Über mich

Mein Bild
به همه زنانی که از نابرابری در رنجند برای لغو کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان متحد شويم! ای هم جنس و هم تبار من! بیا آگاه باشیم- بیا استوار همچون سخره ها و پرشور چون پیوند رودهای خروشان برای رفع تبعیض و برابر حقوقی از یکدیگر حمایت کنیم. ما انسانیم وتمامی حقوق انسانی" حق مسلم" ماست . قطعا روزی می رسد که میلیون ها زن ایرانی ابعاد تحقیری را که روزانه بر آن ها می رود، درک کرده و دیگر آن را تحمل نمی کنند. روزی می رسد که میلیون ها زن می دانند، چگونه بر سرنوشت خود حاکم شوند. یکی از وظایف مهم جنبش زنان در شرایط کنونی، ارتباط و تماس با این نیروی میلیونی است تا بتواند به اعتراض خود نسبت به قوانین ضد زن، جنبه واقعی و عملی دهد. تا زمانی که نیروی پایه ای زنان پشت جنبش زنان نایستد، هیچ قانونی تغییر نخواهد کرد .باید یک میلیون امضاء را به یک میلیون فریاد تبدیل کرد

Sonntag, 16. November 2008

"باغ سنگی" در پناه زنی بی پناه




"باغ سنگی" در پناه زنی بی پناه

منصوره شجاعی / عکس : علی گلشن-20 آبان 1387
مدرسه فمینیستی: آن زمان که شاه وحسن ارسنجانی دست در دست هم انقلابی چنان "سفید " را طراحی می کردند که رد پایی از توده های مردمی در آن یافت نمی شد و با این انقلاب قصد آن داشتند که زنان را نیز سفید بخت و عاقبت به خیر کنند ، نمی دانستند که زنی بی پناه را پشت سر به جا گذارده اند که پس از گذشت نیم قرن نه تنها عواقب آن انقلاب، سفید بختش نکرده بلکه هیچ انقلاب دیگری نیز هنوز به فریاد دادخواهی اش پاسخی نداده است .
در استان کرمان راه سیرجان را که پیش می گیری ، میانه های راه، در روستایی به نام "بلورد"(Balvard)، زنی از اهالی این ده سالهاست چشم به راه مسافرانی است که برای دیدن باغ سنگی "درویش خان اسفندیارپور" از راه برسندو به حکایت شگفت او ازاین باغ خشک و عبوس و خاطره پریشان احوالی درویش خان پس از اصلاحات ارضی گوش دهند. زنی که یکه و تنها درحفظ این میراث بکر و نقل خاطره آن سالها تلاش کرده است.
اصلاحات ارضی در ایران به طور مشخص از سال 1340 آغاز شد اما با توجه به سیاست ها و جهت گیری های رژیم ونیز توزیع ناعادلانه زمین ، مانند بسیاری از اصلاحات دیگر در آن زمان، عقیم ماند. این اصلاحات که بعدها به طوررسمی "انقلاب سفید" ویا "انقلاب شاه و مردم" نام گرفت دارای یک منشور شش ماده ای بود که شامل اصلاحات ارضی ، اعطای حق رای به زنان ، ملی کردن جنگلها ، فروش کارخانه های دولتی به بخش خصوصی ، سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات وتشکیل سپاه دانش بود. بحث اصلاحات ارضی و زنان مهم ترین مواد این منشور بود. اصلاحات ارضی درزمانی که حسن ارسنجانی وزیر کشور دولت امینی بود انجام شد. ارسنجانی خود از روزنامه نویسان نسبتا رادیکال آن زمان بود که از دهه 1320 در کنار دیگر نیروهای مترقی مدافع اصلاحات ارضی بود. (1).
با اجرای برنامه اصلاحات ارضی قرار بود که نظام فئودالی سنتی تا حدود زیادی برچیده شود و ملاکان بزرگ مجبور شوند که زمین های خودر ا به دولت واگذارکنند ودولت زمین را در میان رعیت ها تقسیم کند و آنان نیز به عنوان دهقانان مستقل برای رونق کشاورزی کشور به تلاش برخیزند. اما ادامه و پایان ماجرا به این خوشی و خرمی هم نبود.
از آنجا که اکثر دهقانان عمیقا به این اصلاحات باور نداشتند و از توانایی های لازم برای اداره زمین کشاورزی خویش برخوردار نبودند ودولت نیز حمایت های لازم را اعمال نکرد ،بیشتر آنها مجبور به فروش زمین و مهاجرت به شهرهای بزرگ شدند.
از نظر سیاسی ، ظاهرا اصلاحات ارضی باهدف تفویض قدرت اقتصادی به جوامع فقیر روستایی انجام می شد تا بدین گونه از انقلاب توده های روستایی جلوگیری به عمل آید. آنچنان که درویتنام جنوبی و ونزوئلا شاهد بوده ایم.
از نظر اجتماعی نیز تاحدودی امید آن می رفت که ساخت دوگانه جامعه که بر مبنای تقسیم مالکان ورعایا بود تقریبا به ساختی همگن بدل شود.
