Über mich

Mein Bild
به همه زنانی که از نابرابری در رنجند برای لغو کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان متحد شويم! ای هم جنس و هم تبار من! بیا آگاه باشیم- بیا استوار همچون سخره ها و پرشور چون پیوند رودهای خروشان برای رفع تبعیض و برابر حقوقی از یکدیگر حمایت کنیم. ما انسانیم وتمامی حقوق انسانی" حق مسلم" ماست . قطعا روزی می رسد که میلیون ها زن ایرانی ابعاد تحقیری را که روزانه بر آن ها می رود، درک کرده و دیگر آن را تحمل نمی کنند. روزی می رسد که میلیون ها زن می دانند، چگونه بر سرنوشت خود حاکم شوند. یکی از وظایف مهم جنبش زنان در شرایط کنونی، ارتباط و تماس با این نیروی میلیونی است تا بتواند به اعتراض خود نسبت به قوانین ضد زن، جنبه واقعی و عملی دهد. تا زمانی که نیروی پایه ای زنان پشت جنبش زنان نایستد، هیچ قانونی تغییر نخواهد کرد .باید یک میلیون امضاء را به یک میلیون فریاد تبدیل کرد

Mittwoch, 7. Juli 2010

چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها پیش می رویم / گفت و گو با جلوه جواهری


چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها پیش می رویم / گفت و گو با جلوه جواهری


گفتگو با جلوه جواهری

چهار شنبه۹ تیر ۱۳۸۹


مصاحبه کودیر (کمیته دفاع از حقوق مردم ایران) با جلوه جواهری

کودیر: نقش و حضور پررنگ زنان در جنبش سبز را چگونه ارزیابی میکنید؟

جلوه جواهری: البته این اولین باری نیست که زنان حضور پر رنگی در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی دارند. در مبارزات نهضت مشروطه نیز زنان حضور پررنگی داشتند. در زمان انقلاب ۵۷ هم همین طور و شاید به همین دلیل هم پس از انقلاب ۵۷ بسیاری از سیاست گذاری های جمهوری اسلامی در رابطه با زنان متناقض بود. به این شکل که از یک طرف رهبران سیاسی به ویژه روحانیونی هم چون آیت الله خمینی در پی بسیج زنان برای اهداف نظام بودند و از طرف دیگر سعی در مهار زنان داشتند. یعنی سیاست متناقضی که به نظر من جمهوری اسلامی در قبال زنان پیش گرفت ناشی از ترس از حضور گسترده آنها از یک طرف و نیاز به بسیج آنها از سوی دیگر بود. در جنبش سبز هم حضور زنان بسیار نمایان و غیرقابل چشم پوشی است و البته که این حضور از انقلاب ۵۷ بیشتر است. این مسئله به نظر من در طول زمان به دلیل ارتقاء آگاهی زنان و فاصله بین خواسته ها و تحقق این خواسته ها به وجود آمده است. نوع دیگری از این حضور را در انتخابات ۱۳۷۶ می بینیم که زنان به صندوق های رای هجوم آوردند تا بلکه بتوانند از این طریق به خواسته های شان نزدیکتر شوند و در همه انتخابات بعد از آن این حضور در کنار صندوق ها نمایان بوده برای اینکه زنان خواسته هایی ملموس داشتند. ولی نه تنها به خواسته های آنها پاسخی داده نمی شد بلکه این خواسته ها به صورت آشکار و پنهان مهار می شدند. این گپ و فاصله عمیقی که میان عینیت و ذهنیت خواسته های زنان ایجاد شد باعث شده تا بسیاری از زنان ایرانی در این سال ها در طول زندگی روزمره شان در حال مبارزه باشند. همین امر باعث شده تا جنبش اجتماعی زنان در سال های گذشته مبارزات خود را گسترده تر سازد چرا که مسئله های آن عمیق تر و عمومی تر از گذشته در میان بوده. و همین مبارزان فردی و اجتماعی به نوعی به زنان هم امید به تغییر بخشیده و هم نیروی مقاومت و پایداری در مبارزه شان افریده است تا انها در کنار جنبش سبز که خواهان تغییراتی است حضور پررنگ و چشم گیری داشته باشند.

کودیر: رابطه جنبش سبز و جنبش زنان چیست و چگونه میتوان مبارزات برابرخواهانه و جنسیتی را با میارزات دمکراتیک مردم پیوند زد بدون اینکه از خواسته های مستقل زنان چشم پوشی و به تعمیق مبارزات دمکراتیک و آزایخواهانه کمک کرد؟

جلوه جواهری: دموکراسی پیامد حقوق به دست آمده در زمینه زنان، حقوق بشر، محیط زیست و … است. به همین دلیل زنان خواه ناخواه برای مبارزه در راه به دست آوردن حقوق شان، در مبارزات دموکراتیک نیز وارد می شوند. با این وجود باید بر روی خواسته های خود به صورت مستقل تاکید داشته باشند. و فکر نکنیم اگر بر فرض در راه مبارزات دموکراتیک گام بر می داریم لزوما به خواسته های زنان می رسیم.

