهی به میان آنان برای خوانندگان ما بگوئید؟

جلوه جواهری: در مورد زنان کارگر، متاسفانه به نظر من کاری جدی در این زمینه تا کنون در ایران صورت نگرفته علت آن هم شاید این باشد که هیچ نهادی در زمینه زنان کارگر که برآمده از زنان کارگر باشد یعنی آنها خود بتوانند دراین نهادها حضور داشته باشند به دلیل حساسیت بالای جمهوری اسلامی در زمینه شکل گیری هر نهادی در زمینه کارگران به وجود نیامده است یا اگر به وجود امده نتوانسته حرکتی مستمر و فراگیر داشته باشد. گرچه در حرکت هایی نظیر کمپین سعی بر این بوده تا به میان گروه ها و طبقات مختلف زنان رفته و در قالب فعالیت چهره به چهره، درد و رنج آنان به تصویر کشیده شود. اما به طور مستقیم خواسته های زنان کارگر مطرح نشده. در واقع حتا کمپین که بسیار سعی در جذب و درگیر کردن نیروهای مختلف اجتماعی داشته، توانسته خواسته های حقوقی خود را که فراطبقاتی است به میان زنان کارگر هم ببرد اما نتوانسته به سازماندهی آنان حول این خواسته ها بپردازد. به نظر من لازم است در این زمینه حرکت هایی مستقل از جانب زنان کارگر ایجاد شود و در این راستا دیگر نیروهای اجتماعی از جمله زنانِ دیگر طبقات در این راستا حمایت همه جانبه داشته باشند. یعنی به نوعی باید آگاهی عملی در میان زنان کارگر ایجاد شود.

کودیر: خواست‌های مبرم زنان ایران در حال حاضر کدامند؟ چه در ارتباط با رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر و چه به طور کلی سازمان‌های زنان در ایران در حال حاضر از لحاظ چگونگی و میزان فعالیت در چه وضعیتی قرار دارند و چالش‌های پیش روی فعالان زنان در سال نو ایرانی را چگونه می‌بینید؟

جلوه جواهری: این که خواست های مبرم زنان ایران در حال حاضر چیست، سوالی است که پاسخ گویی به آن چندان آسان نیست. من فکر می کنم خواسته هایی که کنشگران جنبش زنان دارند لزوما اولویت های خواسته های زنان ایران نیست.

تا پیش از انتخابات، به ویژه در چندسال گذشته، کنشگران جنبش زنان بر خواسته ها و مطالبات مشخصی پافشاری داشتند. به طوری ‏که، جریان ها را می توان با خواسته های آنها شناسایی کرد. به طور نمونه، جریان هایی که بر تغییر قوانین تبعیض آمیز ‏تاکید داشتند: از جمله کمپین یک میلیون امضاء، اعتراض به لایحه حمایت از خانواده،‌ و کمپین قانون بی سنگسار؛ ‏جریانی که در پی ارتقاء مشارکت سیاسی زنان بودند: همچون، ائتلاف زنان اصلاح طلب؛ جریانی که به قوانین مرتبط با ‏تفکیک جنسیتی که به طور نظام مند مانع حضور زنان در عرصه های عمومی بود توجه داشتند: همچون، ائتلاف علیه ‏تبعیض های جنسیتی در دانشگاه ها و کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه ها؛ و جریانی که در پی رفع خشونت ‏های ناموسی در میان زنان کرد بودند،‌ همچون کمیته علیه خشونت های ناموسی. در این میان، خواسته ای که در میان ‏طیف ها و جریان های مختلف زنان در این سالها به نظر می رسد که تسلط داشته، خواست تغییر قوانین تبعیض آمیز بود. به طور نمونه، ‏جریان های دانشجویی هم زمان که به پیگیری مطالبات صنفی دختران دانشجو می پرداختند، درون ائتلاف هایی که به ‏دنبال تغییر قوانین تبعیض آمیز بودند، حضور یافته و سعی در گسترش این مطالبات در میان دانشگاهیان داشتند. ائتلاف ‏زنان اصلاح طلب به دنبال تقویت رویکرد نواندیشی دینی و ارتقاء مشارکت سیاسی زنان برای تاثیر گذاری بیشتر بر ‏تصمیم گیری در زمینه تغییر قوانین تبعیض آمیز بودند. همچنین، کمیته علیه خشونت های ناموسی ضمن مبارزه با عرف ‏و سنت موجود در میان کردنشینان، به تغییر قوانین تبعیض آمیز در ارتباط با قتل های ناموسی توجه داشت و اغلب ‏اعضای آن نیز در کمپین یک میلیون امضاء حضور داشتند.‏

این جریان ها به نظر می رسد در پس از انتخابات تا حدودی تغییر کرده. من فکر می کنم پس از انتخابات به نوعی جنبش زنان از انسجام کافی برخوردار نبوده همان طور که دیگر جنبش ها. شاید اگر در فضای به وجود آمده پس از انتخابات این انسجام وجود داشت به نتایج و دستاوردهای خوبی می رسید. البته این عدم انسجام تا حدودی هم ناشی از ناشناخته بودن فضا و هیجان زدگی از یک سو و از سوی دیگر، گسترش فضاهای امنیتی و جلوگیری از تشکیل گروه ها در سال های پیش از آن و تشدید این فشارها در پس از انتخابات بود. به نظر می رسد در مقطع کنونی کنشگران جنبش زنان بیش از همه نیاز به نهادها و ابزارهای دموکراتیک برای بیان و پیگیری مطالبات خود داشته باشند. در این راستا برخی ممکن است مطالبه خود را بیشتر برای رسیدن به این نهادها و ابزارها ببینند هم چون زنان اصلاح طلب. برخی نیز در راه رسیدن به مطالباتشان، به حرکت های جمعی دست بزنند و در این راستا خواه ناخواه داشتن ابزارهای دموکرات را طلب کنند هم چون کمپین یک میلیون امضاء.

کودیر: روند تشدید برخی تضییقات قانونی علیه زنان مثل تصویب لایحه کذایی خانواده در کمیسیون قضایی مجلس و کم کردن ساعات کار زنان ..را چگونه میبینید.

جلوه جواهری: این روند در حال سرعت گیری است. در واقع پس از روی کار آمدن دولت نهم (دولت احمدی نژاد) ما با انواع و اقسام طرح هایی مواجه بودیم که عملا در پی خانه نشین کردن زنان بوده اند. این روند در سال های گذشته با اعتراضات وسیعی همراه بوده اما اکنون به نظر می رسد دولت و نیروهای محافظه کار درپی آنند تا از فضای به هم ریخته کنونی استفاده کرده و این روند را با سرعت بیشتری پیش ببرند. بیش از همه نهادهای آموزشی از جمله مهد کودک ها، مدرسه ها و دانشگاه ها و هم چنین قوانین مربوط به خانواده و اشتغال زنان هدف قرار گرفته اند. به این معنا که دولت با طرح دوباره اسلامی کردن نهادهای آموزشی و همچنین تغییر قوانین به سمت تبعیض بیشتر علیه زنان، در جهت تقویت کلیشه های جنسیتی و کنترل بیشتر بر زنان و خانه نشین کردن آنان با سرعت بیشتری گام بر می دارد. در کنار این تغییرات می بینیم که درون دانشگاهها، و از طریق رسانه های دولتی، هجمه ای جدی علیه فمینیسم و حرکت های برابری طلبانه زنان وجود دارد به طوری که این حرکت ها با «مرد شدنِ زنان» یکی پنداشته شده و در جهت نابودی خانواده توصیف می شوند. در حالی که اساسا طرح های مجلس و دولت است که به زنان آسیب رسانده و در نهایت خانواده را دچار بحران می کند.

کودیر: شعار محوری جنبش زنان در شرایط فعلی چیست؟

جلوه جواهری: به نظر من جنبش زنان شعارِ محوری ندارد. اما از برایند حرکت هایی که پس از انتخابات شاهدیم نشان می دهد که گروهی از فعالان جنبش زنان بیش از همه به دنبال خشونت پرهیزی و رعایت حقوق شهروندی بوده و شعارشان هم در همین راستا یعنی پرهیز از خشونت است. اما بسیاری از گروه ها در ادامه حرکت مستمر زنان از صد سال گذشته به دنبال رفع تبعیض علیه زنان هستند و هم چنان شعارشان برابری زنان با مردان و رفع تبعیض علیه زنان است. با این وجود نمی توان مرزی بین این گروه ها کشید و در مجموع می توان برابری و رفع تبعیض را تا حدودی مستتر در اغلب گروه ها دید.

کودیر: آیا کمپین یک میلیون امضا هنوز به طور فعال در جریان است؟

جلوه جواهری: بله هنوز در جریان است اما به نوعی با چراغ های خاموش در حرکت است. یعنی به قدری فشار از دو سال پیش بر کمپین زیاد بوده که برفرض اگر جلسه ای چند نفره به صورت تلفنی هماهنگ می شد نیروهای امنیتی و پلیس به جایی که جلسه برگزار می شد می آمدند و صاحبخانه را بازخواست می کردند. عملا این موضوع باعث شده که گروه بزرگ کمپین به گروه های کوچکتر تقسیم شود و در میان این گروه ها، کارهای مرتبط با سازماندهی کمپین تقسیم شود. این موضوع بعد از انتخابات تشدید شده. با این وجود در تمام این مدت با چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها توانسته ایم پیش برویم به طوری که الان می توانم بگویم از سرمایه پیشروی در این دوره تا حدودی می توانیم استفاده کنیم. گرچه هرگاه میان این گروه ها ارتباط قطع یا کمرنگ شده، حرکت کمپین نیز به کندی بیشتری گرایش داشته اما هر از چند بار با بازبینی و تقسیم کار مجدد توانسته خود را بازسازی کند. این الگو، یعنی کوچک شدن گروه ها و رابطه شبکه ای میان آنها تاثیر بسیاری بر ادامه حرکت کمپین داشته به نوعی من فکر می کنم از چنین الگویی جنبش سبز نیز می تواند بهره گیری کند. چرا که هر کدام از این گروه ها نقش نهادی دارند و در فردای تمام شدن حرکت کمپین نیز باقی می مانند یا در همین امروز نیز می توانند با شبکه های دیگر در ارتباط باشند. اتفاقی که در زمینه گسترش مادران کمپین به مادران صلح و مادران عزادار افتاد.

کودیر: آیا امسال مراسم هشت مارس در ایران برگزار شد؟

جلوه جواهری: راستش من در این زمینه مقاله مفصلی نوشتم. به نظر من پیش از ۸ مارس، برخی از فعالان جنبش زنان در پی طرح خواسته های شان به ‏عناوین مختلف بودند. اما در ‏این روز، نتوانستیم آن طور که باید و شاید مطالبات مان را با صدایی رسا مطرح کنیم و ‏عملکردی متناسب با فضای به وجود امده بعد از انتخابات، داشته باشیم. این روز می تواسنت به یکی از روزهای اعتراض امیز پس از انتخابات با شعارهای خاص زنان تبدیل شود که در این صورت هم به جنبش سبز کمک می کرد و هم به جنبش زنان. اما به هر دلیل این انسجام در میان زنان وجود نداشت جنبش سبز هم این روز را در فهرست روزهای اعتراضی خود قرار نداد. به همین دلیل فرصت روز جهانی زن در ‏فضای سبز کنونی از میان رفت. اما شاید این موضوع تلنگری بود تا به فکر انسجام دوباره حرکت ها باشیم.

ببینید بحثی که برای من خیلی مهم بوده این است که درست است که فضای کنونی تغییر کرده اما اگر در پی کنار گذشتن به طور کل حرکت های پیشین و شروع حرکت های به طور کل نویی باشیم نه می توانیم حرکت های جدیدمان را درست و حسابی سازماندهی کنیم و هی از این شاخه به آن شاخه خواهیم پرسید و هم اینکه سرمایه گذشته را از دست می دهیم. من فکر می کنم اتفاقات پس از انتخابات تا حدودی باعث شد که جنبش زنان در نوعی سردرگمی گرفتار باشد. بسیاری از کنشگران جنبش زنان، تحلیل می کنند که باید با توجه به شرایط جدید، مطالبات را تغییر داد. در حالی که من فکر می کنم مطالبات باید مستمر ادامه یابد تا به نتیجه رسد وگرنه در ایران ما همیشه با اتفاقات و بزنگاه های سیاسی فراوانی روبرو بوده ایم و خواهیم بود و اگر به این شیوه ادامه دهیم، هربار مجبور می شویم از صفر شروع کنیم. در واقع به نظر من مطالبات می تواند متنوع تر شود اما مطالبات پیشین تا زمان رسیدن به آنها پابرجاست. به ویژه تغییر قوانین تبعیض آمیز که به نظر من هم خواسته ای استراتژیک است و توان بسیج عمومی دارد و هم فوری است ب دلیل آنکه ماندگاری این قوانین موجبات خشونت گسترده علیه زنان و عدم استقلال آنان است. بنابراین مطالبات نباید این همه تغییر سریع و غیر مرتبط با زندگی روزمره زنان داشته باشد. اما در روش های عمل باید تغییراتی ایجاد کرد و این شیوه ها هستند که بهتر است با زمان خود هماهنگ باشند.

کودیر: سازمان‌های غیردولتی (ان جی او) دیگر امروز در چه وضعیتی قرار دارند؟

جلوه جواهری: به جرات می توانم بگویم ان جی او ها در دوره احمدی نژاد کم کم به خاموشی گراییدند. از همان آغاز روی کارآمدن دولت احمدی نژاد ان جی اوها تحت فشار قرار گرفتند. ابتدا دستوری آمد که باید دوباره مجوز ان جی اوها تایید شود. باید در ایران بود و مراحل گرفتن یک مجوز را آن هم در دوره خاتمی طی کرد تا فهمید که گرفتن مجوز در دوره احمدی نژاد چه معنایی دارد. من خودم در یکی از ان جی اوها در دوره خاتمی فعالیت می کردم در آن دوره که به اصطلاح بحث گسترش جامعه مدنی و ان جی اوها به عنوان بازوی دولت مطرح بود بیش از دو سال طول کشید تا مجوز برای سازمان خود بگیریم و این مجوز هنوز یک سال از عمرش نگذشت که باطل شد تنها به دلیل آنکه اعضای شورای مرکزی این ان جی او در تجمعی مسالمت آمیز شرکت کردند و خواستار تغییر قوانین شدند. دستور مستقیم لغو مجوز ما از سوی وزارت اطلاعات بود و حتا در بازجویی های به عمل آمده پس از آن، به ما این را به نوعی گفتند. به این ترتیب در دوره احمدی نژاد ان جی اوهایی که به سختی توانستنه بودند مجوز بگیرند، به راحتی مسدود و مجوزشان لغو شد. در این دوره اغلب ان جی اوهای باقی مانده یا به شدت خنثا هستند و هیچ سیاستی را نقد نمی کنند یا آنکه دولتی هستند و در واقع تنها نام ان جی او را به دوش می کشند.