از نظر اقتصادی اما، از آنجا که هر کشاورز خرده پا برطبق سلیقه و توان خود و بی اعتنا به نیازهای کلان اقتصاد کشاورزی کشور به کاشت و برداشت بي رويه وبعدها نیز به فروش زمین های زراعی برای ساخت وساز روی آورداصلاحات ارضی از یک سو موجب تضعیف اقتصاد کشاورزی شد و از سوی دیگر موج وسیع و بی رویه مهاجرت به شهرهای بزرگ را سبب گشت.
در این میان سیاست توسعه ناموزون وبی تناسب دولت در نادیده گرفتن وضعیت خوش نشینان ،خرده مالکان موجب حق کشی و بی عدالتی به شکلی دیگر در جوامع روستایی شد.
گروهی که ازمالکان بزرگ و وابسته به خانواده سلطنتی بودند با استفاده از طرح های کشت و صنعت و کشاورزی مکانیزه بیش از پیش متمول شدند.
گروه کشاورزان مستقل شامل برخی از مالکان کوچک سابق و نیز خانواده هایی که براثر اصلاحات ارضی صاحب زمین شده بودند گاه به دلیل نداشتن زمین کافی و امکانات، نه تنها مرفه نبودند بلکه خوداتکایی نوید داده شده را نیز به دست نیاورده بودند و فقط 17% جمعیت روستایی دارای زمین و امکانات کافی برای گذران زندگی بود.
گروه مزدوران روستایی غالبا ازخوش نشین ها و چادرنشینان سابق بودند که راه های کوچ آنان مسدود شده بود و اصلاحات ارضی شامل حال آنها نشده بود. و ازراه کار درکشتزارها ، شبانی ، مزدوری درکارخانه های کوچک و یابه عنوان کارگر ساختمانی به سختی امرارمعاش می کردند.(2)
"درویش خان اسفندیارپور" براساس توضیح ها و حکایت های "مهر اعظم"، عروس او ، متعلق به گروه کشاورزان مستقل و خرده مالکی بود که اصلاحات ارضی نه تنها مکنت حاصل از کشاورزی مکانیزه و خودکفایی را برایش به ارمغان نیاورد بلکه به سبب ضربه هایی که از برخورد های دولتی بر روح و روانش وارد شده بود به کوه و صحرا زد و مجنونی پیشه کرد .
او که بااز دست دادن املاک خویش و از بین رفتن خانواده بزرگ اربابی دیگر نه توان آغازی دوباره داشت و نه امکان اداره آنچه مانده بود ، به کوه زد و نقل است که تا هفته ها برنگشت.
درویش خان تاحدودی درگفتار و شنوایی دچارمشکل بود وبه همین دلیل نگرانی اطرافیان بیشتر بود. پسر وعروس اش نیز نتوانستند رد ونشانی از او بگیرند.
تا آن که سرانجام پس از دو هفته به ده برمی گردد در حالی که خورجین و کوله ای بسیار سنگین را کشان کشان باخود به ده می آورد. سوغات غیبت چندین روزه او سنگ های بزرگ و درختان خشکی بود که ازدل کوه کنده بود و به مرارت با خود آورده بودتا که درتکه زمینی که برایش مانده بود باغی سنگی را بنا نهد که :" دیگر هیچ غدار وستمگری نتواند از او باز پس ستاند " و این جمله ای است که درکنار سنگ قبرش نوشته شده ، سنگی بر گوری در همسایگی باغ بی برگی...
باغ سنگی خیلی دور نیست و نگهبانی دارد که خیلی هم "غریبه" نیست. سال هاست که "مهراعظم" امیدآن دارد که مسافران تک و توک این باغ ،حکایت تنهایی او و این باغ را سوغات سفر خویش سازند و دیار به دیار ببرند تا که شاید دلسوز و قدم خیری پا پیش نهد و باغ خشک و درختان پوسیده اش را به توجه و آمد ورفت، رونق و تازگی عطا کند.
"مهراعظم" عروس درویش خان ،به تلخی چنین می گوید: " سال ها پیش کسانی با دوربین فیلمبرداری و عکاسی می آمدند و می رفتند اما انگار این فیلم ها و عکس ها را هیچ یک از مسئولان مملکتی ندیده اند و هیچکس برای حفظ این باغ قدمی پیش نگذاشته است."
نگاهش می کنم. چهره خسته و نومیدی که پیدا نیست آیا غم از دست رفتن باغ خشک سنگی را دارد، یا غم خشکسالی دامنه های سبزنامانده "بلورد" را که در این بهاربی باران له له می زدند وشرمسار دام های گرسنه آرام آرام ترک بر می داشتند.
" در این سال خشک و با مصیبت از بین رفتن دام ها من بازهم دنبال این قضیه هستم .میرم سیرجان میرم به اداره میراث فرهنگی میرم به رئیس و روسا میگم بابا این باغ اگر دست خارجی ها بود تا حالا همه دنیا را جمع کرده بودند که بیایندبه تماشا و کلی شهرت و پول و مسافرخارجی می آورد. حالا اینجا فقط من هستم و این باغ که کم کم داره از بین میره؛ شوهرم هم که توی این خشک سالی فقط فکر سیرکردن شکم بچه هاست. تازه بعضی وقت ها به من هم میگه که از خیرش بگذرم"