بسیاری از کنشگران جنبش زنان فکر می کنند که خواسته های مردم گسترده تر و رادیکال تر شده است و دیگر جنبش زنان به ویژه کمپین یک میلیون امضاء نمی تواند جوابگوی توقعات مردم باشد. برخی نیز فکر می کنند به دلیل فشارهای امنیتی، کار با دشواری مواجه است و ممکن است مردم ناامید از تغییر باشند. من تصور دیگری دارم و فکر می کنم که اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری در قالب جنبش سبز، فضای پویا و کنشگرانه ای ایجاد کرده است که برای بحث در مورد حقوق زنان هم جامعه را می تواند آماده تر کند. به ویژه که در کنار حضور پر رنگ زنان در این اعتراضات گسترده مردمی، بارها بر المان های تبعیض علیه زنان تاکید شده است و برفرض ندا اقا سلطان نمادی بود از تبعیض علیه زنان و شجاعت و مقاومت زنان در برابر آن. در هر حال من فکر می کنم الان مردم بیشتر به سرنوشتشان حساس هستند ضمن آنکه مبارزات سالیان گذشته زنان باعث شده تا حضور زنان در مبارزات مردمی، تبعیض علیه زنان را به ذهن ها متبادر سازد. از طرف دیگر، عملا هم که تغییری در وضعیت زنان حاصل نشده یعنی همچنان خواسته هایی مانند تغییر قوانین تبعیض آمیز برجا هستند. بنابراین با تدبیر به موقع و درست می توان از این پتانسیل بالای مردم برای کنش جمعی استفاده کرد و به ویژه زنان را که آمادگی برای تغییر سرنوشتشان دارند با این حرکت همراه کرد. بنابراین نه تنها جنبش های اجتماعی در کنار هم می توانند در فضای کنونی اعتراضاتشان را رساتر کنند و این خود به خود هم به این جنبش ها و گسترده ساختن آنها کمک خواهد کرد و هم بر تنوع و پویایی فضای کنونی می افزاید و خواسته های ملموس تر و مرتبط با گروه های مختلف از جمله زنان، کارگران، دانشجویان و … را مطرح می کند. خواسته هایی که مردم از قشرها و طبقات مختلف به خاطر رسیدن به آنها وارد مبارزات دموکراتیک شده اند. برآیند این حرکت های جمعی اگر که در حمایت از هم باشد، میتواند به رشد دموکراسی کمک کند. در واقع اکنون میان جنبش های مختلف موجود در ایران نقطه مشترکی ایجاد شده که پیوند دهنده همه ما برای یک عمل مشترک است. در واقع ما همه خواهان رسیدن به ابزاری دموکراتیک از جمله نهادهای مدنی، اجتماعات آزاد و رسانه های مردمی هستیم.

کودیر: آیا در اشکال متنوع مبارزاتی قبلی مثل تجربه کمپین یک میلیون امضا یا کمپین های دیگر که تجربه مثبت در سازماندهی و بردن گفتمان جنسیتی در جامعه بجای گذاشتند را باید در شرایط فعلی بازبینی کرد و روش های دیگری را جایگزین کرد؟

جلوه جواهری: به نظر من هم بله و هم خیر. یعنی به ویژه در کمپین یک میلیون امضاء می توان هم بر کنش قبلی تاکید کرد چرا که به نظر من در نبود رسانه های عمومی مردمی، رفتن و چهره به چهره با مردم سخن راندن هم چنان کارآمدیِ بالاتری دارد، کما آنکه این روش مقبول جنبش سبز نیز واقع شد و حتا پیش از انتخابات نیز به کار گرفته شد. در اعتراضات بعد از انتخابات نیز بسیاری از مردم سینه به سینه همدیگر را از حضور در تجمعات آگاه می کردند. و نه به این لحاظ که بالاخره ما هیچ گاه نباید تهی از فضا حرکت کنیم و در فضاهای جدید باید تاکتیک های جدیدی را در کنار روش های کارآمد پیشین در پیش گیریم.

کودیر: با توجه به اینکه جنبش صد ساله زنان در همگانی کردن خواسته های جنسیتی در اقشار معینی موفق بوده است لطفاٌ در مورد خواسته های زنان زحمتکش و کارگر و زمینه های سازماندهی و بردن آگاهی به میان آنان برای خوانندگان ما بگوئید؟

جلوه جواهری: در مورد زنان کارگر، متاسفانه به نظر من کاری جدی در این زمینه تا کنون در ایران صورت نگرفته علت آن هم شاید این باشد که هیچ نهادی در زمینه زنان کارگر که برآمده از زنان کارگر باشد یعنی آنها خود بتوانند دراین نهادها حضور داشته باشند به دلیل حساسیت بالای جمهوری اسلامی در زمینه شکل گیری هر نهادی در زمینه کارگران به وجود نیامده است یا اگر به وجود امده نتوانسته حرکتی مستمر و فراگیر داشته باشد. گرچه در حرکت هایی نظیر کمپین سعی بر این بوده تا به میان گروه ها و طبقات مختلف زنان رفته و در قالب فعالیت چهره به چهره، درد و رنج آنان به تصویر کشیده شود. اما به طور مستقیم خواسته های زنان کارگر مطرح نشده. در واقع حتا کمپین که بسیار سعی در جذب و درگیر کردن نیروهای مختلف اجتماعی داشته، توانسته خواسته های حقوقی خود را که فراطبقاتی است به میان زنان کارگر هم ببرد اما نتوانسته به سازماندهی آنان حول این خواسته ها بپردازد. به نظر من لازم است در این زمینه حرکت هایی مستقل از جانب زنان کارگر ایجاد شود و در این راستا دیگر نیروهای اجتماعی از جمله زنانِ دیگر طبقات در این راستا حمایت همه جانبه داشته باشند. یعنی به نوعی باید آگاهی عملی در میان زنان کارگر ایجاد شود.