کودیر: رسانه‌های رسمی در ایران، از جمله رادیو و تلویزیون، چه شمایی از زنان را تبلیغ می‌کنند؟ مخاطب عمدهٔ این تبلیغات رسمی چه بخش‌هایی از زنان هستند؟

جلوه جواهری: رسانه های رسمی در ایران تا حدودی سیاتشان با هم فرق می کند. مثلا رادیو بهتر از تلویزیون عمل می کند. با این وجود سیاست متحد رسانه های دولتی بسیار ضد زن شده است. الان به راحتی در تلویزیون ایران، چند همسری ترویج میشود. زنان به خانه نشین شدن ترغیب می شوند. طلاق نه به عنوان یک پدیده که به عنوان یک آسیب اجتماعی مطرح می شود و شخصیت هایی که از زنان نمایش داده میشود بسیار دور از شخصیت هایی است که به صورت روزمره با آنها مواجه می شویم. سیاست صدا و سیما و روزنامه هایی نظیر کیهان به شدت ضد زن و حتا به نظر من ضد مرد است. یکی از تبلیغات اخیر دولت، ترویج آموزش های پیش از ازدواج و صدور گواهینامه ازدواج است. تصور کنید در این آموزش ها، تبلیغ می شود که زنان باید ظریف، مطیع، خوش اندام و مردان چهارشانه، خشن و … باشند. حتا تصورش هم برایما دشوار است که به این وضوح چنین آموزش هایی داده میشود. علیه این سیاست ها بسیاری حتا از داخل حکومت اعتراض کردند اما هیچ تاثیری نداشته است.

کودیر: رابطهٔ سازمان‌های زنان با دیگر جنبش‌های مدنی، مثل جوانان و دانشجویان چگونه است؟

جلوه جواهری: در سال های اخیر، جنبش زنان و نهادهای آن تا حدود زیادی با دانشجویان رابطه خوبی داشتند. به این دلیل ساده که حدود ۷۰ درصد دانشجویان زن هستند و بسیاری از این دانشجویان در شهر دیگری برای تحصیل زندگی می کنند که تاثیر بسیاری در استقلال فکری و عملی آنان دارد. بسیاری از این دانشجویان در سال های اصلاحات عضو ان جی اوهای زنان بودند یا خود به تشکیل نهادهایی زنانه در درون دانشگاه اقدام کردند. تشکیل کمیسیون زنان تحکیم وحدت یکی از این نمونه ها بود. آنها اعتراضات دانشجویی اما زنانه ای را از جمله اعتراض به سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاه ها سامان دادند. به ویژه از ۲۲ خرداد ۸۴ به بعد، جنبش زنان با حمایت جنبش دانشجویی اقدامات مشترکی را سازماندهی کرده اند. در روز ۲۲ خرداد ۸۵ بسیاری از فعالان دانشجویی از جمله بهاره هدایت دستگیر شدند. برخی ازا آنها در کمپین یک میلیون امضاء هم فعال شدند و بسیاری از دانشجویان را جذب این حرکت مدنی کردند. البته باید خاطرنشان کرد که این دانشجویان به دلیل مبارزه در دو جبهه ازادی های آکادمیک و رفع تبعیض علیه زنان با فشار مضاعف روبرو هستند.

کودیر: شما در یکی از مقالات خود به سکوت یا انفعال نسبی در جنبش زنان اشاره داشتید به نظر شما چگونه می توان بر آن غلبه کرد. برای تقویت و هماهنگی صفوف جنبش زنان چه راهکاری را پیشنهاد می دهید؟

جلوه جواهری: به نظر من باید حرکت های مشترکی را سازماندهی کرد. با وجود پراکنده گویی جنبش زنان در حال حاضر، باز هم فکر میکنم همچنان این جنبش اهداف مشخصی را پیگیری می کند. به همین دلیل اگر بتواند بر نقاط مشترک دست بگذارد بی شک می تواند بار دیگر سازماندهی گسترده ای انجام دهد. به طور نمونه در زمینه اعتراض به لایحه حمایت از خانواده. من فکر می کنم باید الان تجمیع خواسته ها صورت بگیرد و این تجمیع همان طور که گفتم می تواند در زمینه تغییر قوانین تبعیض آمیز با مطرح کردن قوانین جایگزین باشد. به طور نمونه برخی بر قوانین کار، برخی بر قوانین خانواده، برخی نیز بر قوانین مربوط به دانشگاه ها یا قوانین حمایتی برای رفع خشونت علیه زنان تاکید داشته و خواهان برابری و رفع تبعیض در این حوزه ها هستند. آنها هر کدام فعالیت های دیگری هم دارند اما در زمینه قانونی می توانند با هم مشترک عمل کنند. به نظر من این کار باعث قدرتمندتر شدن جنبش زنان و شبکه های آن شده و این شبکه ها را به هم متصل خواهد کرد. در این صورت در حوزه های میانی نیز می توانیم قدرتمند شویم مثلا در زمینه قوانین مرتبط با کار با جنبش کارگری در زمینه قوانین مرتبط با دانشگاه با جنبش دانشجویی و در زمینه رفع خشونت با جنبش سبز در مسیرهایی همراه خواهیم شد. من فکر می کنم این جنبش توانایی اتصال جنبش ها به یکدیگر را دارد چرا که در همه آنها به نوعی حضور دارد.

کودیر: آیا سازمان‌های زنان ایران با سازمان‌های زنان کشورهای دیگر یا سازمان‌های بین‌المللی هم روابط دوستی و همکاری دارند؟ حمایت و همبستگی بین‌المللی با خواست‌های زنان ایران در چه حدی است؟

جلوه جواهری: من فکر می کنم این همکاری و رابطه وجود دارد. سابقه آن هم به دوره پیش از انقلاب باز می گردد. در زمان مشروطه بسیاری از گروه ها این ارتباط را داشتند و بعد از آن در دوره پهلوی برخی از گروه ها از جمله اتحادیه زنان حقوقدان ایران، گروه های بین المللی یا مرتبط با گروه های بین المللی بودند. در دهه ۶۰ که بسیاری از کنشگران جنبش زنان از ایران مهاجرت کردند توانستند با گروه های فمینیستی در خارج از ایران ارتباط برقرار کنند و این ارتباط بعد از دهه ۶۰ و اتمام جنگ ایران و عراق به داخل ایران هم سرایت کرد و آنها پل ارتباطی میان فمینیست های ایرانی و سایر نقاط دنیا شدند. هم اکنون نیز این ارتباط به ویژه پس از شروع کمپین یک میلیون امضاء گسترش یافته است. از آنجا که بسیاری از گروه های کمپین در خارج از ایران از جمله انگلیس، امریکا، ایتالیا، استرالیا، فرانسه، آلمان، اتریش و … هستند، این ارتباط خواهی نخواهی برقرار بوده و به ویژه در هنگام دستگیری کنشگران جنبش زنان در داخل ایران، حمایت های بسیاری را از سوی سازمان های فمینیستی و حقوق بشری سایر نقاط دنیا شاهد بوده ایم. این گروه ها از اهداف کمپین نیز حمایت کرده اند. در واقع این حمایت ها به نوعی ناگزیر است چرا که مسئله زنان یک مسئله ایرانی نیست بلکه یک مسئله جهانی است. مردسالاری نیز پدیده ای جهانی است که جز با حمایت همه جانبه جنبش جهانی زنان در نقاط مختلف دنیا از همدیگر نمی توانیم به حل آن نایل شویم.

کودیر: پیامتان برای فعالان عرصه حقوق بشر، دموکراسی و صلح چیست؟

جلوه جواهری: در ادامه صحبت های پیشین، فکر می کنم حقوق بشر، صلح و دموکراسی مسائلی جهانی هستند. جز با حمایت همه جانبه از هم نمی توانیم به آن نایل شویم. تنها زمانی این سه می توانند پایدار باشند که در نقاط مختلف دنیا تا حدودی پایدار باشند. تهدید زمانی است که ما ببینیم کشورهای دور و نزدیکمان در جنگ پنهان و آشکار هستند در استبداد به سر می برند و به طور مستمر با خشونت روبرو هستند. در این صورت خواهی نخواهی جامعه ای که ما نیز در آن زندگی می کنیم دستخوش این مسائل خواهد بود و در نهایت سپاسگذارم از اینکه به مسائل داخل ایران حساس هستید و در رسانه ای کردن آن اقدام می کنید.

Donnerstag, 13. Mai 2010

براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛


براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛
مجيد توکلي؛ فعال دانشجويي و زنداني سياسي

اعلام کرده بودند که علي اعزام به ۲۰۹ است. تلفن هاي سالن آن ها قطع بود. رفتم از سالن خودم تماس بگيرم ولي تلفن هاي آنجا هم قطع بود. بالا که برگشتم فرزاد گفت که اعلام کرده اند او هم اعزام به ۲۰۹ است (و دروغ بود و به ۲۴۰ منتقل شدند).

اين اعزام عصر شنبه همه ي ما را نگران کرده بود؛ معمولا اعزام براي اعدام هاي سياسي عصر شنبه بوده است. ناراحتي ديوانه کننده اي سراسر وجودمان را فرا گرفته بود ولي فرزاد مي گفت چيزي نيست و احتمالا چند سوال مي خواهند بپرسند. او مي دانست ولي مثل هميشه چنان پرروحيه بود که اصلا به روي خودش نمي آورد. باورکردني نبود؛ تا چند دقيقه قبل با هم در کتابخانه بوديم. علي هم که واليبال را نيمه کاره رها کرده بود و سر و رويش را شسته بود و داشت آماده مي شد. خيلي سخت و دردناک بود؛ معمولا همين ساعت هر روز، علي پس از ورزش مي آمد تا با هم فيزيک بخوانيم. مي خواست يکي دو درس باقيمانده از ديپلمش را در خرداد امتحان دهد و براي کنکور خودش را آماده کند. با آن روحيه کسي باور نمي کرد که او حکم اعدام داشته باشد. اگر در مورد علي مي پذيرفتند، فرزاد به هيچ وجه قابل باور نبود. او هم براي امتحانات دانشگاه خودش را آماده مي کرد. ماجراي نامزدي و ازدواجش هم بي نظير بود. در مقابل اين همه روحيه و انرژي آن دختري که ازدواج با يک اعدامي را مي پذيرفت، احساس حقارت تمام وجودم را فرا مي گيرد.اين اولين باري نبود که اين چنين دوستان را ديده بودم. تابستان ۸۶ و ديدار با دوستان در بند ۲۰۹ اوين. اولين کسي که بعد از روزهاي سخت انفرادي ديدم فرهاد بود که از قنديل مي گفت و نقاشي هاي پسر خردسالش و اراده عزمش، پشتوانه اي براي همه ي ما بود. بعد از چندي علي و فرزاد را هم ديدم؛ علي که آرامش و متانتش آرامش بخش بود و فرزاد که اسطوره اي بود در ميان ما. ملتي بود به تنهايي و ايستاده. هميشه خندان و اميد بخش در برابر همه ي سختي ها و در لحظه هاي سخت اشک و خون و بازجويي و احکام ناعادلانه ي دادگاه انقلاب… و باز او را ديدم در روزهاي مکرر. آن هنگام که از بازداشتگاه خوفناک سنندج براي دومين بار فرزاد به اوين آمد. گردنش را آتل بسته و کتفش در رفته بود و دندان هايش شکسته بود اما اراده و ايستادگي اش استوار تر شده بود. همان چند روز حضورش در هفت، باعث مي شد به بهانه هايي سخت از هشت براي ديدنش با دوستان عازم شويم و سال گذشته نيز هنگامي که علي و فرزاد را از رجايي شهر براي اعدام به ۲۴۰ اوين آوردند. در حاليکه در سلول انفرادي منتظر ساعت ۴ صبح نشسته بودند – و من در حال اعتصاب غذا با تواني کم مي دانستم که آن ها را براي چه آورده اند، دستم کوتاه تر از هميشه بود- فرزاد به من روحيه مي داد که همه چيز خوب است و علي باز آرامشي بود در برابر همه ي سختي ها.