به تماشا بنشینیم دو قربانی را در کنارهم، هریک به تیمار دیگری . اصلاحاتی که انقلاب سفید نام گرفت. انقلابی بدون حضورتوده های مردم که بیش از هرچیز بر دو مبنا استوار بود : زنان و اصلاحات ارضی ؛ و اینک پس از گذشت نزدیک به نیم قرن نه زنان را حاصلی چشمگیر از آن به دست آمد و نه اراضی به تاراج رفته، کشاورزی را رونق بخشید. زن و زمین ، زن و زمین مادر، هریک به تیمار دیگری!
واینک این زن بی پشتیبان، درپی پشتیبانی از اثری که می تواند به عنوان میراث فرهنگی کشورش محسوب شود به مراکز مختلف سر می زند و دست خالی برمی گردد.
" پدرشوهرم این سنگ ها و درخت ها را مثل بچه خودش دوست داشت وقتی خوشحال بود براشون آواز میخواند و کل می کشید ، وقتی غمگین بود بغلشون می کرد و باهاشون حرف می زد و وقتی عصبانی بود با چوب می افتاد به جونشون و بعد هم از کتک زدن اونا پشیمون می شد و گریه می کرد و من تنها کسی بودم که می رفتم و دلداریش می دادم و چوب را از دستش می گرفتم که بچه هاشو نزنه(!!) فقط یک مادر می فهمه که اون خدابیامرز چطوری مواظب این بچه هاش بود".
دربازگشت از سفر، پسرم با شنیدن این حکایت، از فیلم مستند داستانی "پرویز کیمیاوی "درباره این باغ و بازنمایی گوشه هایی از زندگی درویش خان برایم گفت و منظری دیگر ازاین باغ را نشانم داد.تاریخ ساخت فیلم به پیش از انقلاب برمی گشت.
کنجکاو شدم و درپی به دست آوردن اطلاعات بیشتر به سراغ پیش کسوتان سینما رفتم. " امید روحانی " اولین خاطره ای که با شنیدن نام فیلم به یادش آمد صحنه سماع درویش خان هنگام سرخوشی از تماشای باغ بود. او چنین نقل می کند: " این فیلم هیچگاه اکران عمومی نشد. و فیلمی بود که بیشتر به حالات درونی مردی می پردازد که تصمیم به ساختن چنین فضایی گرفته و بیشترسعی در نقب زدن به اندرون این مرد دارد تا کشف کند که چه چیزی جدا از خشم و عصبیت از دست دادن زمین و املاک ، او را وادار کرده که چنین باغی بسازد و فیلم بیشتر جنبه روان شناسی اجتماعی دارد تا پرده برداری از ظلم ها و ماجراهای سیاسی و ارضی پس پشت آن ".
"رزیتا شرف جهان" نیز از نمایش ویدیو آرت "شراره زندیان " درموزه هنرهای معاصر در دوران اخیر می گوید که براساس فیلم کیمیاوی تهیه شده بود. و اینکه درکنار نمایش ویدیو آرت، عکس هایی از باغ را نیز به درختانی خشک آویخته و به تماشا گذاشته بودند.
آداب شکر به جا می آورم که پیش از این نیز مستنداتی از این اثرشگفت ساخته شده و حداقل جامعه هنری را کم و بیش از آن آگاهی بوده است. پس از منظر هنری تاحدودی ادای دین شده است. اما تنهایی مهراعظم در حفظ باغی که اسفندیار خان پیش از مرگش به اوسپرده، همچنان باقی است: "توی اداره ها وقتی می بینندکه من هی می رم و می آم بعضی وقتها الكي امیدوارم می کنند اما بیشتر وقتها میگن شما مگه شوهر وبچه نداری که همه فکر وذکرت شده این باغ؟ مگه چندتا درخت خشکیده و یک خروار سنگ و قلوه سنگ چقدر ارزش داره که شما خونه وزندگی و شوهر وبچه ات را ول می کنی هی می آی توی این اداره ها"
دربازگشت ازاین محل همه سکوت کرده ایم . بخشی ازاین سکوت بی تردید نیازی است برای هضم شگفتی این منظره بدیع و بخش دیگراندیشیدن به پرسشی است که شاید در ذهن همه ما کم وبیش شکل گرفته بود : اسفندیار خان این باردرسفر خویش نقشه ساختن کدام باغ را می کشد؟ اگر ارباب بوده و ستمگر شاید باغ آتشی می سازد و خود نه نگهبان که شعله ور درمیان آن می نشیند. و اگر زارع مستقل و ارباب غیر ستمگر بوده، باغی با درختان سبز سیب و نهرهای روان بنا می نهد که هرگز چپاول وخشک سالی بر آن حادث نمی شود... اما، حکایت دیگری هم در آن سکوت غریب مرا به اندیشیدن وا داشته بود : حکایت باغی که عواقب و پس لرزه های انقلاب سفید موجب برپایی اش شد و نگهبانش زنی است که "غریبه" نیست، او آشنای تاریخ پرتلاش زنانی است که قرار بوده با انقلاب سفید و انقلاب های پس از آن به آزادی حقوقی و امنیت اجتماعی دست یابند اما هنوز تنها و بی پناه در پی آن چیزی است که نیم قرن پیش به او وعده داده بودند.
پانوشت ها:
1.ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی .یرواندآبراهامیان.ترجمه کاظم فیروزمند،...(ودیگران) .تهران : نشرمرکز. 1377.ص.384.
2. همان. صص.392-393
* باسپاس از "علیجان آبکار" که امکان بازدید از این محل را برایمان فراهم ساخت.