کودیر: خواست‌های مبرم زنان ایران در حال حاضر کدامند؟ چه در ارتباط با رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر و چه به طور کلی سازمان‌های زنان در ایران در حال حاضر از لحاظ چگونگی و میزان فعالیت در چه وضعیتی قرار دارند و چالش‌های پیش روی فعالان زنان در سال نو ایرانی را چگونه می‌بینید؟

جلوه جواهری: این که خواست های مبرم زنان ایران در حال حاضر چیست، سوالی است که پاسخ گویی به آن چندان آسان نیست. من فکر می کنم خواسته هایی که کنشگران جنبش زنان دارند لزوما اولویت های خواسته های زنان ایران نیست.

تا پیش از انتخابات، به ویژه در چندسال گذشته، کنشگران جنبش زنان بر خواسته ها و مطالبات مشخصی پافشاری داشتند. به طوری ‏که، جریان ها را می توان با خواسته های آنها شناسایی کرد. به طور نمونه، جریان هایی که بر تغییر قوانین تبعیض آمیز ‏تاکید داشتند: از جمله کمپین یک میلیون امضاء، اعتراض به لایحه حمایت از خانواده،‌ و کمپین قانون بی سنگسار؛ ‏جریانی که در پی ارتقاء مشارکت سیاسی زنان بودند: همچون، ائتلاف زنان اصلاح طلب؛ جریانی که به قوانین مرتبط با ‏تفکیک جنسیتی که به طور نظام مند مانع حضور زنان در عرصه های عمومی بود توجه داشتند: همچون، ائتلاف علیه ‏تبعیض های جنسیتی در دانشگاه ها و کمپین دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه ها؛ و جریانی که در پی رفع خشونت ‏های ناموسی در میان زنان کرد بودند،‌ همچون کمیته علیه خشونت های ناموسی. در این میان، خواسته ای که در میان ‏طیف ها و جریان های مختلف زنان در این سالها به نظر می رسد که تسلط داشته، خواست تغییر قوانین تبعیض آمیز بود. به طور نمونه، ‏جریان های دانشجویی هم زمان که به پیگیری مطالبات صنفی دختران دانشجو می پرداختند، درون ائتلاف هایی که به ‏دنبال تغییر قوانین تبعیض آمیز بودند، حضور یافته و سعی در گسترش این مطالبات در میان دانشگاهیان داشتند. ائتلاف ‏زنان اصلاح طلب به دنبال تقویت رویکرد نواندیشی دینی و ارتقاء مشارکت سیاسی زنان برای تاثیر گذاری بیشتر بر ‏تصمیم گیری در زمینه تغییر قوانین تبعیض آمیز بودند. همچنین، کمیته علیه خشونت های ناموسی ضمن مبارزه با عرف ‏و سنت موجود در میان کردنشینان، به تغییر قوانین تبعیض آمیز در ارتباط با قتل های ناموسی توجه داشت و اغلب ‏اعضای آن نیز در کمپین یک میلیون امضاء حضور داشتند.‏

این جریان ها به نظر می رسد در پس از انتخابات تا حدودی تغییر کرده. من فکر می کنم پس از انتخابات به نوعی جنبش زنان از انسجام کافی برخوردار نبوده همان طور که دیگر جنبش ها. شاید اگر در فضای به وجود آمده پس از انتخابات این انسجام وجود داشت به نتایج و دستاوردهای خوبی می رسید. البته این عدم انسجام تا حدودی هم ناشی از ناشناخته بودن فضا و هیجان زدگی از یک سو و از سوی دیگر، گسترش فضاهای امنیتی و جلوگیری از تشکیل گروه ها در سال های پیش از آن و تشدید این فشارها در پس از انتخابات بود. به نظر می رسد در مقطع کنونی کنشگران جنبش زنان بیش از همه نیاز به نهادها و ابزارهای دموکراتیک برای بیان و پیگیری مطالبات خود داشته باشند. در این راستا برخی ممکن است مطالبه خود را بیشتر برای رسیدن به این نهادها و ابزارها ببینند هم چون زنان اصلاح طلب. برخی نیز در راه رسیدن به مطالباتشان، به حرکت های جمعی دست بزنند و در این راستا خواه ناخواه داشتن ابزارهای دموکرات را طلب کنند هم چون کمپین یک میلیون امضاء.

کودیر: روند تشدید برخی تضییقات قانونی علیه زنان مثل تصویب لایحه کذایی خانواده در کمیسیون قضایی مجلس و کم کردن ساعات کار زنان ..را چگونه میبینید.

جلوه جواهری: این روند در حال سرعت گیری است. در واقع پس از روی کار آمدن دولت نهم (دولت احمدی نژاد) ما با انواع و اقسام طرح هایی مواجه بودیم که عملا در پی خانه نشین کردن زنان بوده اند. این روند در سال های گذشته با اعتراضات وسیعی همراه بوده اما اکنون به نظر می رسد دولت و نیروهای محافظه کار درپی آنند تا از فضای به هم ریخته کنونی استفاده کرده و این روند را با سرعت بیشتری پیش ببرند. بیش از همه نهادهای آموزشی از جمله مهد کودک ها، مدرسه ها و دانشگاه ها و هم چنین قوانین مربوط به خانواده و اشتغال زنان هدف قرار گرفته اند. به این معنا که دولت با طرح دوباره اسلامی کردن نهادهای آموزشی و همچنین تغییر قوانین به سمت تبعیض بیشتر علیه زنان، در جهت تقویت کلیشه های جنسیتی و کنترل بیشتر بر زنان و خانه نشین کردن آنان با سرعت بیشتری گام بر می دارد. در کنار این تغییرات می بینیم که درون دانشگاهها، و از طریق رسانه های دولتی، هجمه ای جدی علیه فمینیسم و حرکت های برابری طلبانه زنان وجود دارد به طوری که این حرکت ها با «مرد شدنِ زنان» یکی پنداشته شده و در جهت نابودی خانواده توصیف می شوند. در حالی که اساسا طرح های مجلس و دولت است که به زنان آسیب رسانده و در نهایت خانواده را دچار بحران می کند.