در همه ي روزهاي آزادي ام با تماس هاي روحيه بخش فرزاد و با صداي گرمش که مادرم را در روزهاي انفرادي من تنها نمي گذاشت، ديدم که يک انسان اگر در بدترين شرايط هم باشد مي تواند بزرگترن کارها را انجام دهد.
…و برادر بزرگم را کشتند. برادري کرد که او را عاشقانه دوست داشتم. برادر و معلم من. معلمي براي مقاومت و معلمي براي همه ي فرزندان ايران. آن روزها که الفباي ايستادگي در مقابل بدترين شکنجه ها و پرونده سازي ها را از او آموختم؛ آموختم که ايمان و اعتقاد انسان در برابر اين مشکلات ارزشمندترين داشته است؛ آموختم مي توان بارها در اتاق بازجويي و سلول هاي تنگ انفرادي جان را تسليم کرد و عقيده را پاس داشت. او معلم من بود. معلمي که آموخت مي توان هميشه لبخند زد و به همه ي انسان ها – فارغ از هر اختلاف و تفاوتي- انساني نگريست.
حال او رفته است در حالي که حاضر نبود خداحافظي کند و مي گفت فردا مي بينمت. نگذاشت ببوسمش و در آغوشش بگيرم و گفت فردا مي بينمت. مي دانم گام هاي استوارش را با گام هاي استوار دوستانش برداشته و به ميدانگاه نزديک شده. او بارها قول داده بود که نگذارد قوم پر کينه ي استبداد چهارپايه را از زير پايش بکشند. او قول داده بود که خودش چهارپايه را خواهد زد. او نمي گذاشت دستان پليد استبداد جان او را بگيرد و من مي دانم او به قولش عمل کرده است. من مي دانم به مرگ هم لبخند زده است؛ لبخندي که فرياد برآورده اسطوره اي از ميان ما رفته تا جاويدان شود.
او و ديگر ياران بي گناهش رفتند و يادشان به نيکي براي هميشه ماند. او خوشنام رفت و معلمي جاودان شد. معلمي جاودان براي هميشه ي تاريخ ايستادگي و مقاومت. اسطوره اي براي اميدواري. نشانه اي براي هميشه ي روحيه بخشي به انسان هاي آزادي خواه.
او اينک نيست تا با هم از خاطرات خوش گذشته بگوييم. آن هنگام که وزارت اطلاعات در برابر روحيه ي يک نسل زانو زد. وزارتي که عاجزانه لب به اعتراف گشود تا در بازگشت هاي بعد فرزاد به ۲۰۹ بگويد که ديگر آن تابستان ۸۶ را در ۲۰۹ تکرار نکند. ديوارهاي هواخوري را سنگ کرده بودند و آن صندوق پستي ما را برداشته بودند! گويا توانسته بودند پس از آن تابستان سرودهاي دسته جمعي را سرکوب کنند اما فرزاد باز هم لبخند زده بود تا بگويد تا هميشه ي هميشه ايستاده ايم.
… و اينک گروگان ها را بردند تا بگويند از ايستادگي چنين زندانياني خسته شده اند. بگويند قدرت استبداد در برابر عزم و اراده ي فرزندان کردستان هيچ است. بگويند تحمل زنده بودن مظهر شکستشان را ندارند. فرزاد مي گفت که بازجويش گفته “شما به ريش ما وزارتي ها مي خنديد که الان در زندان درس مي خوانيد و مي خواهيد ازدواج کنيد” اين روحيه ي جنگندگي فرزاد و علي و فرهاد بي نظير بود. امروز در سوگ چند دوست نشسته ام که فقط چند “نفر” نبودند. فرزاد که خود يک ملت بود، علي رفيع و بزرگ و فرهاد چون کوه قنديل استوار و سخت، فرزاد يک ملت بود؛ اينگونه بود که در روزهاي ناراحتي با توجه به دستور جدا ماندن از ديگر سياسيون خبر حضور فرزاد در اندرزگاه هفت برايم اميد بخش بود. همان چند ساعت به بهانه ي کتابخانه براي در کنار ملتي بودن کافي بود.
فرزاد اگرچه با اميد به آينده از ما جدا شد و رفت اما دلخوري هايي هم داشت؛ از باند بازي هايي که هنوز برچيده نشده. از اينکه عده اي همه کس و همه چيز را مي خواهند مصادره کنند. اين روزها داشت يادداشتي مي نوشت که عنوانش اين بود: “من يک ايراني هستم؛ من يک ايراني کرد هستم” و مي خواست بگويد که هر چند کرد بودن يعني تحت ظلم و محروميت اما از سويي قومي کردن مبارزه ي کرد ها نيز ظلم و محروميتي ديگر است. او همه ي تلاشش را کرد تا نگاه حقوق بشري و نگاه انساني در مساله ي کرد و اساس حقوق قوميت ها و اقليت ها حاکم شود. او تا آخربن لحظات ناراحت و نگران بود از اين که فارغ از اختلاف و تفاوت، نگاه حقوق بشري به مسائل و مشکلات مردم کرد صورت نگيرد. او فرزند ملت کرد بود و ولي قصه دگرگونه شد تا اين بار او که خود يک ملت بود براي مردمش نگران باشد. او مي رفت در حالي که دوست داشت کسي به او بگويد مطمئن باشد که آرمان هايش به سرانجام مي رسد و درس هايش ثمربخش خواهد بود. او مي خواست همه بدانند که اگر قصه ي خشونت و محروميت و ظلم در کردستان به پايان نرسد هم چنان بي گناهاني چون خود او و دوستانش قرباني پرونده سازي ها و گروگان گيري ها مي شوند. او مي خواست همه بدانند اگر خشونتي هم در آن ديار است، خشونت آفريني تنگ نظران و تماميت خواهي قوم استبداد است.
آه، آه که چه پليد است استبداد که ترسيد از اينکه فردا نتواند جنايت کند. ترسيد از اينکه جنايت هاي تا امروزش ايستادگي فرزاد ما را بيش تر کرده است. ترسيد از لبخند و ايستادگي او و ترسيد که تلفن ها را قطع کرد. ترسيد که گرفتن مراسم و خواندن فاتحه و پخش حلوا و خرما را ممنوع کرد. ترسيد که بارها ما را احضار کرد که يادي از او نکنيم؛ غافل از اينکه همه از آن ها گفتند و يادشان را گرامي داشتند. ترسيد که حکومت نظامي راه انداختند. ترسيد که مدام فرياد بلند کرده که تروريست ها را اعدام کرده و حال آنکه همه مي دانند تروريستي در کار نبوده. مي دانند که بمب و بمب گذاري در کار نبوده. مي دانند که چگونه فرزاد را در ان پرونده وارد کردند و به چه علت او را متهم کرده اند. ولي مرگ، او نيز پايان نبود؛ آغازي براي فهم اين مسئله که ديگر استبداد نمي تواند فرزندان سرزمينمان را بي بها بر دار برد.
…و امروز باز به کتابخانه رفتم. فرزاد و علي نبودند. فرزاد نبود تا از خاطرات گذشته و دوستانمان بگوييم؛ اميد و شادي را بيدار کنيم و به مشورت بنشينيم و چاره اي براي درد استبداد بيابيم. آينده اي روشن ترسيم کنيم و ترانه اي براي آزادي بخوانيم. علي نبود که در ميان صفحات کتاب ها آرامش و روحيه را ورق بزنيم. اما ياد فرزاد و علي و فرهاد مانده است. به فرزاد قول داده ام گريه و شکوه نکنم که از استبداد جز بيداد انتظاري نيست. اما برادرم فرزاد بداند که چون همه ي فرزندان اين ملت عهدي بسته ام که راهش را فراموش نکنم.

مجيد توکلي
زندان اوين
۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹

Freitag, 1. Mai 2009

زنان بزفروش ميناب : كارگر ؟ چوپان ؟ همسر ؟ مادر؟ ...


زنان بزفروش ميناب : كارگر ؟ چوپان ؟ همسر ؟ مادر؟

منصوره شجاعی / عكس علي گلشن ، مسعود ناصری-10 اردیبهشت 1388
مدرسه فمینیستی: به مناسبت اول ماه می روز جهانی کارگر نگاهی داریم به گروهی اززنان که بی هیچ مزد و پاداشی به کاری طاقت فرسا روزگار می گذرانند: زنان پنجشنبه بازارمیناب.
***********
كهره (1)ها را به بازار آورده بودند. كهره ها را به زار(2) خون نمي ريختند. كهره ها را براي فروش آورده بودند . پنجشنبه بازار زنان بز فروش ميناب همين جا بود.
خاک بود و آب نبود . رمه بود وعلف نبود . غبار بود و سوار نبود. اما، ... صداي خلخال و نرم نرم راه رفتن زنان باد و سريدن پنهان ومغروراین سايه هاي بلند گارم زنگي (3) ، گواه حضور زناني بود كه بي انتظارسواری،که به نجات از ره برسد، به فروش كهره ای از ميان گله نه چندان فراخ خويش آمده بودند.
زنانی خاموش و صورت پوشیده در برقع های رنگین امابا دست هایی توانا و قدم هایی آهنگین و پرمنت بر زمینی سخت که قدم این زنان بر سرش فخر اوست. زنان روستایی و گاه حاشیه نشینی که ارزش مادی کار آنها در سراسر این زمین سخت، نا نوشته مانده اما خانه و کاشانه در انتظار حضور پرنعمت آنان است ، بدان گاهی که بازگردند و دستان جادویی خویش بر سفره خالی خانواده برکشند و شوهر وبچه و حتی هووی خویش را از این خوان مهر، سیر و پر گردانند.
*****************
پیش از این، پنجشنبه بازارمیناب(4) را بارها دیده بودم. رنگارنگی سبدهای بافته شده و سرخی سوراغ(5) و قرمزی برقع های زنان ، فقرو سیاهی و سختی این زندگی طاقت فرسا را دمادمي با خود مي برد. صدای دریا می آمد انگار از میان شاخ و برگ بافته شده تا سبد، ...بوی آبهای پرچین وشکن خلیج می آمد انگاراز عطر نه چندان خوشایند سوراغ، ... قصه های دریا را می شنیدی انگار از رازهای ناگفته برقع ها که خود گاه زیباتر از چشمان دریا زده رخ می نمود.
اما، حکایت بازار زنان بزفروش چیز دیگر بود.....باد داغ مي آمد و زارمي رسيد انگار . خيزران با باد مي شكست و باد دريا را برده بود وكهره ها در انتظار خون شدن بر طشت زار(6) له له مي زدند انگار. وهم در دل ها لانه مي كرد و خيزران بر مصيبت مي كوفت و دلواپسي زنان از بخشيده شدن و برخون نا نشستن كهره ها بود و تهي ماندن سفره هاي در انتظار انگار.....!
به یقین، اینجا پنجشنبه بازار زنان بزفروش محله " پری تکی" میناب بود.
******************
از صبح چندتا بز فروختي ؟ بد نبوده پنج شش تا. دانه اي چند؟ بزنر براي قربوني 40 تومان ، بز ماده 60 تومان ، ... راضي هستي ؟ بد نيست خوبه شوهرت چيكار ميكنه؟ چوپاني چندتا بچه دارين ؟ مال من 5 تا مگه به جز تو كس ديگري هم هست ؟ دوتازن ديگه هم هستند با بچه هاشون ... ناراحت نيستي ؟ چيكار كنم .... خرج ميگذره؟ نه خيلي خب شوهرت چرا دوباره زن گرفته ؟ من خودم زن سوم هستم .... پس خودت خواستی ؟ ....................... چرا انقدر بچه داري ؟ اگر نداشتم شوهرم نگهم نمي داشت .....
*****************
همين يك دونه بز را آوردي براي فروش ؟ آره اينو خريدم كه تا ظهر بفروشم و برم..... از كجا خريدي ؟ از توي روستا چقدر برای خودت ميمونه ؟ 10-15 تومان شوهرداري ؟ آره اون چيكار ميكنه فراش مدرسه است. حقوقش خيلي كمه، زندگي مون نمي گذره، اگر حقوق ها رازياد كنند اين همه سختي نمي كشيم. بچه هم داري ؟ آره دوتا. خب پس ديگه تا وضع اينجوريه بچه دار نشو اقلا.... دختر ندارم دوتا پسر دارم دلم دختر ميخواد شوهرت هم ميخواد؟ آره ... شوهرت زن دیگه نداره ؟ نه نه الحمدالله اهلش نيست
*****************
به جز بزفروشي كار ديگه هم ميكني؟ كاركه زياد ميكنم كجا؟ خانه ، صحرا ،.... اما از اون كارها پول در نمياد كه .... پس فقط اينجا كار ميكني ؟ اينجا که كار نميكنم بز مي فروشم...(!) چندتا بز از صبح تا حالا فروختي ؟ دوتا چندتا مونده؟ هيچي اين يكي مال پسرمه پسرت هم اينجاست؟ آره چرا خودش نمياد بفروشه؟ اون هنوز بلد نيست مگه بلدي ميخواد؟ حالا تا ياد بگيره چندسالشه ؟ 24 سال شوهرت چرا نمياد؟ كار اون نيست زن ديگه هم داره؟ خب بله. چرا؟ اين مردا خب دوست دارن زن زياد داشته باشن به نظرت چه جوري بهشون بگيم كه زن دوم نگيرن.. ....... خب دولت بهشون اجازه داده این قانونه.... خب حالا ما می خواهیم بگيم دولت خودش با يك قانون ديگه جلوشونو بگيره دولت خودش هم میخواد ...شما چه جوری میتونین جلوشو بگیرین؟....
*****************
شوهرت كجاست ؟ مريضه بچه ها ؟ نيستند شوهرت تنهاست ؟ نه زنش هست پس تو ؟ ............. چرا شوهرت دوباره زن گرفته؟ خب مردا اينجوري دوست دارن. تو نگفتي چرا ؟ نه خب ناراحت نيستي ؟ نه عادت كردم به چي ؟ ...... دوست داشتي كه زن نمي گرفت ؟ خب بله دوست داري كه يك قانون باشه كه اجازه نده شوهرت زن ديگه ای بگيره؟ خب بله
***************
شوهرت كجاست ؟ خانه چرا او نمي آيد ؟ كار او نيست ... بچه ها چي ؟ به صحرا...
****************
شوهرت كجاست ؟ كاردريا(7) ميكند... بچه ها ؟ توي خانه كوچيك هستند ؟ آره تنها گذاشتيشون؟ نه ..... مادرت ؟ نه همسايه ها ؟ پيش هوويم گذاشتم كمكت ميكنه؟ .آره، خب منم کمکش می کنم دوستش داري ؟ ......... شوهرت را چي ؟ نه!نه!خیلی بوالهوسه!! فکر میکنی چه جوری جلوی بوالهوسی اشو میشه گرفت؟ قانون بذارن که مردا دیگه نتونن چندتا زن بگیرن...
****************
اینجا كسي اذيتت نمي كنه ؟ براي چي ؟ خب يك زن تنها اومدي داري دوتا دونه بز مي فروشي ؟ همه دارن ميفروشن مردها اذيتت نمي كنند؟ عرضه شو ندارن... شوهر نداري؟ نه ، مرده.... تو كه خيلي جووني ديگه شوهر نكردي ؟ نه هنوز. حالا بابام كه هست بابا ت هم بز مي فروشه؟ نه اون پيره مريضه من بز ميارم چه كسي بزها را به صحرا ميبره؟ من خودم وقتي مياي شهر چي ؟ خب هرروز كه نميام مي سپرم به كسي ... برادرات؟ نه اونا نيستند كار دريا ميكنن
*****************
كارگران خانگي ؟ كارگران بیابانی ؟ كارگران بي مزد ؟ دهقان ؟ چوپان ؟ واسطه ؟ مادر ؟ همسر؟ هوو؟ به كدام نام خوانده مي شوند اين بي نامان روزگار كه خود فخر روزگارند...ملغمه اي از ابتدايي ترين شكل زندگي و فرهنگ و بينش از يك سو و قانوني كه نه خيلي پيش تركه گاه حتي بسيار پس تر از اين فرهنگ گام بر ميدارد از سوي ديگر، تعريف زندگي اين اقشار فرودست است.
اينان حتي صاحبان گله هم نيستند .....يا واسطه اند و بسيار فقير که به دلالی فروش یکی دو بز در هفته روزگارمی گذرانند و يا چوپانان دلسوز گله هاي شوهران ،پسران ، پدران خودند بی هیچ ادعایی... تا كه با كدامين مرگ اين اندك را نيز از دست دهند و تهي دست وبي پناه ، اما پرغرورو مهربان همچنان خاموش وعاشقانه دوست داشته باشند ....
انگار چاره اي جز اين نيست كه اين چوپان- زنان صحرايي خيزران مصيبت بر خود بكوبند و ختم بوالهوسي شوي را از دولتي بخواهند كه خود سوار بر بادهاي سياه مردانه مي تازد ....... انگار چاره اي جز اين نيست كه اين رازداران سواحل ، باد نوبان(8) به زير آورند و سهم برابر از مالي را كه برادران به سفرِِ دريا رها كرده اند و اينان به تيمارش نشسته اند از دولتي بخواهند كه خود مردانه قسمت ميكند و نابرابر.....
باري ، اينان زنان بزفروش ميناب بودند ..... زناني كه حاضرشدند انگشت هاي كشيده به رنج خود را به عهد، بر پاي ورقي زنند كه فرياد دادخواهي شان را پنهان ازبادسرخ و نوبان و شیخ شنگر(9) به گوش كساني مي رساند. زناني كه هيچ نداشتند و همه زندگي بر دوششان بود... زناني كه ديرو زودي خود به باد سپرده مي شوند و از اينك، به پروردن كهره هايي نشسته اند كه در مجلس زارشان بر طشت خونش فتاده خواهند شد.
پانوشت ها:
1. کهره به زبان محلی به معنای بز 2 . اشاره به بیماری زار که در مراسم شفای آن کهره قربانی می کنند 3. گارم زنگی درخت بومی خوش قواره و کشیده منطقه هرمزگان و بنادر 4 . پنجشنبه بازار زنان میناب .منصوره شجاعی . سایت تریبون فمینیستی . (1383) www.iftibune.com 5 . نوعی خوراک بومی منطقه با ترکیبات ماهی و خاک سرخ و ادویه جات محلی 6. اشاره به مراسم زار که بزی را درطشتی بزرگ سر می برند و مریض را به ضرب خیزران وا میدارند که خون داغ بز را بخورد 7. کاردریا در منطقه هرمزگان از ماهیگیری تا قاچاق را شامل میشود که به نسبت موقعیت و فرد معنی می شود 8 . نام یکی از بادها که اهالی ساحل را گرفتار خود می کند 9 . این هم نام یکی دیگر از بادهاست