-->

Montag, 3. November 2008

با کشورم چه رفته است



رفیق سعید سلطانپور

با کشورم چه رفته است با صدای رفیق سعید سلطانپور


با کشورم چه رفته است

با کشورم چه رفته است

که زندان ها

از شبنم و شقایق

سرشاراند

وبازماندگان شهیدان

انبوه ابرهای پریشان وسوگوار

درسوگ لاله های سوخته

می بارند

با کشورم چه رفته است

که گل ها هنوز

سوگوارند

با شور گردباد

آنک

منم

که تفته تر از گردبادها

در خارزار بادیه می چرخم

تا آتش نهفته به خاکستر

آشفته تر ز نعره ی خورشید های تیر

از قلب خاک های فراموش

سرکشد

تا از قنات حنجره ها

موج خشم و خون

روی غروب سوخته ی مرگ پرکشد

این نعره ی من است

این نعره ی من است

که روی فلات می پیچد

و خاک های سکوت زمانه ی تاریک را

می آشوبد

و با هزار مشت گران

بر آب های عمان می کوبد

این نعره ی من است

که می روبد خاکستر زمان را

از خشم روزگار

بعد از تو ای

ای گلشن ستاره دنباله دار اعدام

ای خسرو بزرگ

که برق و لرزه در ارکان خسروان بودی

ای آخرین ستاره

خونین ترین سرور

در باغ ارغوان

در ازدحام خلق

در دور دست و نزدیک

من هیچ نیستم

جز آن مسلسلی که در

زمینه ی یک انقلاب می گذرد

و خالی و برهنه و خون آلود

سهم و سترگ و سنگین

در خون توده های جوان

می غلتد

تا مثل خار سهمناک و درشتی

روییده بر گریو های گل سرخ

آینده را بماند در چشم روزگار

یاد آور شهادت شوریدگان خلق

در ارتش مهاجم این نازی ،این تزار

ای خشم ماندگار

ای خشم

خورشید انفجار

ای خشم

تا جوخه های مخفی اعدام

در جامه های رسمی

آنک

آنک هزار لاش خوارای خشم

مثل هزار توسن یال افشان

خون شهید بسته است

بر این ویران

دیگر ببار

ببار ای خشم

ای خشم

چون گدازی آتشفشان ببار

روی شب شکسته استعمار

اما دریغ و درد

که جبریل های اوت

با شهپر سپید

از هر طرف فرود می آیند

و قلب عاشقان زمان را

با چشم و چنگ و دندان

می خایند

و پنجه های وحشت پنهان را

با خون این قبیله

می آلایند

با این همه شجاع

با این همه شهید

با کشورم چه رفته است

که از خاک میهن گلگون

از کوچه های دهکده

از کوچه های شهر

از کوچه های اتش

از کوچه های خون

با قلب سربداران

با قامت سیام

انبوه پاره پوشان

انبوه ناگهان

انبوه انتقام

نمی ایند

چشم صبور مردان

دیریست

در پرده های اشک نشسته است

دیریست

قلب عشق در گوشه های بند

شکسته است

چندان ز تنگنای قفس

خواندیم

که از پاره های زخم

گلو بسته است

ای دست انقلاب

مشت درشت مردم

گل مشت آفتاب

با کشورم چه رفته است

Mittwoch, 8. Oktober 2008

روز بین المللی کودک


روز بین المللی کودک
و
سرنوشت امروز و فردای بچه هایمان

امروز روز کودک است، 54 سال پس از نامگذاری این روز در سازمان ملل متحد (1954)، بنام "روز کودک"، شاید بهانه ای باشد که به سرنوشت بچه هایمان بیشتر بیاندیشیم !
دیروز با فتوای مذهبی و بدون کوچکترین فکر و اندیشیدنی تنها برای تبعیت از این گفته، "که اسلام به سرباز نیاز دارد" و چون از زبان امام خمینی بیرون آمده بود به رشد جمعیتی متجاوز از 4% درصد رسیدیم. بچه ها بدنیا آمدند، چون برای رفتن روی "مین" مورد نیاز بودند. نتیجه آن شد که در طی زمانی 8 ساله متجاوز از یک میلیون و دویست هزار نفر کشته و معلول جنگ برایمان باقی ماند و بدون اینکه کوچکترین مسئولیتی در قبالشان احساس کنیم.
آنروزها که روزهای گرم انقلاب بود و همه بدنبال تصویری از بهشت آینده، آقای خاتمی رئیس جمهور پیشین که در آن زمان مسئولیت دفتر تبلیغات جنگ را عهده دار بود "کلید بهشت" طراحی می کرد و به گردن همان بچه ها می انداخت که با مغز شوئی کامل مستقیم به بهشت سرازیر گردند و در زمینه های دیگر، فکری برای بقیه مسئولین وجود نداشت که تغذیه، مدرسه، لباس و کفش و پوشاک و تعلیم و تربیت این بچه هائی که دستور بوجود آمدنشان را صادر کرده ایم چه خواهد شد!
امروز بر اساس داده های آخرین سرشماری کل کشور در سال 1385 نزدیک به حدود بیست و سه میلیون نفر از آنان یعنی 32% درصد کل جمعیت ایران را کودکان 18 ساله و کمتر تشکیل می دهند، متاسفانه مسائل و مشکلات بچه هایمان یکی دو تا نیست :
نمی توانیم شکم آنها را سیر کنیم (چهارده میلیون زیر خط فقر هستند و بگفته مسئولین بیشترشان شب گرسنه می خوابند).
امکان تعلیم و تربیت حتی با آموزش های ارتجاعی جمهوری اسلامی نیز برایشان وجود ندارد. حدود 5/3 میلیون کودک و نوجوان خارج از چرخه تحصیل قرار دارند که و از این تعداد یک میلیون و 700 هزار نفر کودک کار هستند.(روزنامه سرمایه مهرماه 1387)
بر اساس آمار سرشماری سال 1385 کل کشور، 260339 کودک کمتر از 14 سال در ایران مشغول بکار هائی هستند که بیشترینش سنگین و طاقت فرسا نامیده شده است و این در حالی است که در قانون کار جمهوری اسلامی کار کودکان در این سنین ممنوع است و مقامات رژیم از این مسئله نیز ناآگاه نیستند که آنان را در آمار به حساب می آورند و بسیاری از آنان نان آور و سرپرست خانواده هم می باشند.
با تبعیضی بیشتر، دختران خردسالمان را بدلیل دختر بودن از بازی های دسته جمعی و ورزش های میدانی محروم می کنیم که باعث گردیده است بدلیل فقر حرکتی دچار بسیاری از ناهنجاری ها و مشکلات فیزیکی نیز بشوند.
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و فتوای شرعی، آنها را مجبور به ازدواج می کنیم که براساس نتایج آخرین سرشماری در میان همین دختر بچه ها و پسر بچه های کمتر از چهارده ساله تعداد 15621 نفر طلاق گرفته و بیوه و اظهار نشده اعلام شده است.

آمار سرشماری کل کشور در سال 1385 برحسب زناشوئی و جنس وسن در گروه سنی 10 -14 سال
کل جمعیت یکبار ازدواج کرده دارای همسر همسر فوت شده طلاق گرفته اظهار نشده
کل 78004 62383 4437 5160 6024
زن 53831 43090 2282 2459 6000
مرد 24173 19293 2155 2701 24