کودیر: شعار محوری جنبش زنان در شرایط فعلی چیست؟

جلوه جواهری: به نظر من جنبش زنان شعارِ محوری ندارد. اما از برایند حرکت هایی که پس از انتخابات شاهدیم نشان می دهد که گروهی از فعالان جنبش زنان بیش از همه به دنبال خشونت پرهیزی و رعایت حقوق شهروندی بوده و شعارشان هم در همین راستا یعنی پرهیز از خشونت است. اما بسیاری از گروه ها در ادامه حرکت مستمر زنان از صد سال گذشته به دنبال رفع تبعیض علیه زنان هستند و هم چنان شعارشان برابری زنان با مردان و رفع تبعیض علیه زنان است. با این وجود نمی توان مرزی بین این گروه ها کشید و در مجموع می توان برابری و رفع تبعیض را تا حدودی مستتر در اغلب گروه ها دید.

کودیر: آیا کمپین یک میلیون امضا هنوز به طور فعال در جریان است؟

جلوه جواهری: بله هنوز در جریان است اما به نوعی با چراغ های خاموش در حرکت است. یعنی به قدری فشار از دو سال پیش بر کمپین زیاد بوده که برفرض اگر جلسه ای چند نفره به صورت تلفنی هماهنگ می شد نیروهای امنیتی و پلیس به جایی که جلسه برگزار می شد می آمدند و صاحبخانه را بازخواست می کردند. عملا این موضوع باعث شده که گروه بزرگ کمپین به گروه های کوچکتر تقسیم شود و در میان این گروه ها، کارهای مرتبط با سازماندهی کمپین تقسیم شود. این موضوع بعد از انتخابات تشدید شده. با این وجود در تمام این مدت با چراغ خاموش و بدون رسانه ای کردن فعالیت ها توانسته ایم پیش برویم به طوری که الان می توانم بگویم از سرمایه پیشروی در این دوره تا حدودی می توانیم استفاده کنیم. گرچه هرگاه میان این گروه ها ارتباط قطع یا کمرنگ شده، حرکت کمپین نیز به کندی بیشتری گرایش داشته اما هر از چند بار با بازبینی و تقسیم کار مجدد توانسته خود را بازسازی کند. این الگو، یعنی کوچک شدن گروه ها و رابطه شبکه ای میان آنها تاثیر بسیاری بر ادامه حرکت کمپین داشته به نوعی من فکر می کنم از چنین الگویی جنبش سبز نیز می تواند بهره گیری کند. چرا که هر کدام از این گروه ها نقش نهادی دارند و در فردای تمام شدن حرکت کمپین نیز باقی می مانند یا در همین امروز نیز می توانند با شبکه های دیگر در ارتباط باشند. اتفاقی که در زمینه گسترش مادران کمپین به مادران صلح و مادران عزادار افتاد.

کودیر: آیا امسال مراسم هشت مارس در ایران برگزار شد؟

جلوه جواهری: راستش من در این زمینه مقاله مفصلی نوشتم. به نظر من پیش از ۸ مارس، برخی از فعالان جنبش زنان در پی طرح خواسته های شان به ‏عناوین مختلف بودند. اما در ‏این روز، نتوانستیم آن طور که باید و شاید مطالبات مان را با صدایی رسا مطرح کنیم و ‏عملکردی متناسب با فضای به وجود امده بعد از انتخابات، داشته باشیم. این روز می تواسنت به یکی از روزهای اعتراض امیز پس از انتخابات با شعارهای خاص زنان تبدیل شود که در این صورت هم به جنبش سبز کمک می کرد و هم به جنبش زنان. اما به هر دلیل این انسجام در میان زنان وجود نداشت جنبش سبز هم این روز را در فهرست روزهای اعتراضی خود قرار نداد. به همین دلیل فرصت روز جهانی زن در ‏فضای سبز کنونی از میان رفت. اما شاید این موضوع تلنگری بود تا به فکر انسجام دوباره حرکت ها باشیم.

ببینید بحثی که برای من خیلی مهم بوده این است که درست است که فضای کنونی تغییر کرده اما اگر در پی کنار گذشتن به طور کل حرکت های پیشین و شروع حرکت های به طور کل نویی باشیم نه می توانیم حرکت های جدیدمان را درست و حسابی سازماندهی کنیم و هی از این شاخه به آن شاخه خواهیم پرسید و هم اینکه سرمایه گذشته را از دست می دهیم. من فکر می کنم اتفاقات پس از انتخابات تا حدودی باعث شد که جنبش زنان در نوعی سردرگمی گرفتار باشد. بسیاری از کنشگران جنبش زنان، تحلیل می کنند که باید با توجه به شرایط جدید، مطالبات را تغییر داد. در حالی که من فکر می کنم مطالبات باید مستمر ادامه یابد تا به نتیجه رسد وگرنه در ایران ما همیشه با اتفاقات و بزنگاه های سیاسی فراوانی روبرو بوده ایم و خواهیم بود و اگر به این شیوه ادامه دهیم، هربار مجبور می شویم از صفر شروع کنیم. در واقع به نظر من مطالبات می تواند متنوع تر شود اما مطالبات پیشین تا زمان رسیدن به آنها پابرجاست. به ویژه تغییر قوانین تبعیض آمیز که به نظر من هم خواسته ای استراتژیک است و توان بسیج عمومی دارد و هم فوری است ب دلیل آنکه ماندگاری این قوانین موجبات خشونت گسترده علیه زنان و عدم استقلال آنان است. بنابراین مطالبات نباید این همه تغییر سریع و غیر مرتبط با زندگی روزمره زنان داشته باشد. اما در روش های عمل باید تغییراتی ایجاد کرد و این شیوه ها هستند که بهتر است با زمان خود هماهنگ باشند.