Montag, 2. März 2009

فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيد


هزاروهفتصد نفر و ۷۰ گروه و کمپين و سايت خواهان آزادی عاليه اقدام دوست شدند
فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيد
دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۲ مارس ۲۰۰۹

ما امضا کنندگان اين بيانيه مصرانه خواستار توقف اينگونه برخوردهای غيرقانونی و قهرآميز با فعالان جنبش زنان و کنشگران کمپين يک ميليون امضا هستيم و از قانونگزاران و مسئولين قضايی کشور می خواهيم بازنگری در قوانين تبعيض آميز عليه زنان را جايگزين اين برخوردهای غيرقانونی كنند و با تجديدنظر در احكام حبس و زندان، همراهان جنبش زنان و كنشگران كمپين يك ميليون امضا را آزاد كنند.
در پی انتشار بيانيه اعتراضی نسبت به اجرای قطعی حکم عاليه اقدام دوست و درخواست آزادی او، تاکنون بيش از ۱۷۰۰ نفر در ايران و خارج کشور و حدود ۷۰ گروه، سايت و وبلاگ و کمپين و...خواستار آزادی اقدام دوست شده اند. جمع آوری امضا برای آزادی عاليه اقدام دوست همچنان ادامه دارد. متن بيانيه اعتراضی:فعال در بند جنبش زنان را آزاد کنيدآمادگی برای پيشواز روزجهانی زن ازهردو سو آغاز شده است؛ هم ازسوی فعالان جنبش زنان و هم از سوی بازدارندگان جنبش زنان. گويا بايد به استقبال فشار و زندان و تعليق و تعزير برويم وشادی بزرگداشت روز جهانی زن با اندوه اسارت زنان حق طلب جنبش زنان برايمان تيره و غمناک شود. مبارزان مسالمت جوی صحنه عدالت خواهی درحالی به بند کشيده می شوند كه ندای حق طلبانه شان ذره ذره سنگ سخت قوانين ناعادلانه را نرم می کند تا بی حقوقی زنان اين ديار ذره ای جبران شود اما در عوض خود به بند کشيده می شوند. اجرای حکم عاليه اقدام دوست، اين زن تنها در آستانه فصلی سرد که زندگی اش را فدای عدالت خواهی اش کرده است و بايد سه سال از عمرش را در اوين بگذراند، نمونه ی عينی افزايش فشار بر زنان است.عاليه اقدام دوست از بازداشت شدگان تجمع مسالمت آميز ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۵ است. او در دادگاه بدوی به سه سال و چهار ماه حبس تعزيری و ۲۰ ضربه شلاق محکوم شد و دادگاه تجديد نظر حکم سه سال حبس او را تاييد کرد. او روز يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۷ تحت الحفظ از فومن، شهر محل زندگی اش به زندان اوين در تهران منتقل شد در حالی كه حتی فرصت تماس با دوستانش را نداشت تا برای بدرقه به زندان در کنارش باشيم. عاليه اقدام دوست اولين فعال حقوق زنان است که با حکم قطعی راهی زندان می شود. آيا اين آغازی است برای پايان دادن به فعاليت های مسالمت جويانه زنان؟اين قبيل برخوردهای بازدارنده در مقابله با فعالان زنان در حالی است که اقدامات آنان کاملا قانونی و در راستای قوانين کشور و حقوق شهروندی است.لذا ما امضا کنندگان اين بيانيه مصرانه خواستار توقف اينگونه برخوردهای غيرقانونی و قهرآميز با فعالان جنبش زنان و کنشگران کمپين يک ميليون امضا هستيم و از قانونگزاران و مسئولين قضايی کشور می خواهيم بازنگری در قوانين تبعيض آميز عليه زنان را جايگزين اين برخوردهای غيرقانونی كنند و با تجديدنظر در احكام حبس و زندان، همراهان جنبش زنان و كنشگران كمپين يك ميليون امضا را آزاد كنند.اشخاصآتش ارشادي، آتيلا توركوگلو، آخوندی، آدين مزدك، آذر ايران، آذر شاهوردي، آذر قند ريز، آذر معصوم خانی، آذر يعقوبي، آذرخش صادقزاده، آذرين صادق، آذين ميرسياح، آرام آرين، آرام ج، آرتميس حبيبی آزاد، آرزو حسيني، آرش ايروانی م.ساقي، آرش برزگر، آرش بهمني، آرش صادقي، آرش عنقايي، آرش گيتي، آرش گيتي، آرش مهرپرور، آرش نصيری اقبالي، آرش کمانگير، آرمان اماني، آرميتا آزاد، آرمين قهقائي، آرمين مشكال، آريا صديقي، آزاد حاجی آقايي، آزاد مراديان، آزادزن ايراني، آزاده آزاد، آزاده اشعاری (کمپين قبرس)، آزاده تاج پور، آزاده تاجپور، آزاده جمشيدي، آزاده سليماني، آزاده فرامرزيها، آزاده گودرزي، آزيتا داوران، آزيتا رضوان، آسو صالح، آسويا زندي، آسيه اميني، آسيه صديقيان، آقا فخر مير لوحي، آمانج پاکدل، آمنه شيرافكن، آمين روحاني، آناهيتا کوچمشگي، آنيتا ارفعي، آيدين حسنلو، آيدا سعادت، آيدا قجر، آيدين حاجی زاده، آينده آزاد، ابراهيم امدادي، ابوالفضل علی نژاد، احترام شادفر، احسان دهكردي، احسان صباغيان، احسان مخير، احسان نصر، احمد بيکلو، احمد رازاني، احمد رفعت، احمد رناسی، احمد سراجي، احمد گلازنگي، احمد نجاتي، احمد نظامي، اختر شير محمدی (کمپين آمل)، اختر قاسمي، اذر احمدي، ارژنگ نجاريان، ارش امامي، ارش انواري، اريا ايراندوست، استاطيرا آريا، اسمائيل گيتي، اسماعيل هوشيار، اسيه کاظمي، اشرف چيتگرزاده، اصلاح طلب، اعظم قريشي، افروز مغزي، افسانه اناركي، افسانه زراعتكاري، افسانه گودرزي، افشين بابازاده، افشين زندي، افشين عربي، افشين نيك روش، افشين ابراهيمی جم، افشين زارعي، افلاطون ايراني، اقبال اقبالي، اكرم حيدري، اكرم محمدي، الای آريامان، الما ژاله چيان، الميرا انصاري، الناز آزادي، الناز انصاري، الناز بابايي، الناز بيات، الناز پيراني، الناز طاهری فر، الناز ناطقي، الهام انصاري، الهام بنائي، الهام پاوه نژاد، الهام كاميابي، الهام هيبتي، الهه محمدي، الهه يدملتيان، اليا ماهان، اميد كوهي، امير آزادي، امير پويان توكلي، امير حسين بهادري، امير خالقي، امير خسروي، امير رسولي، امير عابدي، امير علی كاني، امير قادر مرزي، امير كلهر، امير م.معصومي، امير مقصودي، امير نصيري، امين علم الهدي، اميد اسدي، اميد ايران مهر، اميد زماني، اميد منتظري، امير اميرقلي، امير حسين آل شيخ، امير حسين گنج بخش، امير خالقي، امير رشيدي، امير شهابيه، امير فرشاد ابراهيمي، امير مظفر اميني، امير يعقوبعلي، امين درستي، امين قره حسنلو، امين موسوي، امينه تقوايي، ايرج اوراجی گيوي، ايمان رحيمي، اکبر دوستدار، اکبر شيرزادي، اکبر عطري، اکبر مرادي، اکرم پرنيا، اکرم خيرخواه، اکرم شهلايي، اکرم يزدانشناس، ايرج اديب زاده روزنامه نگار، ايرج فرهمند، ايلگار تبريزي، ايمان مهدی زاده، بـابـک مـنـو چـهـري، بابک يحيوي، بابك بهزادي، بابك خرمي، بابك فتح اللهي، بابك مهراني، بابک ابراهيمي، بابک پاکزاد، بابک پرهام، باريش جلال زاده، بانو صابري، بايز افروزي، بتول تبتي، بخشعلی مرادي، بعثت سلجوقي، بلال مرادويسي، بنفشه بندعلي، بنفشه حجازي، بهار پرتو، بهار خسور، بهار مجدزاده، بهاره صمدي، بهاره علوي، بهاره مختاري، بهاره مختاري، بهاره مرادي، بهاره ميرزاحسين، بهرام بهراميان، بهرام جم، بهرام رحيمي، بهرام شكراني، بهرنگ خجسته، بهرنگ سلطاني، بهروز برهمن، بهروز سورن، بهروز فدايي، بهروز فروخي، بهزاد اميري، بهزاد خوشحالي، بهزاد رضايي، بهزاد مهراني، بهزاد مهرداد، بهزاد هوشمندي، بهزاد کريمي، بهمن آرميتي، بهمن اميني، بهمن اميني، بهمن حسنوند، بهمن نيرومند، بهناز شکاريار، بهناز مهراني، بهنام زندي، بهنام سپهرمند، بی بی ناز اماني، بيژن پيرزاده، بيان محودي، بيتا طاهباز، بيتا مفرد، پاژند پارسي، پانته آ آذري، پدرام خزايي، پرتو نوری علا، پرديس حقاقيان، پرستو اله ياري، پرستو دوكوهكي، پرستو فروهر، پرناز علوي، پرويز زندنيا، پرويز صناعي، پروين ضرابي، پروين ابراهيم زاده، پروين اشرفي، پروين امامی - روزنامه نگار، پروين ذبيحي، پروين محسني، پروين اردلان، پروين طالبان پيرا، پريا پاك سرشت، پريچهر كرمي، پريسا احمديان، پريسا انصاري، پريسا شهروزي، پريسا علوي، پريسا كريمي، پريناز اتابكي، پريسا اميری الياسي، پريسا بختياري، پريسا تنکابني، پريسا کاکائي، پريوش کريمي، پژمان درخشان، پژمان موسوي، پژهان مختاري، پگاه سجادي، پوران کريمي، پونه همتي، پويا زندي، پويا رونق، پويا عزيزي، پويا ماهان، پويش عزيزالدين، پيام بيرجندي، پيروز كياني، پيمان زيركي، پيمانه اميري، پيام پدارمي، پيام روشنفکر، پيمان محتشمي، تارا عظيما، تارا نجد احمدي، تايماز منقبتي، ترانه آزاد، ترانه اميدي، ترانه اميرتيموري، ترگل اميدي، ترلان تمجيدي، تقی روزبه، تهمينه بستاني، توانا اميدي، توکا تبري، تينا دلجو ثابتي، تيرداد بنکدار، تيرداد کاوياني، تينا ديباج، ثريا آزادفر، ثريا فلاح، ثريا عزيز پناه، ثريا يعقوبي، جعفر پناهي، جعفر حسين زاده: فعال سياسی اجتماعي، جعفر يگانه -مهران اديب، جلوه جواهري، جمال عاملي، جمشيد اسدی، پاريس فرانسه، جمشيد آيين دار، جمشيد عارف، جميله نجفي، جهانبخش آموس، جهانشاه جاويد، جهانشاه رشيديان، جواد احساني، جواد رحيم پور، جواد روح، جواد شفايی از ايتاليا، جواد شفايی از ايتاليا، جواد لگزيان، جوانان ايرانی آزاد - پاريس، جيران رحمانيان، چياکو کاکايي، حامد يوسفي، حبيب تبريزيان، حسام ازازيل، حسام شريعت، حسام فيروزي، حسن اميري، حسن جعفري، حسن حسابي، حسن رحيمی بيات، حسن رسولي، حسن شريعت مداري، حسن عربزاده حجازي، حسن كنگرلو، حسن نايب هاشم، حسن کنگرلو، حسين زندي، حسين فقيه، حسين لاجوردي، حسين مشفق، حسين رونقی ملکي، حسين شيبان، حسين علوي، حسين غلامي، حسين غلامي، حسين فرحزاد، حسين قاضيان، حسين قرباني، حسين وليزاده، حسين يزدانشناس، حمد معروف زاده، حمزه نام آور، حميد آزرم منش، حميدرضا دربيدي، حميده تقی زاده، حميده سهرابي، حميد بی ازار، حميد پيماني، حميد حميدي، حميد رضا عسگری نژاد، حميد روحي، حميد عباسي، حميده ابدالي، حميده نظامي، حميده وطني، حنا رحيمي، حنيف نوحي، حوا تهراني، حورا وکيلي، حوری خسروشاهي، حيدر حسين دوست، خاطره عبداللهی دوركي، خاطره فرامرزيها، خديجه نبی الله، خديجه مقدم، خسرو بكتاش، خسرو خواجه نوري، داريوش اقبالي، داريوش پرتوي، دانش گيتي، داوود خاضعي، درسا سبحاني، درسا شرقي، دريا فرخ، دكتر حميد نصيري، دكتر فاطمه حقيقت جو، دكتر محمود راضي، دكتر مسعود امير خليلي، دكتر منصور رستمي، دكتر مهرداد ماجدي، دلارام آزاد، دلارام علي، دلارام قويدل، دنيا دستاران، دنيا مرادی منش، دوست بهمن، دکتر پرويز داورپناه، دکتر جلال جلالی زاده، دکتر حسن کيان زاد، دکتر محمد رضا صفايی - دانمارک، دکتر محمد علی توفيقي، دکتر مهرزاد بروجردي، دکتر هوشنگ سبحاني، ديانا ثاقب، راحله باقري، راحله عسگری زاده، رازيه نعمتي، راضيه ديلم صالحي، رامونا مينويی فر، رانی گلكنار، رحمان رحماني، رزا حسامي، رسان ايرانشهر، رستم شيراني، رضا احدي، رضا براهني، رضا بی شتاب، رضا پهلوان، رضا جرياني، رضا چرندابي، رضا حسين پور، رضا خاقاني، رضا دانش، رضا دهقان، رضا دهقان، رضا سياووشي، رضا سيدی پور، رضا شاه حسيني، رضا شاهين، رضا صفاتي، رضا صفايي، رضا صنعتي، رضا عزيز نژاد، رضا عليخاني، رضا غريب، رضا