نا گفته نگذاریم که بدلایل زیر آمار واقعی این بچه ها بمراتب بیشتر از رقم اعلام شده بالاست:
o آمارهای جمهوری اسلامی آمارهای حکومتی و غیر قابل اعتماد هستند.
o در همین گروه سنی 10 – 14 سال 55439 نفر دیگر هم هستند که وضعیت خود را اعلام نکرده اند
o بدلایل فرهنگی مردم طلاق و بیوه گی دختران خود و خاصه زمانیکه دارای سنین پائین باشند را اعلام نمی کنند.
این بچه ها را علی رغم امضاء کنوانسیون حقوق کودک که در تاریخ 22 تیر 1373 مورد تصویب دولت جمهوری اسلامی واقع شده است بکار های سخت بدنی می گماریم :
o در گروه سنی 10 – 14 سال بر اساس آخرین نتایج سرشماری 260339 نفر بطور رسمی و اعلام شده شاغل و بیکار هستند.
o در گروه سنی 15 – 19 سال 1894732 نفر شاغل و بیکار رسمی و اعلام شده هستند.
تمامی این مجموعه آمار و ارقام :
جدای از آن بچه های است که در خیابان ها بکار و کسب در آمد مشغول هستند.
جدای از آن بچه های است که در باند های قاچاق و مواد مخدر فعال می باشند.
جدای از آن بچه های است که مورد اجاره و فروش قرار می گیرند.
جدای از آن بچه های است که مورد تجاوز و دیگر بهره برداری ها واقع می شوند.
جدای از آن بچه های است که به شیخ نشین های خلیج فارس صادر می شوند و گهگاه جنازه های آنها را باز می گردانند
جدای از آن بچه های است که در زندان بسر می برند.....
جدای از آن بچه های است که به جرایم مختلف بدار آویخته می شوند
جدای از آن بچه های است که هیچکس از آنها کوچکترین اطلاعی در دست ندارد و...،
و باز هم به این سئوال اصلی باز می گردیم که برایشان چه کرده ایم، با آنها چه کرده ایم، چه باید می کردیم و چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟
آیا امروز در حکومت جمهوری اسلامی می توانیم سازمانی، فردی، مسئولی را پیدا کنیم که گوش شنوائی برای شنیدن وضعیت امروز و فردای کودکانمان را داشته باشد؟ و بشنود که امروز بچه هایمان در چه وضعیتی هستند و ما چه وظیفه و مسئولیتی در قبالشان احساس می کنیم؟
آیا کسی در حکومت جمهوری اسلامی بدین مهم اندیشیده است که اگر همین امروز نتوانیم برای بچه هایمان کاری انجام دهیم، نه تنها فردا دیر است که ساختار جامعه فردا را نیز دچار گسترده ترین مشکلات خواهیم کرد، چرا که اگر کودک امروز در یک وضعیت نامتعادل رشد کند چه انتظاری می توان داشت که سازنده فردایمان باشد ؟
حق و حقوق بچه هایمان بطور کامل فراموش شده است، دنیائی که مردمانش و حاکمینش تصور بر آن داشتند که "هر آنکس که دندان دهد، نان دهد" سالهای درازی است که بپایان رسیده است، امروز کودکان برای اینکه بتوانند به یک رشد متناسب برای داشتن مسئولیت های فردایشان برسند باید بتوانند از حقوقی برخوردار باشند.
پیمان نامه جهانی کودک تاکید می کند :
که تمامی افراد کمتر از 18 سال باید تحت حمایت باشند.
که هر کودکی باید بتواند عقاید و افکار خود را بیان کند و مورد شماتت و تمسخر واقع نگردد.
که بر خورداری از شرایط مناسب برای زندگی حق هر کودک است.
که زندگی در یک محیط سالم حق هر کودک است.
که هر کودک حق آموختن دارد و باید شرایط انجام آنرا فراهم نمود و اگر در آموختن ضعیف هستند نباید مورد تحقیر و تمسخر قرار گیرند و باید شرایط بهتر را برایشان فراهم آورد.
که کودکان کمتر از 15 سال نباید در جنگ شرکت کنند.
که زندگی در یک محیط سالم حق هر کودک است.
که کودکان حق بازی و شاد بودن را باید داشته باشند و...،
امروز ما کجا قرار داریم؟ در چه موقعیتی هستیم؟ چه کارهائی باید انجام دهیم و در آینده ای نه چندان دور به کجا باید برسیم که نگرانی برای فردایمان نداشته باشیم.

هشداری است دقیق و عمیق و قابل اندیشیدن و با امید های بسیار برای فردای بهتر بچه هایمان.