کودیر: سازمان‌های غیردولتی (ان جی او) دیگر امروز در چه وضعیتی قرار دارند؟

جلوه جواهری: به جرات می توانم بگویم ان جی او ها در دوره احمدی نژاد کم کم به خاموشی گراییدند. از همان آغاز روی کارآمدن دولت احمدی نژاد ان جی اوها تحت فشار قرار گرفتند. ابتدا دستوری آمد که باید دوباره مجوز ان جی اوها تایید شود. باید در ایران بود و مراحل گرفتن یک مجوز را آن هم در دوره خاتمی طی کرد تا فهمید که گرفتن مجوز در دوره احمدی نژاد چه معنایی دارد. من خودم در یکی از ان جی اوها در دوره خاتمی فعالیت می کردم در آن دوره که به اصطلاح بحث گسترش جامعه مدنی و ان جی اوها به عنوان بازوی دولت مطرح بود بیش از دو سال طول کشید تا مجوز برای سازمان خود بگیریم و این مجوز هنوز یک سال از عمرش نگذشت که باطل شد تنها به دلیل آنکه اعضای شورای مرکزی این ان جی او در تجمعی مسالمت آمیز شرکت کردند و خواستار تغییر قوانین شدند. دستور مستقیم لغو مجوز ما از سوی وزارت اطلاعات بود و حتا در بازجویی های به عمل آمده پس از آن، به ما این را به نوعی گفتند. به این ترتیب در دوره احمدی نژاد ان جی اوهایی که به سختی توانستنه بودند مجوز بگیرند، به راحتی مسدود و مجوزشان لغو شد. در این دوره اغلب ان جی اوهای باقی مانده یا به شدت خنثا هستند و هیچ سیاستی را نقد نمی کنند یا آنکه دولتی هستند و در واقع تنها نام ان جی او را به دوش می کشند.

کودیر: رسانه‌های رسمی در ایران، از جمله رادیو و تلویزیون، چه شمایی از زنان را تبلیغ می‌کنند؟ مخاطب عمدهٔ این تبلیغات رسمی چه بخش‌هایی از زنان هستند؟

جلوه جواهری: رسانه های رسمی در ایران تا حدودی سیاتشان با هم فرق می کند. مثلا رادیو بهتر از تلویزیون عمل می کند. با این وجود سیاست متحد رسانه های دولتی بسیار ضد زن شده است. الان به راحتی در تلویزیون ایران، چند همسری ترویج میشود. زنان به خانه نشین شدن ترغیب می شوند. طلاق نه به عنوان یک پدیده که به عنوان یک آسیب اجتماعی مطرح می شود و شخصیت هایی که از زنان نمایش داده میشود بسیار دور از شخصیت هایی است که به صورت روزمره با آنها مواجه می شویم. سیاست صدا و سیما و روزنامه هایی نظیر کیهان به شدت ضد زن و حتا به نظر من ضد مرد است. یکی از تبلیغات اخیر دولت، ترویج آموزش های پیش از ازدواج و صدور گواهینامه ازدواج است. تصور کنید در این آموزش ها، تبلیغ می شود که زنان باید ظریف، مطیع، خوش اندام و مردان چهارشانه، خشن و … باشند. حتا تصورش هم برایما دشوار است که به این وضوح چنین آموزش هایی داده میشود. علیه این سیاست ها بسیاری حتا از داخل حکومت اعتراض کردند اما هیچ تاثیری نداشته است.

کودیر: رابطهٔ سازمان‌های زنان با دیگر جنبش‌های مدنی، مثل جوانان و دانشجویان چگونه است؟

جلوه جواهری: در سال های اخیر، جنبش زنان و نهادهای آن تا حدود زیادی با دانشجویان رابطه خوبی داشتند. به این دلیل ساده که حدود ۷۰ درصد دانشجویان زن هستند و بسیاری از این دانشجویان در شهر دیگری برای تحصیل زندگی می کنند که تاثیر بسیاری در استقلال فکری و عملی آنان دارد. بسیاری از این دانشجویان در سال های اصلاحات عضو ان جی اوهای زنان بودند یا خود به تشکیل نهادهایی زنانه در درون دانشگاه اقدام کردند. تشکیل کمیسیون زنان تحکیم وحدت یکی از این نمونه ها بود. آنها اعتراضات دانشجویی اما زنانه ای را از جمله اعتراض به سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاه ها سامان دادند. به ویژه از ۲۲ خرداد ۸۴ به بعد، جنبش زنان با حمایت جنبش دانشجویی اقدامات مشترکی را سازماندهی کرده اند. در روز ۲۲ خرداد ۸۵ بسیاری از فعالان دانشجویی از جمله بهاره هدایت دستگیر شدند. برخی ازا آنها در کمپین یک میلیون امضاء هم فعال شدند و بسیاری از دانشجویان را جذب این حرکت مدنی کردند. البته باید خاطرنشان کرد که این دانشجویان به دلیل مبارزه در دو جبهه ازادی های آکادمیک و رفع تبعیض علیه زنان با فشار مضاعف روبرو هستند.