فرحيه، رضا فروغي، رضا كاوياني، رضا كريمي، رضا محمدي، رضا مرادي، رضا يميني، رضوان مقدم، ركسانا صفا، رها شريفي، رها نيكو، رها هاشمي، رها کاوه، روجا بندري، روحی شفيعي، رودابه اميديان، روزبه رحيميان، روزبه صف شكن، روزبه كريمي، روزبه كوثر، روژێن شريفي، روشن جاد، روناك جاد، روناک علوي، رويا عبدالحسن زاده، رويا كاشفي، رويا كوهان، رويا مدرسي، ريحانه طباطبايي، رکسانا ستايش، ريحانه حقيقي، زارا امجديان، زری احمدي، زری كافي، زهرا اكبرزاده، زهرا بی شتاب، زهرا توفيق عصري، زهرا درويي، زهرا سينايي، زهرا سينايي، زهرا صادقي، زهرا طالشي، زهرا قنبري، زهره ارزني، زهره اسدپور، زهره سلطاني، زهره شجاعي، زهره گل محمد زاده، زويا نيك، زويا اسکندريان، زيبا زمردي، زيبنب اكبرزاده، زکيه خسروشاهي، زيتون کشميري، زينب پيغمبرزاده، زينب نعمت زاده، ژاله دبيرسپهري، ژاله سالاري، ژاله گيتی فروز، ژاله کامل، ژانت آفاري، ژيلا شار، ژينا جواد نيا، ژيلا بنی يعقوب، ژينا مدرس گرجي، س. سليم نژاد، سارا ابطحي، سارا ابيوان، سارا افخمي، سارا ايمانيان، سارا جزايري، سارا دباغ، سارا زاهدي، سارا سومالي، سارا صباغيان، سارا طبايي، سارا كريمي، سارا نظري، سارا کريمي، سارا يوسفي، ساسان رضايي، ساسان فتحي، سالومه مرزي، سام قندچی، ناشر و سردبير ايرانسکوپ، سام نصرتي، سامان حمزه، سامان شاه محمدي، سامره مرادي، سامی حرير، سامی عزيزي، ساناز افتخار زاده، ساناز الله بداشتي، ساناز محسن پور، سپهر ياسمني، سپيده پورصفرقلي، سپيده يوسفي، ستاره سجادي، ستاره هاشمي، سجاد کناني، سحر رضايي، سحر رفيعي، سحر ساماني، سحر گيتي، سحر مرانلو، سحر مفخم، سحرصنيعي، سرور صاحبي، سروناز سلطاني، سروه پديدار، سعيد پريوندي، سعيد جلالی فر، سعيد علامه، سعيد وحيدي، سعيد آرمان، سعيد پورحيدر، سعيد پيوندي، سعيد دادشي، سعيد صحرايي، سعيد عبدي، سعيدحسوميان، سعيده صديقي، سعيده يوسفي، سعيده يوسفي، سكينه حاج مشهدي، سكينه هاديپور، سما دختر دريا، سمانه عابديني، سمانه گرامي، سمانه موسوي، سمنو پرورده، سميرا عبدي، سميه رشيدي، سميه نصيري، سميه نهاونديان اصفهاني، سميرا توکلي، سميرا درويشي، سميرا شکري، سميرا ميرزايي، سميه جادی گلي، سميه جعفري، سميه صمدي، سها کاشف، سهراب كريمي، سهيلا عزيزي، سهيل آصفي، سهيلا اکبري، سهيلا شکري، سهيلا يگانه، سودابه آزاد، سودابه اسكندري، سودابه فرخ نيا، سودابه منتظري، سوده راد، سورنا هاشمي، سوسن ايراني، سوسن طهماسبي، سوسن عطائيان، سوسن عمادي، سولماز ايکدر، سولماز حسينيون، سونا پورميرزاجاني، سونيا پورميرزاجاني، سياوش ابقري، سياوش فرمانفرمايان، سيد افشين اميرشاهي، سيروس مانسيني، سيروس ندايي، سيما صاحبي، سيما مقدم، سيامک ستوده، سيامک طاعتي، سيامک نفتچي، سياوش انصاري، سياوش خدايي، سياوش عبقري، سيد حميد صدر، سيد مهرداد ترابی زنجاني، سيد کوهزاد اسماعيلي، سيده هدی وزيری بزرگ، سيروان خوانچه زر، سيروس برهمن، سيما حسين زاده، سيمين بهبهاني، سيمين مرعشي، سيمين کريمي، سينا انصاري، سينا پورميرزاجاني، سينا دانشمند، شادی ستار بگلو، شادی صدر، شارلوت مجد نيا، شاهرخ آصفي، شاهين زينعلي، شاهين دلنشين، شايا بيكاهي، شبنم احدي، شبنم روشن، شبنم شاهپوری از رضائيه، شبنم لك سريل، شبنم کهنچي، شراراه فشنگچي، شراره سامي، شراره كنورتبريزي، شروين السادات پارسي، شفيقه حميد زاده، شقايق کمالي، شكوفه ساكي، شكوه سالاري، شلير انفرادي، شمس تولايي، شنگول طلا، شهاب الدين شيخي، شهاب شهين فر، شهباز نخعي، شهبال معروفي، شهرام رفيع زاده، شهره شهرضايي، شهره محولاتي، شهره موحدي، شهروز اميري، شهريار آچن، شهريار عظيمي، شهريار مندنی پور، شهريار محمددي، شهريارايازي، شهلا آبقري، شهلا انتصاري، شهلا باورصاد، شهلا بهاردوست، شهلا صفايي، شهلا فرجاد، شهلا فروزانفر، شهلا منبيني، شهنار غلامي، شهناز دري، شهناز قاروني، شهناز مشتعل، شهين شعار، شهين يزدان يار، شهين دوستدار، شهين منصوري، شوانا بختياري، شيدا هزاوه، شيرين دخت نورمنش، شيرين سرمدي، شيرين سهيلي، شيما اثنی عشري، شيما فرزادمنش، شيما گاد، شيوا آييني، شيوا اماني، شيوا بديهي، شيوا بديهی نژاد، شيوا صف، شکوفه امين، شيدا جهان بين، شيرانا محلوجي، شيرين اکبري، شيرين خمانيان، شيرين عبادي، شيرين فاميلي، شيرين کريمي، شيما پور قديري، شيما کلباسي، شيوا نظرآهاري، صادق شجاعي، صادق كار، صالح ناصري، صالح نصيري، صبا آقايي، صبا شفيعي، صبا ماني، صبرا رضايي، صبريه نجفي، صدراعبدالهي، صدف عليزاده، صديقه مصاءبي، صغری اروجلو، صفار ساعد، صفيه قره باقي، صلاح ايران دوست، ضيا هاشمي، ضياء الدين حسني، طاهر خسروشاهي، طاهره بهبويي، طاهره تام آور، طلعت تقی نيا، طليع حاج زرگرباشي، طناز زندي، طه ولی زاده، عابد افتابي، عاطفه گندم آبادي، عاطفه يوسفی امين، عاليه مطلب زاده، عاليه شادمان، عباس امير انتظام، عباس لک، عباس نوريفر، عبد المجيد مجيدي، عبداللطيف عبادي، عبدالله محمدي، عبدالله مسعود، عذرا طبري، عزت گوشه گير، عزرا صمدي، عسل اخوان، عسل پيرزاده، عسل شاهپوری پارسی از رضائيه، عشا مومني، عصمت نفيسي، عطار نيشابوري، عطراميز رضازادگان، عطيه هم روش، عطيه وحيدمنش، عفت ماهباز، عفت محمدپور، علی آزاد، علی افشاري، علی باريكاني، علی پور نقوي، علی پيشگاه، علی جعفري، علی خامنه اي، علی رحمتي، علی رحمتي، علی رحيمي، علی سالم، علی صمد پوري، علی قاسمي، علی محسني، علی معظمي، علی ملكزاده، علی يوسفي، عليرضا اميري، عليرضا بهرامي، عليرضا پير احمديان، عليرضا جباري، عليرضا رجايي، عليرضا صادقي، عليرضا فقاهتي، عليرضا مرداي، عليرضا مير مويدي، علی اتحاد، علی اجاقي، علی اسفاري، علی اشرافي، علی اصغر رمضان پور، علی افشاري، علی اميرقلي، علی اکبر قنبري، علی پرستو، علی جعفري، علی طايفي، علی عبدي، علی عليزاده، علی قائدی (وبلاگ همين جا روی زمين)، علی قادری سروش، علی مختاري، علی مختاري، علی نام آور، علی واعظی پور، علی کلائي، عليرضا اخوان، عليرضا جباري، عليرضا شريعت پناهي، عليرضا شيرخاني، عليرضا صرافي، عليرضا فوقاهتي، عليرضا فيروزي، عليرضا هدايت، عليشير نوايي، عماد پارسي، عيسی سحرخيز، غزال محسن پور، غزاله عسگری زاده، غزل رستمزاده، غزل گشنيزجاني، غزل مجدزاده، غلامعلی اميرابراهيمي، ف. ملكشاهي، فائزه اعظم کاري، فاطمه نيکو، فاطمه احمدي، فاطمه امين طوسي، فاطمه بهادري، فاطمه تهراني، فاطمه خياباني، فاطمه دري، فاطمه دوروديان، فاطمه شاه نظري، فاطمه صابري، فاطمه صفا، فاطمه فرهنگخواه، فاطمه گوارايي، فاطمه مسجدي، فايزه مدرس گرجي، فتانه صادقي، فتانه عباسي، فتانه فتحي، فتانه فراهاني، فتانه مردرخ، فخری شادفر، فخری حسيني، فخری شادفر، فراست ناصري، فرامرز محمدي، فرانك آييني، فرانک فريد، فربد ظهيری عراقي، فرح طاهري، فرح قنبري، فرحناز سلطانيان، فرخنده جبار زادگان، فرد صابري، فرزاد پورمرادي، فرزاد جليلي، فرزاد طلوعي، فرزاد عبدي، فرزان ژوله، فرزانه آزاد، فرزانه ايرانمنش، فرزانه ايل بيگي، فرزانه پرتوي، فرزانه پورياري، فرزانه جوانبخش، فرزانه طاهري، فرزانه عظيمي، فرشاد دوستی پور، فرشاد سر افراز راد، فرشته آزاري، فرشته اعظمي، فرشته حجازي، فرشته شيرازی از کمپين شهر آمل، فرشته صباحي، فرشته فراهاني، فرشته قاضي، فرشته كريم پور، فرشته مجيدي، فرشته موسوي، فرشته نصيرزاده، فرشيد صالحي، فرشيد عطايان، فرشيد مقدم كرماني، فرشيد قاسمي، فرناز سيفي، فرناز قراري، فرناز كمالي، فرناز کمالي، فرنازاسلامي، فرنوش مجتبی پور، فرهاد آگاه، فرهاد اميري، فرهاد فربد، فرهاد فرجاد آزاد، فرهاد نجفي، فرهاد ياوري، فرهنگ حسينی امين، فروغ توفيقي، فروغ سميع نيا، فروغ قره داغي، فری بهزادي، فريبا فرنوش، فريبا كياني، فريبا نجفي، فريبا يگانه آهنگ، فريبرز آرام، فريد نجفي، فريده پورعبدالله، فريده غائب، فريده يزدي، فريبا اسدي، فريبا اميني، فريبا داودی مهاجر، فريبا مختاري، فريد رستگار، فريده خسروشاهي، فريده هاشمی احمدي، فريده يزدي، فريما کشاورز، فريما کشاورز، فرين حسين روحانيان، فريناز آزادفر، فهيمه خضر حيدری، فهيمه كمالي، فواد پاشايی (حزب مشروطه ايران)، فواد خاکنژاد، فواد نجفي، فيروزه مهاجر، فيروزه فروردين، فيروزه فولادي، قاسم شيرازي، قاضی ربيحاوي، قدسی سرمست، قريده لايق، كاظم دوستي، كامران طاهباز، كاوه حيدري، كاوه قاسمی كرمانشاهي، كبری كريمي، كرامت عزيزي، كريم شمبياتي، كسری فروغی فر، كلارا مراديان، كوروش آريا منش، كوهيار بهدين، كيارش يوسفي، كيانوش جاسري، كيانوش عطائيان، كيانوش ياسايي، گرجی مرزبان، گلاره مستشاري، گلاره نصرتي، گلاله بهرامي، گلبرگ باشي، گلرخ نصيري، گلشن زمردي، گلناز بهگو، گلناز نظراوا، گندم احتشام، گوهر بيات، گوهر شميراني، گيتی سلامي، گيلدا صديقي، گيتی خيرخواه، گيل آوايی از هلند، لاله رضايي، لاله شاکري، لرنيك پارسا، لوا زند، ليزا زارع، ليزا عبدالحسن زاده، ليلا انصاري، ليلا قبادي، ليلا كرمي، ليلا كيهاني، ليلا ملک محمدي، ليلاابراهيمی فخاري، ليلی شريف، ليلا اسفاري، ليلا نظري، ليلا نوروزي، ليلاصحت، ليلی ارشد، ليلی بهبهاني، ليلی فرهادپور، م.خزري، م.