دکتر حسین لاجوردی
انجمن پژوهشگران ایران

Montag, 7. April 2008

روناک و هانا را آزاد کنید


بیانیه ۵۰۰ فعال مدنی،سیاسی،دانشجویی و زنان در اعتراض به ادامه بازداشت "روناک صفازاده" و "هانا عبدی
×××
فرانک آیینی
آینده آزاد
ویکتوریا آزاد
امیر امیرگلی
دکتر مرتضی اسفندیاری
مهدی افشارنیک
شیرین احمدی
علی احمد
شهلا ابهری
دکتر مرتضی اصفهانی
پروین اردلان
سالار آشنا
عباس امیر انتظام
ندا اسدی
فاطمه احمدی
فراست اصغری
فرشته اصغری
فاطمه اصغری
فاتح اصغری
قاسم اصغری
چنور اصغری
صلاح امانی
وفا امانی
ماریا امانی
عطا امانی
علی امانی
فرهاد امانی
فریده امانی
فرشته امانی
عایشه اصغری
فواد اولیایی
صبور ابراهیمی
محمود ابراهیمی
مستوره اسدی
مصطفی امانی
گلاله امانی
صلاح امانی
طاهر امین زاده
دلشاد اصغری
سید علی اصغری
صنور اصغری
سید حسام اصغری
سوما اصغری
سمیه اصغری
سمیه اسدی
ژاله اصلانی
ایران ابراهیمی
پیمان ابراهیمی
رویا امانی
اسعد اولیایی
الهام اسدی
الاهه اسدی
آفاق اسدی
آکام امانی
ماریا امانی
گلاویژ ایوبی
گلاله امانی
قاسم اصغری
قانع اصغری
محبوبه اصغری
ملیحه اصفری
محمد شریف اسدی
امید احمدی
سمیه آذری
شهین اصغری
شادی اولیایی
شهین ابراهیمی
شهرام ابراهیمی
شلیر اصلانی
شرمین اصلانی
کاوه ابراهیمی
حمیرا اصغری
رابعه اصغری
هاشم اصغری
داوود اولیایی
جهان اولیایی
ژوان اسدی
حیدر ابراهیمی
جیران ابراهیمی
صادق ابراهیمی
شهین امینی
آراس
بهروز امین پور
شاهرخ ارژنگی
عبدالله باینچویی
علی الدین باینچویی
الاهه باینچویی
الهام باینچویی
نافع باینچویی
ناصح باینچویی
نظام باینچویی
شهلا باینچویی
شمسی باینچویی
هلاله برزنجی
علی بهمنی
صبری بهمنی
سلیمان بوبکری
نادره باینچویی
مهناز باینچویی
شهناز باینچویی
کامل باینچویی
جمیل باینچویی
نیلوفر بیضایی
زهرا بایزیدی
زینب بایزیدی
لیمو بایزیدزاده
ناصر برزویی
سما بهمنی
زیبا بختیاری
زیبا بایزیدی
سلیمان بایزیدی
زهرا براخواسی
نگین پوردلیل
پرستو پیرا
ماجد پاشایی
عسل پیرزاده
بیژن پیرزاده
زینب پیغمبرزاده
شیدا پورمند
معصومه تقی پور
شورش تباشیر
علی رضا جابری
محمد جم
علی جواهری
شیرکوه جهانی
سیمین چایچی
مسعود حیدریان
دکتر حمید حمیدی
فرزاد حمیدی
حسن حسینی
محمد حسین زاده
مریم حسن پور
آفاق حمدی
آزاده حسینی
احمد حمدی
اسعد حسینی
پری حمدی
سحر حمدی
سید برهان حسینی
سید توفیق حسینی
سید محمد حسینی
سید حسن حسینی
سید اسعد حسینی
سید اسدالله حسینی
سید جعفر حسینی
سید علی الدین حسینی
شادی حسینی
رئوف حسینی
هیرش حسینی
کوروش حسینی
صدیق حسینی
رفیق حسینی
ملک حسینی
ملوک حسینی
مسعود حیدری
مهران حمدی
میلاد حمدی
عایشه حمدی
شهلا حمدی