کودیر: شما در یکی از مقالات خود به سکوت یا انفعال نسبی در جنبش زنان اشاره داشتید به نظر شما چگونه می توان بر آن غلبه کرد. برای تقویت و هماهنگی صفوف جنبش زنان چه راهکاری را پیشنهاد می دهید؟

جلوه جواهری: به نظر من باید حرکت های مشترکی را سازماندهی کرد. با وجود پراکنده گویی جنبش زنان در حال حاضر، باز هم فکر میکنم همچنان این جنبش اهداف مشخصی را پیگیری می کند. به همین دلیل اگر بتواند بر نقاط مشترک دست بگذارد بی شک می تواند بار دیگر سازماندهی گسترده ای انجام دهد. به طور نمونه در زمینه اعتراض به لایحه حمایت از خانواده. من فکر می کنم باید الان تجمیع خواسته ها صورت بگیرد و این تجمیع همان طور که گفتم می تواند در زمینه تغییر قوانین تبعیض آمیز با مطرح کردن قوانین جایگزین باشد. به طور نمونه برخی بر قوانین کار، برخی بر قوانین خانواده، برخی نیز بر قوانین مربوط به دانشگاه ها یا قوانین حمایتی برای رفع خشونت علیه زنان تاکید داشته و خواهان برابری و رفع تبعیض در این حوزه ها هستند. آنها هر کدام فعالیت های دیگری هم دارند اما در زمینه قانونی می توانند با هم مشترک عمل کنند. به نظر من این کار باعث قدرتمندتر شدن جنبش زنان و شبکه های آن شده و این شبکه ها را به هم متصل خواهد کرد. در این صورت در حوزه های میانی نیز می توانیم قدرتمند شویم مثلا در زمینه قوانین مرتبط با کار با جنبش کارگری در زمینه قوانین مرتبط با دانشگاه با جنبش دانشجویی و در زمینه رفع خشونت با جنبش سبز در مسیرهایی همراه خواهیم شد. من فکر می کنم این جنبش توانایی اتصال جنبش ها به یکدیگر را دارد چرا که در همه آنها به نوعی حضور دارد.

کودیر: آیا سازمان‌های زنان ایران با سازمان‌های زنان کشورهای دیگر یا سازمان‌های بین‌المللی هم روابط دوستی و همکاری دارند؟ حمایت و همبستگی بین‌المللی با خواست‌های زنان ایران در چه حدی است؟

جلوه جواهری: من فکر می کنم این همکاری و رابطه وجود دارد. سابقه آن هم به دوره پیش از انقلاب باز می گردد. در زمان مشروطه بسیاری از گروه ها این ارتباط را داشتند و بعد از آن در دوره پهلوی برخی از گروه ها از جمله اتحادیه زنان حقوقدان ایران، گروه های بین المللی یا مرتبط با گروه های بین المللی بودند. در دهه ۶۰ که بسیاری از کنشگران جنبش زنان از ایران مهاجرت کردند توانستند با گروه های فمینیستی در خارج از ایران ارتباط برقرار کنند و این ارتباط بعد از دهه ۶۰ و اتمام جنگ ایران و عراق به داخل ایران هم سرایت کرد و آنها پل ارتباطی میان فمینیست های ایرانی و سایر نقاط دنیا شدند. هم اکنون نیز این ارتباط به ویژه پس از شروع کمپین یک میلیون امضاء گسترش یافته است. از آنجا که بسیاری از گروه های کمپین در خارج از ایران از جمله انگلیس، امریکا، ایتالیا، استرالیا، فرانسه، آلمان، اتریش و … هستند، این ارتباط خواهی نخواهی برقرار بوده و به ویژه در هنگام دستگیری کنشگران جنبش زنان در داخل ایران، حمایت های بسیاری را از سوی سازمان های فمینیستی و حقوق بشری سایر نقاط دنیا شاهد بوده ایم. این گروه ها از اهداف کمپین نیز حمایت کرده اند. در واقع این حمایت ها به نوعی ناگزیر است چرا که مسئله زنان یک مسئله ایرانی نیست بلکه یک مسئله جهانی است. مردسالاری نیز پدیده ای جهانی است که جز با حمایت همه جانبه جنبش جهانی زنان در نقاط مختلف دنیا از همدیگر نمی توانیم به حل آن نایل شویم.

کودیر: پیامتان برای فعالان عرصه حقوق بشر، دموکراسی و صلح چیست؟

جلوه جواهری: در ادامه صحبت های پیشین، فکر می کنم حقوق بشر، صلح و دموکراسی مسائلی جهانی هستند. جز با حمایت همه جانبه از هم نمی توانیم به آن نایل شویم. تنها زمانی این سه می توانند پایدار باشند که در نقاط مختلف دنیا تا حدودی پایدار باشند. تهدید زمانی است که ما ببینیم کشورهای دور و نزدیکمان در جنگ پنهان و آشکار هستند در استبداد به سر می برند و به طور مستمر با خشونت روبرو هستند. در این صورت خواهی نخواهی جامعه ای که ما نیز در آن زندگی می کنیم دستخوش این مسائل خواهد بود و در نهایت سپاسگذارم از اینکه به مسائل داخل ایران حساس هستید و در رسانه ای کردن آن اقدام می کنید.

Donnerstag, 13. Mai 2010

براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛


براي او که يک ملت بود؛ يادنامه اي براي فرزاد و علي و فرهاد؛
مجيد توکلي؛ فعال دانشجويي و زنداني سياسي

اعلام کرده بودند که علي اعزام به ۲۰۹ است. تلفن هاي سالن آن ها قطع بود. رفتم از سالن خودم تماس بگيرم ولي تلفن هاي آنجا هم قطع بود. بالا که برگشتم فرزاد گفت که اعلام کرده اند او هم اعزام به ۲۰۹ است (و دروغ بود و به ۲۴۰ منتقل شدند).