نوروزپور، ماجد خاتم، مارال فرخي، ماريو عادلي، مازيار شيرازي، مازيار امرائي، مازيار سميعي، ماندانا احمدي، مانی طبايي، مجتبی سميع نژاد، مجتبی لچيناني، مجيد بوژآبادي، مجيد ميرزايي، مجيد نيكو جم، مجيد اينانلو، مجيد ملکي، محبوبه عباسقلی زاده، محبوبه كرمي، محبوبه محبي، محترم مومنی روحي، محدثه صابری، محسن بهرامي، محسن پری زاد مفدم، محسن پيماني، محسن سازگارا، محسن سعيدزاده، محسن صفائي، محسن صيرفی نژاد، محسن عيسی پور، محسن فرامرزيها، محسن فرد، محمد اسدي، محمد افراسيابي، محمد اميري، محمد برزنجه، محمد بهشتي، محمد پورعبدالله، محمد جلال زاده، محمد حسيني، محمد خردمند، محمد رستمي، محمد رضا رئي، محمد رضا شيخي، محمد رضا غياثي، محمد رضا كسراني، محمد رضا لطفی يزدي، محمد رضا مرزي، محمد رضايي، محمد سليماني، محمد شمس، محمد شوراب، محمد صابر، محمد صيادي، محمد عالی نيا، محمد عباس رضايي، محمد فتوحي، محمد قريشی فر، محمد قنادزاده، محمد گيلاني، محمد محمدي، محمد مهدوي، محمد ولايتي، محمدرضا يزداني، محمدصابر، محمود ارگي، محمود حسينی سجادي، محمود علوي، محمود فعال، محمود نوروزي، محمود کرد، مرتضی اسلام زاده، مرتضی پاكي، مرتضی عبدالعليان، مرتضی صادقي، مرجان قهرماني، مرجان كنجكاو، مرجان لقايي، مرجان مهدوي، مرجان نمازي، مرسده هاشمي، مرضيه بخشی زاده، مرضيه خسروشاهي، مرضيه دانا فر، مرضيه ديلم صالحي، مرضيه رضايي، مرضيه ملکی راد، مريم حجت، مريم حسين زاده، مريم رجا، مريم رحماني، مريم زندي، مريم سجادپور، مريم شريف، مريم فراهاني، مريم محمد زداه، مريم نعميمي، مريم اسفاري، مريم افشاري، مريم پيمانی فروشاني، مريم حسين خواه، مريم خدارحمي، مريم خسروشاهي، مريم رمضا نپور، مريم زندي، مريم سطوت، مريم سليماني، مريم شريفي، مريم صالحی زاده، مريم صدر، مريم عرب عامري، مريم مالک، مريم محمدي، مريم مرادي، مريم ميرزا، مريم نکودست، مريم هيبتي، مريم کسايي، مزدک ابراهيمي، مزدک دانشور، مژده کامل، مژگان ثروتي، مژگان جهانشاهي، مژگان خورشيدي، مژگان قائم مقامي، مژگان قهرماني، مژگان ملکان، مژگان نظري، مستوره برادران نصيري، مسعود اسفاري، مسعود بهرامي، مسعود بهنود، مسعود بهوندي، مسعود ثابت قدم، مسعود حميدي، مسعود سفيري، مسعود سوفي، مسعود فتحي، مسعود كريمي، مسعود ميري، مسلم ابراهميمي، مصطفی زند، مطهره حافظي، مطهره يوشي، معبود توحيدی نژاد، معصومه ثاني، معصومه ضياء، معصومه قليزاده، معصومه لقماني، مقصود رنجبر، ملوک ملاحسيني، مليحه زهتاب، مليحه محمدی، مليکا امينه، مليکا شيرزادي، منصور تيفوري، منصور خاتم، منصور رضايي، منصور همداني، منصوره رمرودي، منصوره شجاعي، منوچهر اناركي، منوچهر تقوی بيات، منوچهر سروش، منوچهر شفائي، منوچهر فريد، منوچهر گيتي، منيره برادران، منيره كاظمي، منيزه گازراني، منيژه شكوهی تبريزي، منيژه مرعشي، منيژه صدرپور، منيژه فرد ابراهيم نيا، مهتاب فاطمي، مهتاب فراهاني، مهتاب قادري، مهتاب وحيدي، مهدخت صنعتي، مهدی برزين، مهدی ده نوايي، مهدی رچبي، مهدی سياح، مهدی مداح، مهديس رهبر، مهديه فراهاني، مهدی الماسيان، مهدی اميني، مهدی جليلخاني، مهدی دلبري، مهدی صادقی خلخالي، مهدی فتاپور، مهدی فخرزاده، مهدی مجبوري، مهدی مختاري، مهدی معصومي، مهدی مفخمي، مهدی مهدوي، مهدی موبدي، مهذی الله ياري، مهر گان نام آور، مهران احمدي، مهران اديب، مهران اديب، مهران براتي، مهران شيرزادي، مهران فرجي، مهران نظري، مهربان ايراني، مهرخ علم شيري، مهرداد بزرگ، مهرداد حسينيان، مهرداد درويش پور، مهرداد روزبهان، مهرداد فروغي، مهرداد مشايخي، مهرداد مهربد، مهرزاد حمزلو، مهرزاد غنی پور، مهرنوش اعتمادي، مهرنوش زنوزي، مهرنوش طبري، مهری حسيني، مهری سالاري، مهری مولانايي، مهسا دهقاني، مهسا شوراب، مهسا شکرلو، مهسا طاهران، مهشيد پگاهي، مهشيد باران، مهشيد جوانمرد، مهشيد راستي، مهشيد يوشي، مهناز خزائي، مهناز رمضانپور، مهناز سبزي، مهناز عباسي، مهين خديوي، مهين آلويي، موريس باقری مطلق پاشاکي، مونا روحاني، مونا سالم، مونا محرر، مونا محمدزاده، مونا محمدزاده، ميترا فرد، ميترا نجفي، ميترا نهچيري، ميلاد رفيعي، مينا ربيعي، مينا زنوزي، مينا سروش، مينا شكري، مينا مانی غلام، مينا ميرزاحسين، مينو كيامان، مينو گرجي، مينو مرتاضی لنگرودي، مير حميد سالک، ميلاد اسدي، مينا بهروان، مينا جعفري، مينا حدادزاده، مينا حسين زاده، مينا راد، مينا غيرتمند، مينا مانی قلم، مينا محرر، مينا محمد، مينا مهدوي، مينا کريمي، مينو هميلی (همبندی سابق عاليه در سالهای ۶۲و۶۳)، ميهن جزني، ناهيدخيرابي، نادر حاج محسن، نادر سلطاني، ناديه فضل، نازلی فرخي، نازلی نيک نژاد، نازميك كريميان، نازنين افشين جم، نازنين تقوايي، نازنين مقدم، نازنين افشين جم، نازنين جواهری شلماني، نازنين حسين پور، نازی عظيما، ناصر نعيمي، ناهيد سرجويي، ناهيد قاسمي، ناهيد ميرحاج، ناهيد توسلي، ناهيد جعفري، ناهيد خيرابي، ناهيد دره شوري، ناهيد کشاورز، نجمه زارع، نجمه غفاري، نجيبه سبحاني، ندا حبيب اله، ندا رستمپور، ندا رهنمائي، ندا ناظمي، ندا نيکپورنيکنژاد، نرگس توسليان، نرگس خالصی مقدم، نرگس خسرو شاهي، نرگس سجادي، نرگس كرمانشاهی / راديو صدای زنان-كانادا، نرگس محمدي، نريمان رحيمي، نسترن موسوي، نسرين بصيري، نسرين پرواز، نسرين حسيني، نسرين صمدي، نسرين مختاري، نسرين اردلان، نسرين چنگيزيان، نسرين حميدي، نسرين ستوده، نسرين عظيمي، نسيم بهاري، نسيم مقدم، نسيم ناصري، نسيم نصر، نسيم بهمنيان، نسيم تنها، نسيم خسروی مقدم، نسيم سرابندي، نصور نقی پور، نظام كبوداني، نعيم يگانه، نفيسه پارسا، نفيسه آزاد، نگار آسماني، نگار انسان، نگار رهبر، نگار سماک نژاد، نگار محمدی زاده، نگين سنبلي، نگين عبدالهي، نگين فتح الله نژاد، نوری حبيبي، نوژن مدينه اي، نوشين تقوايي، نوشين تمجيد، نوشين تمجيدي، نوشين كشاورزنيا، نوشين آذري، نوشين احمدی خراساني، نوشين خاکي، نوشين سيد حسينی نوين، نوشين نظريان، نوشين نيکپورنيکنژاد، نويد فاضل، نويد محبي، نويد شريف زاده، نويد نوريفر، نياز تقوايي، نياز سليمي، نيره توحيدي، نيره تيامي، نيكلاس مجدنيا، نيكی ايراني، نيكی ميرزايي، نيلوفر زندوكيل، نيلوفر صدر، نيما هاشمي، نيوشا ژيناك، نيره توحيدي، نيلوفر انسان، نيلوفر بهرمن، نيلوفر بيضايي، نيلوفر جانميان، نيلوفر ذبيحي، نيلوفر گلکار، نيلوفر مهديان، نيما پوريعقوب / دانشجو، نينا مرتضوي، نينا وباب، نيوشا درخشان، نيکزاد زنگنه، هادی ابراهيمي، هادی ابراهيمي، هادی پرستو، هادی فيروزي، هاشم باروتي، هاله آگنج، هاله آگنج، هاله جامي، هاله ميرميري، هاله نوراني، هانا كاويان، هانيا اردلان، هانيه نيرو كسمايي، هانيه سليمي، هايده تابش، هايده قهرماني، هايده معيثي، هايده مغيثي، هدا امينيان، هديه توكلي، هديه رفيعي، هديل حامي، هديه رفيعي، هژير پلاسچي، هستی راد، هستی محمدي، هما نجفي، هما کاوياني، همايون اعتصامي، هنگامه مشهدي، هنگامه مظلومي، هنگامه هويدا، هوشنگ ملکي، هومن افسري، هومن کاظميان، واحده خوش سيرت، واهيز احمدي، وحيد رواندوست، وحيد صادقی شيرازي، وحيد خطيب، وحيد عباسي، وحيد ملکي، وحيده مدني، ورقا جمال رضا، ونوس پايدار، ونوس رضايي، وهاب دوستی دوكوشكاني، ويدا خسروي، ويدا سامعي، ويدا فرهودي، ويداقنبرپور، ويدا دهقانيان، ياسر عزيزي، يوسف كسراييان، کارمن کشيشيان، کارن جواهري، کاظم عملداري، کامبيز گرمستاني، کامران طاهباز، کامليا آتفي، کاوه آريا، کاوه رضائی شيراز، کاوه مظفري، کريم پورحمزاوي، کوروش شاهپوری پارسی از گروه فرزندان کوروش بزرگ از آذربايجان شهرستان رضائيه، کياماهان، کيانا حسيني، کيميا شجاعي، ياسمن جزايري، ياسمن دادور، ياسمن نيلفروشان، ياشار گرمستاني، ياشار محتشم، يلدا رستمي، يوسف قنداق سازpersons Amnesty International (the Netherlands), Asia Pacific Forum on Women Law and Development (APWLD), Association Iranian women in the Netherlands, aurelie mupepe, union congolaise de femmes de media, Ayten Ataman Kurdische gemeinschft Rhein seig vBonn e.V, boniyade Dr.mossadegh, boniyade Dr.mossadegh, campaineshiva.blogfa.com, campaineshiva.blogfa.com, Collectif de Pratiques et de Réflexions Féministes "Ruptures" (Paris France), Collectif Les Femmes en Noir - Paris, Cultural Connections President Josef Maguire PEACE AND LOVE FROM AMERICA, Femin & Art - Turkey, FIDH -International Federation for Human Rights, Filmmor Women’s Cooperative, http://akhbare-jahan.persianblog.ir, http://iranbbb.org, Human Rights First, Isis-Women’s International Cross Cultural Exchange (Isis-WICCE), Uganda., Jebhe Melli Iran N. California, Mouvements de Femmes asbl rue Blanche ۲۹, Narges Kermanshahi Voice of Women Radio Canada, Réseau Féministe "Ruptures" (France), saiete tribuneiran, tara az cloob ba esme ghasedak, Taraneh Roosta-Kavosh women’s gruop, women for women’s human rights-new ways, turkey, Women’s Learning Partnership (WLP)گروه ها و سازمان ها و جنبش ها...ائتلاف دانشجويان آزاديخواه مليجامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی (سوئد)بنياد دکتر مصدقتالار گفتگو سايت هفت تيرکميته حقوق زنان کرد آمريکاجامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ايرانجامعه مستقل زنان ايرانی مقيم اتريشجبهه ملی ايران (قبرسجبهه ملی ايران (کاليفرنيا)جمعی از فعالان دانشجويی دانشگاه بوعلی سيناجمعی از دانشجويان دانشگاه آزاد تبريزخبرنامه بوعلی سيناسازمان پاسداران فرهنگ ايرانسازمان دفاع از حقوق بشر كردستانسايت آگاهی - ترويج حقوق بشر در ايران Agahee.orgشبکه بين المللی همبستگی با مبارزات زنان ايرانشبکه مدافعين حقوق بشر در ايرانفدراسيون دانشجويان مدافع صلح و حقوق بشركميته اديان كانون دفاع از حقوق بشر –آلمانکانون دفاع از حقوق بشر در ايرانکانون دفاع از حقوق بشر در ايران „ نمايندگی گيسن „کانون دفاع از حقوق بشر در ايران کميته اقوام ومللکانون دفاع از حقوق بشر درايران (المان(نمايندگی تورينگنکانون ره آورد آخن /آلمانکانون زنان ايرانيکمپين زابلکمپين زنان درسوئدکمپين کرمانکمپين يک ميليون امضا در اتريشکمپين يک ميليون امضا در دوسلدورفکمپين يک ميليون امضا در کويتکمپين يک ميليون امضاء در آلمان (نمايندگی شهر های مونستر، فرايبورگ، هامبورگ، دوسلدورف، الدنبورگ)کميته زنان انجمن تلاشگران سلامتکميته زنان کانون دفاع از حقوق بشر در ايرانکميته زنان کانون دفاع از حقوق بشر در ايران (آلمان)کميته عليه خشونتهای ناموسيکميته گزارشگران حقوق بشرکميته مبارزه با سانسور در ايرانکميسيون زنان دفتر تحکيم وحدتگردانندگان سايت گزارشگرانگروه کار زنان سازمان فدائيان خلق ايران(اکثريت)مجموعه پژوهشی جامعه ايرانيان متحد-نيوزيلند و آمريکامدرسه فمينيستيمليون ايراننشريه آوای زنوبلاگ ايران واچوبلاگ بانگوبلاگ همين جا روی زمينOrganisationsAmnesty International (the Netherlands)Asia Pacific Forum on Women Law and Development (APWLD)Association Iranian women in the Netherlandsaurelie mupepe، union congolaise de femmes de mediaAyten Ataman Kurdische gemeinschft Rhein seig vBonn e.VCollectif de Pratiques et de Réflexions Féministes "Ruptures" (Paris France)Collectif Les Femmes en Noir – ParisCultural Connections President Josef Maguire Femin & Art – TurkeyFIDH -International Federation for Human RightsFilmmor Women’s CooperativeHuman Rights FirstIsis-Women’s International Cross Cultural Exchange (Isis-WICCE)، Uganda.Mouvements de Femmes asbl rue Blanche ۲۹Narges Kermanshahi Voice of Women Radio CanadaRéseau Féministe "Ruptures" (France)saiete tribuneiranTaraneh Roosta-Kavosh women’s groupwomen for women’s human rights-new ways، turkeyWomen’s Learning Partnership (WLP) United For a Free Iran