شیدا حمدی
کاروخ خالد
پروین خالدی
سوران خدری
هه لو خلیلی
سوران خدری پور
سوگل خدایاری
شب بو خوش اقبال
سروه خان زاده
فرمیسک خان زاده
اکرم خیرخواه
نوشین خراسانی
عباد دخت
مسعود دستگزیده
کژال درخشانی
شایسته دستبسته
شهلا دباغی
نسرین درستکار
زانیار درستکار
امین درستکار
سعید درستکار
ایوب درستکار
ادریس درستکار
بیان دهمست
بدیعه درستکار
رحمان درویشی
محمد درویشی
روش درستکار
حیدر درستکار
عبدالله دهقان
حمیرا دهقان
یدالله دهقان
حباب دهقان
زمان دهقان
ناصر دهقان
عبدالله درویشی
نشمیل درستکار
اسرین درستکار
غریب درستکار
منصور درستکار
پروین ذبیحی
شهلا رشیدی
رضا رجبی
سامان رسول پور
غفور رسول پور
منیره رحیم زاده
جعفر رهشی
سوران رهشی
سروه رشیدی
آرام راوند
منصور راوند
نادره راوند
کژال رحیمی
سعادت روخوش
تمام روخوش
ثانیه روخوش
محمد سعید روخوش
فرهاد روخوش
خالد روخوش
کاوه روخوش
شیدا روخوش
شیوا روخوش
عثمان روخوش
طالب روخوش
بهیه روخوش
کژال رشیدپور
شب بو روراست
آزاد روراست
مقصود رنجبر
کاوه رضاقلی
دیوید رویس
هیرو زبیری
ناهید زارعی
آمانج زندی
عباس زرین تاج
لادن زمانی
شهلا زارعی
شریف زندکریمی
مصطفی زاهدی
مهین زارعی
سیروان زندی
عفت سیجانی
روخان ستایش
فرود سیاوش پور
هیوا سلیمی
ریبوار سلیمانی
رزگار سلیمانی
حصیبه ساوجی
امید سهرابی
آزاد سلیمانی
نسرین ساعدی
آزاد سرخابی
بهزاد سرخابی
اوین ساعدی
سهراب سالمی
عرفان ساعدی
محمد ساعدی
فاطمه شایخی
محمود شعبانی
محمد شعبانی
صالح شریفی
حبیب شیخی
خلیل شیخی
مرضیه شعبانی
امیر شریفی
حمید شریفی
آرزو شریفی آذر
الاهه شعبانی
امین شیخی
بتول شعبانی
پرشنگ شعبانی
سیف الله شعبانی
شمس الله شعبانی
زینب شعبانی
فتح الله شعبانی
کژال شعبانی
کژال شیخ محمدی
نادر شاملو
منوچهر شفایی
دکتر برزو شکوهمند
مهناز صفا
شوان صابرمصطفی
لیلا صحت
فرید صفازاده
ژیلا صلواتی
رویا صفازاده
فایزه صالحی
منصور صوفی
مهناز صفازاده
آزاد صفایی
فریدون صفازاده
صباح صادقی
فردین صلواتی
افشین صلواتی
بهزاد صدمی
دنیا صیدمرادی
شریفه صیدمرادی
پویا صیدی
رویا طلوعی
شیدا طه
شورش طهماسبی
جمشید عباسی
سارا عمر
شهرام علی محمدی
سوران عسکری
سیوان عبدی
سیران عبدی
سیروان عبدی
سونیا عبدی
سیمین عبداللهی
سحر عزیزی
سلیمان عبدالکریمی
حبیب الله عبدالکریمی
پروین عبدالکریمی
بشیر عباسی
شریفه عبدی
شیدا عزیزی
شریف عبدالکریمی
عبدالله عبدالکریمی
زاهد عبدی
صابر عبدی
فریدون عزیزی
فرید عبدی
گلاویژ عبدالکریمی
محمد سعید عبدالهی
فاطمه علایی
اسرین عبدی
عطرین عبدی
عبدالله عبدی
عثمان عنایتی
مهدی عبدالهی
ماریا عبدالهی
گله عبدالهی
یحیی عبدالکریمی
گلاویژ عبدالکریمی
امید عبدی