اين اعزام عصر شنبه همه ي ما را نگران کرده بود؛ معمولا اعزام براي اعدام هاي سياسي عصر شنبه بوده است. ناراحتي ديوانه کننده اي سراسر وجودمان را فرا گرفته بود ولي فرزاد مي گفت چيزي نيست و احتمالا چند سوال مي خواهند بپرسند. او مي دانست ولي مثل هميشه چنان پرروحيه بود که اصلا به روي خودش نمي آورد. باورکردني نبود؛ تا چند دقيقه قبل با هم در کتابخانه بوديم. علي هم که واليبال را نيمه کاره رها کرده بود و سر و رويش را شسته بود و داشت آماده مي شد. خيلي سخت و دردناک بود؛ معمولا همين ساعت هر روز، علي پس از ورزش مي آمد تا با هم فيزيک بخوانيم. مي خواست يکي دو درس باقيمانده از ديپلمش را در خرداد امتحان دهد و براي کنکور خودش را آماده کند. با آن روحيه کسي باور نمي کرد که او حکم اعدام داشته باشد. اگر در مورد علي مي پذيرفتند، فرزاد به هيچ وجه قابل باور نبود. او هم براي امتحانات دانشگاه خودش را آماده مي کرد. ماجراي نامزدي و ازدواجش هم بي نظير بود. در مقابل اين همه روحيه و انرژي آن دختري که ازدواج با يک اعدامي را مي پذيرفت، احساس حقارت تمام وجودم را فرا مي گيرد.اين اولين باري نبود که اين چنين دوستان را ديده بودم. تابستان ۸۶ و ديدار با دوستان در بند ۲۰۹ اوين. اولين کسي که بعد از روزهاي سخت انفرادي ديدم فرهاد بود که از قنديل مي گفت و نقاشي هاي پسر خردسالش و اراده عزمش، پشتوانه اي براي همه ي ما بود. بعد از چندي علي و فرزاد را هم ديدم؛ علي که آرامش و متانتش آرامش بخش بود و فرزاد که اسطوره اي بود در ميان ما. ملتي بود به تنهايي و ايستاده. هميشه خندان و اميد بخش در برابر همه ي سختي ها و در لحظه هاي سخت اشک و خون و بازجويي و احکام ناعادلانه ي دادگاه انقلاب… و باز او را ديدم در روزهاي مکرر. آن هنگام که از بازداشتگاه خوفناک سنندج براي دومين بار فرزاد به اوين آمد. گردنش را آتل بسته و کتفش در رفته بود و دندان هايش شکسته بود اما اراده و ايستادگي اش استوار تر شده بود. همان چند روز حضورش در هفت، باعث مي شد به بهانه هايي سخت از هشت براي ديدنش با دوستان عازم شويم و سال گذشته نيز هنگامي که علي و فرزاد را از رجايي شهر براي اعدام به ۲۴۰ اوين آوردند. در حاليکه در سلول انفرادي منتظر ساعت ۴ صبح نشسته بودند – و من در حال اعتصاب غذا با تواني کم مي دانستم که آن ها را براي چه آورده اند، دستم کوتاه تر از هميشه بود- فرزاد به من روحيه مي داد که همه چيز خوب است و علي باز آرامشي بود در برابر همه ي سختي ها.