Freitag, 26. Dezember 2008

صیغه و عقوبت رابطه جنسی


صیغه و عقوبت رابطه جنسی
نوشین احمدی خراسانی-2 دی 1387
مدرسه فمینیستی: چندی پیش به دنبال طرح شدن نظرات آقای دکتر محمد برقعی در خصوص «صیغه» (که ایشان در گفتگوی شان با جواد موسوی خوزستانی در سایت مدرسه فمینیستی، به طور مختصر و در میزگرد «زن امروز» صدای آمریکا به طور مفصل به آن پرداخته است) نگارنده این سطور در نقد بحث ایشان، نامه حاضر را روانه ایمیل آقای برقعی کردم. ایشان با فروتنی و احساس مسئولیت، تاکید کردند که این نامه را منتشر سازم تا زمینه برای عمومی تر شدن این بحث فراهم آید. از این رو متن نامه ام را با افزوده هایی، منتشر می کنم به این امید که با مشارکت دیگران شاید بتوان به باز شدن ابعاد ناشناخته یا کمتر شناخته شده این موضوع، یاری رساند. چرا که بحث «صیغه» در مقام «قانون»، یکی از چالش هایی بوده است که از همان ابتدا، در میان برخی از اعضای کمپین یک میلیون امضاء نیز بحث هایی برانگیخت و البته پی گرفته نشد. از این منظر است که به نظر می رسد طرح این موضوع چالش برانگیز می تواند به هرچه روشن تر شدن مطالبات ما در کمپین یک میلیون امضاء نیز یاری رساند.
جناب آقای برقعی
ابتدا باید بگویم که با این بخش از نظر شما موافق هستم که باید در زمینه مسایل مربوط به صیغه و رابطه جنسی زن و مرد خارج از ازدواج، گفتگو و تبادل نظر شود بنابراین، بحث در مورد صیغه به عنوان یکی از ده ها مورد که در این زمینه مطرح است، می تواند کمک کند. البته یکی از جنبه های مهم رابطه جنسی زن و مرد در خارج از چارچوب ازدواج، همانطور که شما مطرح ساخته اید از زاویه آسیب شناسی اجتماعی است. از این رو به سهم خودم از شما که سعی دارید تا زمینه بحث و گفتگو درباره معضلی چنین بغرنج و مسئله ساز را فراهم آورید، سپاسگزارم.
با این وصف، به نظرم بررسی «صیغه» در لباس و هیئت «قانون»، بدون در نظر گرفتن دیگر قوانین موجود در ایران و نیز مسائل جانبی مربوط به «نظم جنسی حاکم بر کشور»، بعید است که حتا کاربرد آسیب شناسانه پیدا کند. یعنی به نظرم نمی توان طرز مواجهه شما را نسبت به این مشکل اجتماعی پذیرفت چراکه اساسا نمی توان مسئله تعدد زوجات، حق بلامنازع طلاق از سوی مردان، بحث حضانت کودکان، گسترش چند همسری در ایران بعد از انقلاب، و موضوعاتی از این دست را از یکدیگر جدا فرض کرد و فقط برای یکی از معضلات موجود (یعنی مسئله جنسی خارج از ازدواج) بحث صیغه را بدون در نظر گرفتن این موارد تبعیض آمیز _ که فجایع و نابرابری حاکم را پشتیبانی می کند _ مطرح ساخت. یعنی اگر این نوع برخورد یکجانبه را در دستور کارمان قرار دهیم مسلم بدانید که جامعه زنان واکنش منفی نشان خواهد داد و در نتیجه امکان ندارد این مسئله را به جز با قهر و زور و داغ و درفش به جامعه تحمیل کرد.
به نظر می رسد تنها وقتی می توان گفت که یک ماده قانونی و حقوقی (مثلا همین قانون صیغه)، مورد پذیرش عمومی قرار می گیرد که «اکثریت» یک جامعه بتوانند از آن منتفع شوند. منظورم این است که وقتی زنان حق طلاق ندارند، بچه هایشان را بعد از طلاق نمی توانند به راحتی سرپرستی کنند، اجازه و رخصت شغل بیرون از خانه دست شوهران شان است و بیکاری در میان آنان بسیار گسترده است و هزار و یک مشکل دیگر در زندگی خانوادگی پیش رویشان قرار گرفته، خیلی طبیعی است که در صورت تمایل همسرشان به زنی دیگر، زندگی و هستی شان در معرض نابودی قرار می گیرد و به راحتی با فروپاشی روحی و روانی دست بگریبان می شوند. شما معتقدید که این مسئله یعنی «تمایل به زنی دیگر غیر از همسر» از سوی مردان در جامعه یک واقعیت غیرقابل انکار است و مخصوص جامعه ما نیست و کتمان آن، راه حل نیست، اما آقای برقعی مسئله آن است که وقتی این «تمایل مردان» به وسیله قانون مشروعیت پیدا می کند، دیگر همه راه ها را بر روی زنانی که شوهرشان "تمایل " به زن دیگری دارند، می بندد و این نکته بسیار مهم و دردناک است.
در واقع با توجه به این وضع شکننده و جیوه ای، هیچ زنی نمی تواند بپذیرد که این وضع تحقیرآمیز، خشونت بار و لغزنده به وسیله قانون نیز مشروعیت پیدا کند. یعنی قانونی هم وجود داشته باشد که بر این تمایل مردان به زنی دیگر غیر از همسر (به صورت صیغه) صحه بگذارد و آن را از موضوعی که در حوزه «خیانت» است صد و هشتاد درجه بچرخاند و آن را تبدیل به موضوعی «مشروع» سازد.
جناب آقای برقعی شما نمی توانید این همه کمبودها و رفتارهای سخیف و قلدرمنشانه جامعه مردسالار که در زندگی روزمره نسبت به ما زنان روا می شود و زنان را به عنوان یک گروه بزرگ اجتماعی (نیمی از جمعیت) به حقارت و درماندگی می کشاند مثلا از قانون صیغه پشتیبانی نمایید و زنان هموطن تان را به این کار، راضی و مجاب سازید، و با حسن نیتی که دارید ضمانت «سلامت اجرای» آن را از «قانون فقهی ـ دولتی» جدا سازید و به «عرف و اخلاق جامعه» محول نمایید.
فی المثل اگر زنان سرزمین شما این مشکلات را در زندگی خانوادگی نداشتند و می توانستند راحت تر طلاق بگیرند، به لحاظ اقتصادی فرصت های برابر شغلی می داشتند، بعد از طلاق حداقل می توانستند فرزندان شان را سرپرستی کنند و بالاخره اگر جامعه و قانون ده ها پشتوانه دیگری برایشان فراهم می ساخت که در نتیجه آن، «حق انتخاب» متعددی برایشان مهیا می شد، آن هنگام در چنین وضعیت فرضی، می توانستیم فکر کنیم که زنی اگر شوهرش به زنی دیگر تمایل پیدا می کرد، چه قانون فقهی ـ دولتی بر این تمایل و تنوع طلبی صحه می گذاشت یا نمی گذاشت، زندگی این زن به طور کل نابود نمی شد، چرا که در آن شرایط فرضی، زنان نیز «حق انتخاب» می داشتند و تصمیم می گرفتند در برابر «تمایل شوهر خود به زنی دیگر»، از میان «انتخاب های متعدد» کدام یک را برگزینند.
اما متاسفانه این شرایط، فرضی است و در جامعه ما وجود ندارد، بنابراین حواله دادن «تنظیم چنین روابطی» به جامعه ای که در آن نیمی از جمعیت در سرپیچ های مهم زندگی خود، «حق انتخاب» بسیار محدودی دارند اما در مقابل این بی حقوقی، نیمی دیگر از جامعه دارای چنان گستره انتخابی هستند که با قوانین موجود می توانند به راحتی موضوعات «اخلاقی در جامعه» را با حوزه «موضوعات شرعی و قانونی» دستکاری کنند، آن گاه نمی توان به «تنظیمات خود به خودی» جامعه ای چنین دستکاری شده و معیوب امیدوار بود و با حسن نیت امید داشت که در جامعه ما، از پرتو این «تنظیمات اجتماعی» منفعتی هم به زنان برسد.
می خواهم بگویم که اگر در جامعه ما دایره حق اختیار و انتخاب برای زنان وسیع تر می شد و تمام زندگی شان منوط به انتخاب یک گزینه نبود که آن گزینه هم مثلا با وجود صیغه در تنگنای بیشتری قرار بگیرد و مشروعیت رفتار طرف مقابل شان (یعنی شوهرشان) را با حضور قانون صیغه افزایش دهد، آن گاه می توانستیم به «تنظیمات خود به خودی جامعه» به گونه ای که نفع همه بخش های جامعه را (یا بخش بزرگی از آنان را) تامین کند امیدوار باشیم. در كشور ما ایران، در دهساله بين سال 1355 تا 1365 جمعيت «مردان بيش از يك همسر» حدود 145 درصد افزايش داشته است، يعني اگر در سال 55 (که در آن زمان قانون تعدد زوجات در مجموعه قوانین خانواده با قید و بندهایی مهار شده بود)، از هر هزار مرد ، فقط 10 مرد بيش از يك زن داشت، اما در سال 1365، با برداشتن آن قید و بندها از قانون تعدد زوجات، از هر هزار مرد 24 مرد، چند زن داشته اند. [
1] این آمار نشان می دهد که آن «تنظیماتی» که شما از آن یاد می کنید و معتقدید که جامعه خودش می تواند مثلا در برابر «هوسرانی مردان» مانع ایجاد کند را تاحدودی نقض می کند، چرا که با تغییر یک قانون در فاصله بسیار کوتاه مردان چند زنه بیش از دو برابر شده اند. بنابراین اگر بگوییم از «قانون صیغه» حمایت کنیم و بقیه موارد و اشکالات آن را برعهده «تنظیمات جامعه» بگذاریم، به نظرم غیرواقع بینانه است چرا که «تنظیمات جامعه» از طریق عرف، معمولا به نفع یک گروه اجتماعی قدرتمند عمل می کند و در جامعه مردسالار ما بدون شک زنان از دایره نفع بری خارج می شوند.
موضوع «صیغه» در رابطه با «چند همسری» و «تعدد زوجات» است که به نظرم فاجعه آمیزترین بخش قضیه است و بی تردید نمی توان از آن پشتیبانی کرد. اما بحث «صیغه» در میان دختران و پسران مجرد نیز به رغم آن که می تواند از زاویه ستم بر زنان مطرح نباشد و چنین فاجعه آمیز قلمداد نشود، باز هم به نظرم مشکلات اجتماعی دیگری می آفریند. در واقع اگر فرض کنیم که می خواهیم در مورد قانون «صیغه» تحت «مجموعه قوانین تک همسری» یعنی در صورت لغو کامل «تعدد زوجات» بحث کنیم، باز هم چند اشکال اساسی می توان بر آن وارد کرد، از جمله مسئله بکارت.
«صیغه» و «پرده بکارت»
اگر فرض کنیم که ما در مورد «صیغه» بدون حضور «قانون تعدد زوجات» بحث می کنیم، با این وصف باید ببینیم این قانون به نفع چه گروه هایی از جامعه است و چگونه عمل می کند. «صیغه» حتا در حوزه روابط زنان و مردان مجرد نیز نفعی برای زنان ندارد، چرا که با وجود مسئله «پرده بکارت» که در جامعه ما هنوز موضوع بسیار مهم و حساسی است و نیز با توجه به کنترل شدید دختران توسط خانواده نمی توان امیدوار بود که دختران جوان و خانواده هایشان به این کار تن بدهند چرا که خود جنابعالی بهتر از من می دانید که امکان دختران (به ویژه از طبقات فرودست که دارای امکانات مالی نیستند که برای حل مسئله بکارت شان از جراحی های مرسوم استفاده کنند) برای ازدواج دائم، با حضور «ازدواج موقت» یا همان «صیغه»، کاملا در خطر قرار می گیرد.
در واقع مسئله «صیغه» در هر شکل و موردی تنها در حوزه اختیار و انتفاع مردان قرار می گیرد و نه زنان (با توجه به جوانب مختلفی که به طور مختصر در بالا ذکر شد). البته مسلم است که برای دختران و پسران جوانی که در خانواده های روشنفکر و مرفه زندگی می کنند و تا حدودی بحث بکارت دختران در این خانواده ها حل شده است و تا میزان معینی روابط آزاد جنسی دارند، به لحاظ «منافع فردی»، صیغه خواندن یا نخواندن برایشان فرق چندانی نمی کند و فقط به این وسیله آنان می توانند خود را از «بلایای طبیعی» و گیر و گرفتاری پلیس و ماموران منکراتی، نجات بدهند و این امر به خصوص برای برخی از گروه های اجتماعی (از جمله روسپیان) می تواند رهایی از مجازات های حکومتی قلمداد شود و راهکاری است برای کمتر آزار دیدن. ولی برای بخش های بزرگی از جامعه که در آن هنوز بحث پرده بکارت موضوع کاملا اساسی و مهم است انتظار این که صیغه در بین دختران و پسران مجرد گسترش بیابد و به این وسیله به «دختران جوان» این آزادی را بدهد، به راستی دور از واقعیت است.
اگر شما با نیت خیرخواهانه تان و تحت تاثیر مشاهده دردها و معضلات بغرنج کنونی تصور کنید این قانون حداقل می تواند برای قشر کوچکی از زنان یعنی زنان بیوه و مطلقه نفع داشته باشد و می تواند از آنان حمایت کند باید بگویم که این بخش از قضاوت مصلحانه تان در جای خود قابل تعمق است. با این حال تا وقتی دایره شمول انتفاع از یک قانون با توجه به شرایط دیگر یعنی با توجه به قوانین تبعیض آمیز و نیز عرف مردسالار جامعه، این همه نابرابر توزیع می شود مسلما نمی توان انتظار بهبود آسیب های اجتماعی را از طریق اجرای آن داشت و آن را راه حلی برای کاهش آسیب های اجتماعی در نظر گرفت. مگر آن که اولا مجموعه قوانین خانواده در ایران اساسا تعدد زوجات را به طور کامل ملغا کند و جامعه ما از زیر بار سنگین و ستمکار نظام حقوقی چند همسری رهایی یابد، آن گاه می توان فرض کرد که قانون صیغه در شرایطی به کل متفاوت، می تواند قابل بحث و تعمق باشد و شاید به تدریج به یک امر غیر دولتی (امری خصوصی و آزادانه) تبدیل شود و مورد پذیرش جوانان قرار بگیرد و امیدوار بود از طریق آن، حتا حساسیت نسبت به «بکارت» نیز در جامعه کمرنگ شود. ولی تا وقتی قانون تعدد زوجات و نظام حقوقی چند همسری بر کشور ما سلطه دارد، صیغه اساسا نمی تواند راهکاری آسیب شناسانه تلقی شود چرا که آسیب های متعدد دیگری را به وجود می آورد. و می دانیم که در تحلیل نهایی مُقوّم نظم نابرابر جنسی کنونی است. نظمی ویژه که هر گونه رابطه جنسی بیرون از قرارداد رسمی ازدواج را مستوجب عقوبت می داند.