اکرم عزیزی
الهام عزیزی
امین عبدالهی
آمنه عبدالکریمی
سوران عبدی
روقیه علی پور
جلیل علی پور
گوران عبدالهی
سیروان عبدالکوند
آمانج عزیزکندی
فاطمه علایی
جمشید عزیزی
سوران عسکری
سلیم عبدی
نیلوفر عبدالهی
نریمان عبدالکریمی
هادی عبدالهی
صالح عبدالهی
مسعود عبدالکریمی
مژده عبدی
محمد حسین عبدالکریمی
کاوه عمرسلامی
زهره عنایتی
جهان عصمتی
فرانک عینی
کاوه فتاحی
آروین فیروزی
کاوه فرجی
شمسی فتاحی
شرمین فیروزی
فواد فلاحی
رضا فیروزی
رویا فتاحی
داوود فتاحی
نصرت فتاحی
محمود فتاحی
محمد فتاحی
احمد فتاحی
امید فتاحی
رویا فتاحی
شیوا فرج پور
نسرین فرازی
قمری فرازی
ثریا فلاح
هدایت قادری
کاوه قریشی
امین قربانی
جمیل قربانی
زمانه قربانی
معصومه قربانی
زعفران قربانی
ناسح قادری
ناسح قدسی
کاوه کرمانشاهی
مریم کبکی
زاهد کبکی
آسو کبکی
اقبال کبکی
سیران کبکی
لیلا کبکی
فاطمه کبکی
مریم کبکی
سیف الله کرمی
عباس کمانگر
ابراهیم کرمی
آزاد کریمی
کژال کریمی
ناصر کرمی
ربابه کرمی
نصرالله کرمی
پری کریمی نیا
لیلا گفتاری
فرشته گل پرور
کوروش گل نام
عثمان کرد
عمار گلی
عامر گلی
فاطمه گفتاری
اسرین لطفی
احمد لطفی
مژگان لطف الهی
فرید میرزایی
رشید مرادی
اسعد مهری
پیمان مهری
پیروزه مهری
محمد مهری
رضوان مهری
سیروان مهری
شادی مهری
محمد مهری
علی مهری
کیوان مهری
لقمان مهری
کژال محمدی
پیروزه مروارید
زانیار محمدی
سروه مقصودی
واحد مرادی اقدم
فرزاد محمدی
شهین میرزایی
کژال محمدی
صابر محمدی
پاینداز محمدی
کمال مرادی
حسن میرزایی
خاتمه میرزایی
هاجر محمدزاده
نسرین محمدی
نسرین مصلح آبادی
علی مرادی
انور محمدی
حمدی محمدی
روژین محمدزاده
زمانه محمدزاده
خالد محمدزاده
ریبوار محمدزاده
روژین مرادی
شیرکوه محمودی آذر
شهرام محمودی
کژال منوچهری
محمد محمدی
اسرین محمدی
ژینا مدرس گرجی
شیلان مقدم
کاوان مرزبان
آزاد مرادیانی
منیژه مرعشی
محمد ملوان
شیرین مومنی
پارسا کرمانجیان
غفور محمدی
شهین محمدی
عبدالرحمان مهابادی
ناهید میرحجاج
عبدالله موسی
داوود نیرومند
ادریس نجفی
شیلان نادری نژاد
سیف الله نوری
عبدالله نادری نژاد
فاطمه نوری
یدالله نوری
مولود نادرپور
بهار نارین دژی
یدالله نصیری
مریم نصیری
زلیخا نوری
لیلا نازاری
آرش نصیری اقبلای
حجت نارین دژی
حمیرا نورانی
ناصر نیچلانی
شیوا نظرآهاری
آزاد ولدبیگی
آرمان وفایی
انور ولیدی
هیوا ویسی
فریدون وفایی
پیمان وفایی
سحر وفایی
اکرم هاشمی
انور هاشمی
اقبال هاشمی
جمیل هاشمی
چیمن هاشمی
سلیم هاشمی
شهناز هاشمی
صالح هاشمی
غیاث هاشمی
عمر هاشمی
مهوش هاشمی
بنفشه هاشمی
صبری هاشمی
نشمیل هاشمی
فواد یاراحمدی
آژوان یزدانی

Dienstag, 18. März 2008