در همه ي روزهاي آزادي ام با تماس هاي روحيه بخش فرزاد و با صداي گرمش که مادرم را در روزهاي انفرادي من تنها نمي گذاشت، ديدم که يک انسان اگر در بدترين شرايط هم باشد مي تواند بزرگترن کارها را انجام دهد.
…و برادر بزرگم را کشتند. برادري کرد که او را عاشقانه دوست داشتم. برادر و معلم من. معلمي براي مقاومت و معلمي براي همه ي فرزندان ايران. آن روزها که الفباي ايستادگي در مقابل بدترين شکنجه ها و پرونده سازي ها را از او آموختم؛ آموختم که ايمان و اعتقاد انسان در برابر اين مشکلات ارزشمندترين داشته است؛ آموختم مي توان بارها در اتاق بازجويي و سلول هاي تنگ انفرادي جان را تسليم کرد و عقيده را پاس داشت. او معلم من بود. معلمي که آموخت مي توان هميشه لبخند زد و به همه ي انسان ها – فارغ از هر اختلاف و تفاوتي- انساني نگريست.
حال او رفته است در حالي که حاضر نبود خداحافظي کند و مي گفت فردا مي بينمت. نگذاشت ببوسمش و در آغوشش بگيرم و گفت فردا مي بينمت. مي دانم گام هاي استوارش را با گام هاي استوار دوستانش برداشته و به ميدانگاه نزديک شده. او بارها قول داده بود که نگذارد قوم پر کينه ي استبداد چهارپايه را از زير پايش بکشند. او قول داده بود که خودش چهارپايه را خواهد زد. او نمي گذاشت دستان پليد استبداد جان او را بگيرد و من مي دانم او به قولش عمل کرده است. من مي دانم به مرگ هم لبخند زده است؛ لبخندي که فرياد برآورده اسطوره اي از ميان ما رفته تا جاويدان شود.
او و ديگر ياران بي گناهش رفتند و يادشان به نيکي براي هميشه ماند. او خوشنام رفت و معلمي جاودان شد. معلمي جاودان براي هميشه ي تاريخ ايستادگي و مقاومت. اسطوره اي براي اميدواري. نشانه اي براي هميشه ي روحيه بخشي به انسان هاي آزادي خواه.
او اينک نيست تا با هم از خاطرات خوش گذشته بگوييم. آن هنگام که وزارت اطلاعات در برابر روحيه ي يک نسل زانو زد. وزارتي که عاجزانه لب به اعتراف گشود تا در بازگشت هاي بعد فرزاد به ۲۰۹ بگويد که ديگر آن تابستان ۸۶ را در ۲۰۹ تکرار نکند. ديوارهاي هواخوري را سنگ کرده بودند و آن صندوق پستي ما را برداشته بودند! گويا توانسته بودند پس از آن تابستان سرودهاي دسته جمعي را سرکوب کنند اما فرزاد باز هم لبخند زده بود تا بگويد تا هميشه ي هميشه ايستاده ايم.
… و اينک گروگان ها را بردند تا بگويند از ايستادگي چنين زندانياني خسته شده اند. بگويند قدرت استبداد در برابر عزم و اراده ي فرزندان کردستان هيچ است. بگويند تحمل زنده بودن مظهر شکستشان را ندارند. فرزاد مي گفت که بازجويش گفته “شما به ريش ما وزارتي ها مي خنديد که الان در زندان درس مي خوانيد و مي خواهيد ازدواج کنيد” اين روحيه ي جنگندگي فرزاد و علي و فرهاد بي نظير بود. امروز در سوگ چند دوست نشسته ام که فقط چند “نفر” نبودند. فرزاد که خود يک ملت بود، علي رفيع و بزرگ و فرهاد چون کوه قنديل استوار و سخت، فرزاد يک ملت بود؛ اينگونه بود که در روزهاي ناراحتي با توجه به دستور جدا ماندن از ديگر سياسيون خبر حضور فرزاد در اندرزگاه هفت برايم اميد بخش بود. همان چند ساعت به بهانه ي کتابخانه براي در کنار ملتي بودن کافي بود.
فرزاد اگرچه با اميد به آينده از ما جدا شد و رفت اما دلخوري هايي هم داشت؛ از باند بازي هايي که هنوز برچيده نشده. از اينکه عده اي همه کس و همه چيز را مي خواهند مصادره کنند. اين روزها داشت يادداشتي مي نوشت که عنوانش اين بود: “من يک ايراني هستم؛ من يک ايراني کرد هستم” و مي خواست بگويد که هر چند کرد بودن يعني تحت ظلم و محروميت اما از سويي قومي کردن مبارزه ي کرد ها نيز ظلم و محروميتي ديگر است. او همه ي تلاشش را کرد تا نگاه حقوق بشري و نگاه انساني در مساله ي کرد و اساس حقوق قوميت ها و اقليت ها حاکم شود. او تا آخربن لحظات ناراحت و نگران بود از اين که فارغ از اختلاف و تفاوت، نگاه حقوق بشري به مسائل و مشکلات مردم کرد صورت نگيرد. او فرزند ملت کرد بود و ولي قصه دگرگونه شد تا اين بار او که خود يک ملت بود براي مردمش نگران باشد. او مي رفت در حالي که دوست داشت کسي به او بگويد مطمئن باشد که آرمان هايش به سرانجام مي رسد و درس هايش ثمربخش خواهد بود. او مي خواست همه بدانند که اگر قصه ي خشونت و محروميت و ظلم در کردستان به پايان نرسد هم چنان بي گناهاني چون خود او و دوستانش قرباني پرونده سازي ها و گروگان گيري ها مي شوند. او مي خواست همه بدانند اگر خشونتي هم در آن ديار است، خشونت آفريني تنگ نظران و تماميت خواهي قوم استبداد است.
آه، آه که چه پليد است استبداد که ترسيد از اينکه فردا نتواند جنايت کند. ترسيد از اينکه جنايت هاي تا امروزش ايستادگي فرزاد ما را بيش تر کرده است. ترسيد از لبخند و ايستادگي او و ترسيد که تلفن ها را قطع کرد. ترسيد که گرفتن مراسم و خواندن فاتحه و پخش حلوا و خرما را ممنوع کرد. ترسيد که بارها ما را احضار کرد که يادي از او نکنيم؛ غافل از اينکه همه از آن ها گفتند و يادشان را گرامي داشتند. ترسيد که حکومت نظامي راه انداختند. ترسيد که مدام فرياد بلند کرده که تروريست ها را اعدام کرده و حال آنکه همه مي دانند تروريستي در کار نبوده. مي دانند که بمب و بمب گذاري در کار نبوده. مي دانند که چگونه فرزاد را در ان پرونده وارد کردند و به چه علت او را متهم کرده اند. ولي مرگ، او نيز پايان نبود؛ آغازي براي فهم اين مسئله که ديگر استبداد نمي تواند فرزندان سرزمينمان را بي بها بر دار برد.
…و امروز باز به کتابخانه رفتم. فرزاد و علي نبودند. فرزاد نبود تا از خاطرات گذشته و دوستانمان بگوييم؛ اميد و شادي را بيدار کنيم و به مشورت بنشينيم و چاره اي براي درد استبداد بيابيم. آينده اي روشن ترسيم کنيم و ترانه اي براي آزادي بخوانيم. علي نبود که در ميان صفحات کتاب ها آرامش و روحيه را ورق بزنيم. اما ياد فرزاد و علي و فرهاد مانده است. به فرزاد قول داده ام گريه و شکوه نکنم که از استبداد جز بيداد انتظاري نيست. اما برادرم فرزاد بداند که چون همه ي فرزندان اين ملت عهدي بسته ام که راهش را فراموش نکنم.

مجيد توکلي
زندان اوين
۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