صیغه و مجازات های مرتبط با آن
نقطه کانونی بحث شما در دفاع از قانون صیغه، آن طور که من برداشت کرده ام عمدتا حمایت از انبوه زنان روسپی در کشور و دغدغه شما برای نظم بخشیدن به رابطه «روسپیان و مشتریان» از طریق «صیغه» و به نفع تخفیف خشونت هایی است که معمولا در این نوع رابطه وجود دارد. اگر درست برداشت کرده باشم، در این مورد نیز می توان چند مسئله قابل تامل را مطرح ساخت.
اول آن که قانون «صیغه» را نمی توان فقط به رابطه «روسپی – مشتری» منحصر کرد بلکه دایره شمول قانون صیغه بسیار فراگیرتر است و به کلیه روابط جنسی بین زن و مرد باز می گردد. یعنی به کلیت ساختار و نظم جنسی حاکم بر روابط شهروندان ارتباط دارد. روشن است که با پذیرش صیغه به عنوان «قانون»، ما هر نوع رابطه جنسی در جامعه را به دو گروه «غیرقانونی» و «قانونی» تقسیم می کنیم و نسبت به کسانی که از نظر این قانون، روابط جنسی شان «غیرقانونی» تلقی می شود، مجازات هایی در نظر می گیریم.
در واقع هیچ قانونی بدون تضمین «کیفر»، معنای عملی نمی یابد. قانون «صیغه» کل روابط جنسی جامعه را در برمی گیرد و این قانون مانند هر قانون دیگری با «مجازات هایش» معنا پیدا می کند و مجازات هایی که برای عدم شمول روابط جنسی خارج از صیغه در نظر گرفته شده مجازات هایی عجیب و غریب همچون حبس و زندان و تعزیر و سنگسار و... است که وجود چنین عقوبت های خشنی حول قانون «صیغه» می تواند دلیلی برای آن باشد که این قانون نه تنها نمی تواند آسیب های اجتماعی را حل کند بلکه مشکلات و خشونت های دیگری را در جامعه ایجاد می کند. در واقع به نظر می رسد تکیه گاه بحث و استدلال شما در رابطه با صیغه آن است که با این قانون می توان بخش هایی از «اقشار آسیب پذیر جامعه» را تحت حمایت قانونی قرار داد اما صیغه که مجموعه ای از قوانین و مجازات های بسیار خشن را به همراه خود می آورد، هرچند در شکل بسیار محدودی برای بخش بسیار کوچکی از زنان ممکن است حمایت هایی ایجاد کند، اما در تحلیل نهایی به افزایش گروه ها و «اقشار آسیب پذیر» در جامعه ما کمک می کند. در واقع قانون صیغه بخشی از جامعه را دستی دستی در برابر این قانون، «آسیب پذیر» کرده است و مسلما پذیرش عمومی آن اتفاقا این امر را گسترش می دهد.
گذشته از ابعاد «آسیب شناسانه» حضور قانون صیغه در جامعه ما، از منظر دیگر نیز می توان به این موضوع پرداخت و آن، از زاویه حدود و میزان دخالت دولت ها در حوزه خصوصی شهروندان است. آقای دکتر به نظرم این مهم ترین نکته ای است که باید در مورد قانون صیغه به آن توجه کرد.
صیغه و حوزه خصوصی زندگی شهروندان
عملکرد قانون «صیغه» در کشور ما ایران در حقیقت کنترل، دخالت و مهار «کل روابط جنسی جامعه» به وسیله دولت است و نه بخشی از روابط میان «اقشار آسیب پذیر». درحالی که در دنیای امروز این مسئله که روابط جنسی شهروندان جامعه متعلق به حوزه خصوصی است امری پذیرفته شده است. منظور آن نیست که چون در اکثر کشورها پذیرفته شده است بنابراین ما هم باید بپذیریم، بلکه منظور آن است که در همه جای دنیا به این نتیجه رسیده اند که اگر دخالت دولت را در روابط جنسی گسترش دهند، تبعات فاجعه باری را به همراه دارد و این امر ناشی از یک تجربه جهانی و عموم بشری است.
روابط جنسی تا جایی که خود شهروندان مایل نباشند آن را رسمی کنند، در حوزه خصوصی افراد جامعه باقی می ماند یعنی چگونگی روابط جنسی در حوزه «انتخاب» فردی است و معادلات و تنظیمات آن نیز برعهده «انتخاب فردی» گذاشته شده است. دولت ها صرفا وقتی در این حوزه وارد می شوند که رابطه جنسی ای تحت «یک قرارداد» مشخص و مرضی الطرفین، تنظیم شده باشد. در واقع نظارت بر عملکرد درست این «قرارداد» است که مجوز ورود دولت ها به آن است و نه نفس «رابطه جنسی»! در نتیجه، «مجازات ها» نیز بر مبنای آن «قرارداد ها» تنظیم می شود.
اما اشکال اساسی قانون صیغه این است که علاوه بر این که ناظر بر «قرارداد» ازدواج موقت است، متاسفانه «حق انتخاب» را از افراد (به ویزه از زنان) می گیرد و کل «رابطه جنسی» شهروندان را تحت نظارت و مجازات قرار می دهد. در واقع مجازات های مرتبط با قانون صیغه، به نظارت بر «قرارداد صیغه» محدود نمی ماند و کل روابط جنسی که خارج از آن است را تحت امر آمران تعزیرات حکومتی قرار می دهد. نتیجه اش چیزی نیست به جز آن که حق انتخاب افراد از سوی دولت ها محدود می شود و با این کار مرزهای حوزه خصوصی به شدت آسیب پذیر و شکننده می گردد. اگر معتقد باشیم که قوانین استبدادی و تبعیض آمیز در ایران وجود دارد بی شک یکی از نقاط کلیدی استبداد موجود، همین «خدشه به مرزهای خصوصی» از طریق «قانون حجاب»، «قانون صیغه» و مجازات های متصل با آن است که با دستکاری مرزهای حوزه خصوصی، به شدت جامعه مدنی را ضربه پذیر کرده است. حتا اگر ما بتوانیم در مواردی نشان دهیم که گروه هایی از شهروندان می توانند از قانون صیغه نفع ببرند، اما نمی توانیم در برابر تبعات بسیار گسترده و منفی آن که سبب شده «روابط جنسی قانونی» را در حیطه اختیار دولت بگذارد و روابط خارج از آن را مشمول تعزیرات حکومتی قرار دهد، چشم بپوشیم.
بی شک منظور من آن نیست که نباید یک زن و مرد طبق «باورهای شخصی» و به «انتخاب خود» بخواهند رابطه جنسی شان را به لحاظ «شرعی» با حضور یک روحانی، برقرار و مشروع سازند، بی شک این هم یک «انتخاب» است. یعنی وقتی که «حق انتخاب» به رسمیت شناخته شود بی تردید این هم به عنوان یک انتخاب در حوزه شخصی پذیرفتنی است، اما بحث بر سر آن است که «قانون صیغه» حق انتخاب چگونگی رابطه جنسی را در کلیت اش از «فرد» به «دولت» واگذار کرده است یعنی از حوزه خصوصی به حوزه عمومی کشانده و این خطر بزرگی برای کل روابط اجتماعی ماست و سبب ساز گرفتاری هایی شده که امروز با آن درگیریم.
قانون «صیغه» با وجود قوانین مجازات و تعزیرات حکومتی مرتبط با آن، اساسا سبب می شود که بخشی از حوزه خصوصی به کنترل دولت درآید و این مسئله به راستی خطر مهمی برای «دموکراسی» در یک جامعه محسوب می شود. در حقیقت، یکی از ارکان مهم دموکراسی در جوامع ، احترام به حوزه خصوصی افراد است یعنی ماموران دولتی و افسران نیروی انتظامی حق دخالت در حوزه خصوصی زندگی شهروندان را ندارند چه برسد که برای توجیه این دخالت، قانون هم وضع کنند.
جوامعی به کسب دموکراسی و نهادینه کردن آن، توفیق یافته اند که مرزهای حوزه خصوصی را به رسمیت شناخته اند و برای هر موردی که بنابه دلایل خردپسندانه قرار بوده از حوزه خصوصی به حوزه عمومی وارد شود الزاما توسط یک «توافق عمومی و جمعی» انجام داده اند. برای نمونه این که دولت ها بتوانند در مواردی به خاطر حفظ حقوق کودکان و زنان، مرزهایی از حوزه خصوصی را تحت نظارت دولت درآورند، توافق گسترده خرد جمعی در افکار عمومی صورت گرفته است زیرا آنان می دانند که هر نوع «دست اندازی» به حوزه خصوصی افراد می تواند تبعات بسیار هولناکی داشته باشد و برای تغییر این مرزها باید با احتیاط عمل کرد یعنی کلیت یک جامعه باید آن را بپذیرند. می خواهم بگویم که اگر «ازدواج» تابع قانون شد و از سوی جامعه مورد پذیرش واقع گردید برای آن بود که مردم به این «توافق» رسیده بودند که در قرارداد ازدواج به دلیل این که منافع مادی و گسترده بین زن و شوهر (و نیز بین آنان با فرزندان شان) رد و بدل می شود که در صورت پایمال شدن منافع یکی از طرفین، باید کسی «واسطه» و داور شود تا حق و حقوق طرفین ـ و فرزندان ـ در این قرارداد رعایت شود، بنابراین ازدواج تابع قانون شد و مورد پذیرش عمومی هم قرار گرفت، این واسطه گری پیش از آن، توسط «بزرگان خانواده» و «ریش سفیدان» انجام می شد که با پیچیده شدن تقسیم کار اجتماعی و پیشرفت جامعه این حکمیت برعهده قوه قضاییه و دولت قرار گرفت. گرچه می دانیم که «ازدواج» در همه وجوه و کلیت اش نیز مورد نظارت دولت قرار نگرفت بلکه تضمین و نظارت بر حسن اجرای این قرارداد برعهده دولت ها قرار گرفت. اما در قانون صیغه ما با چرخشی به سمت و سویی متفاوت سروکار پیدا می کنیم. یعنی با این قانون به یک باره کل روابط جنسی مردم به حوزه عمومی و نظارت دولت درآمده است.
ورود به حوزه خصوصی افراد در واقع مرز و منطقه ای بسیار حساس و تعیین کننده است که متاسفانه پس از انقلاب با قانون صیغه، به یکباره کل روابط جنسی جامعه مورد تعرض واقع شد و اتفاقا تبعات و پیامدهای بسیاری را هم برای جامعه داشته و دارد، از جمله همین نوع قوانین آمرانه و غیر توافقی بوده است که مشروعیت حضور دولتیان را در هر جا و هر مکان خصوصی را فراهم کرده و سبب بی دفاع شدن مردم در برابر دولت شده است.
از این زاویه است که به نظرم اگر جنابعالی بحث «صیغه» را به خاطر تنظیم روابط بین «روسپی – مشتری» مثبت می دانید، باید متذکر شوم که قانون «صیغه» چه بخواهیم یا نخواهیم همه شمول است و در واقع، کل رابطه جنسی جامعه را به دو گروه «رابطه قانونی جنسی» و «رابطه غیرقانونی جنسی» تقسیم کرده است.
هرچند به نظرم در مورد رابطه زنان روسپی با مشتریان شان نیز همانطور که شما تاکید کرده اید می توان بحث و گفتگو و اندیشه کرد که مثلا برای تضمین و نظارت بر این رابطه (که معمولا زنان مورد «خشونت» قرار می گیرند) آن را تابع یک «قرارداد» اجتماعی درآورد که قوه قضاییه بتواند نظارت داشته باشد. و در نتیجه، چهارچوب های قانونی و حمایتی برای زنان روسپی به وجود آورد تا از آسیب های اجتماعی که در این حوزه وجود دارد کاسته شود. چرا که در رابطه «روسپی – مشتری»، یک «نفع عینی» و مادی وجود دارد که قراردادی است و دولت ها می توانند برای حسن انجام این قرارداد با ضابطه مند کردن آن، بر حسن اجرای آن نظارت کنند.
بنابراین می توان گفت که موضوع «صیغه» فراتر از «ضابطه مند» کردن چنین روابطی است و به رابطه های گوناگون از جمله رابطه بین یک دختر و پسر، یا یک رابطه دوستانه و عاشقانه بین یک زن و مرد و... نیز تسری می یابد. یعنی به حوزه روابطی نفوذ کرده که در چنین روابطی، «نفع» عینی و انتفاع مادی طرفین مطرح نیست و بین آن ها قراردادی که ضامن یکسری منافع «قابل مبادله» و «مشخص» برای نظارت باشد وجود ندارد که مثلا حکمیت و واسطه گری دولت را الزام آور نماید زیرا روابط دوستی میان دختران با پسران، از جنس و جنمی دیگر است یا حداقل از نوعی نیست که ضوابط آن قابلیت کنترل «قانونی» داشته باشد. در نتیجه ضوابط حاکم بر این نوع روابط عاطفی به نظرم در حوزه های دیگر همچون حوزه «اخلاق» قابل طرح و قضاوت است و اگر قضاوت درباره «معیارها و ضوابط اخلاقی» نیز به دولت واگذار شود (همانطور که امروز در جامعه ما با شدت دنبال می شود) فجایعی که می بینیم می آفریند. یعنی وقتی «مسائل و اصول اخلاقی» نیز به حوزه نظارت دولت در می آید نه تنها فاجعه می آفریند، بلکه غیراخلاقی ترین جامعه را به ارمغان می آورد.
بنابراین به نظرم روابط جنسی شهروندان به استناد تجارب بشری موجود باید در حوزه خصوصی باقی بماند و مشکل اساسی «قانون صیغه» نیز این است که کلیت روابط جنسی را از حوزه خصوصی به حوزه عمومی وارد می کند. درحالی که دولت ها اساسا مجاز نیستند که به سلیقه و تشخیص خود (یا بنا به مصلحت ایدئولوژیک)، در هر حوزه ای، به وضع قانون بپردازند. مگر آن که جامعه در یک فضای سیاسی آزاد و توافق وسیع جمعی از دل سال ها بحث و گفتگو در مورد آن، مرزهای دقیق آن را مشخص سازد. همانطور که برای نمونه در حوزه «خشونت علیه زنان» و «حقوق کودکان»، جامعه جهانی طی دهه ها بحث و گفتگو و جمع بندی تجارب گوناگون بشری توانسته چگونگی ورود و دخالت در حوزه خصوصی و حد و مرزهای آن را برای جلوگیری از فجایع انسانی که در این حوزه اتفاق می افتد تاحدودی مشخص کند.
پانوشت:
[
1] جنبش یک میلیون امضاء: روایتی از درون ، نوشین احمدی خراسانی، شهریور 1386